1369/1/29 امام علي (عليه السلام)، نامه به مالک اشتر - 18 بايگاني سالانه - 1369



بسم الله الرّحمن الرّحيم

در ماه رمضان امسال نامه 53 نهج البلاغه را که شرح وظايف مسئولين مملکتي بود، شيوه مردم داري و مملکت داري و حکومت داري بود و امير المؤمنين(عليه السلام) به مالک اشتر نوشت اين نامه را قطعه قطعه کرديم و هر روز قطعه ايش را گفتيم امروز رسيديم به اين قطعه دادگستري دادرسي مسائل قاضي. قضاوت يك كار مهم و از شئون ولايت و نبوت است با دانشگاه و ليسانس و دكترا و دكتراى حقوق نمى‏شود قاضى شد خداوند در قرآن مى‏فرمايد »يا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناكَ خَليفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ« ص(26) تو جانشين من هستى «فحكم» حكومت و حكم، داورى و قضاوت با توست. قضاوت شغل بسيار مهمى است حتى قضاوت بين دو تا بچه.
دو تا كوچولو خط نوشتند دادند به امام حسن(عليه السلام) كه او هم كوچولو بود گفتند: حسن جان ببين خط كدام بهتر است. يك وقت اميرالمومنين(عليه السلام) فرمود حسن جان يك وقت نگويى اينها بچه‏اند و من هم بچه‏ام دو تا خط هم مسأله‏اى نيست. در قضاوت بين دو تا خط ولو براى دو كودك مواظب باش تقوا داشته باشد.
حضرت امام(رحمة الله عليه) در تحرير مى‏فرمايد اگر كسى اهل قضاوت نباشد و قضاوت كند حرام است اگر به حق قضاوت كنى اما اهل نباشى حرام است. مثل اينكه بنده يك قلم بخرم براى بانك ولو نصف قيمت رئيس بانك پولم را نمى‏دهد ممكن است تنبيه‏ام را هم بكند كه تو فضول بودى مى گويم آقا تو خودكار خريده‏اى فلان قيمت من نصفه خريده‏ام مى‏گويد تو مسئول خريد نيستى. ولو ارزان بخرى تداركات قبول نمى‏كند. چونكه تو مسئول خريد نيستى هر كارى حسابى دارد. كباب پزى تخصص مى‏خواهد ناشى باشد گوشتها توى آتش مى‏افتد. يك خط توى خيابان مى‏كشند پليس خاصى دارد و هر پاسبان و پليسى نمى‏تواند با اينكه خط صاف كشيدن هنر نيست اما در عين حال خط وسط خيابان گروه ويژه دارد.
قضاوت آبرو و ناموس مردم است و اينها شعارى هم نيست ما توى خانه‏ها چقدر قاضى مى‏شويم حق با اين است يا حق با او است، راحت نمى‏شود گفت حق با كيه. (ثُمَّ اخْتَرْ لِلْحُكْمِ بَيْنَ النَّاسِ) اختر: انتخاب كن. براى حكم بين مردم و قضاوت بين آنها(أَفْضَلَ رَعِيَّتِكَ) معلوم مى‏شود كه قاضى بايستى افضل مردم باشد باسوادترين و فاضلترين آدمها باشد «رعيتك» بايد نظام تو را قبول داشته باشد.
اگر يك قاضى هست مجتهد و ملاّ هم هست اما اصلاً نظام جمهورى اسلامى را قبول ندارد. نگو آقا ملاّ است، ملائيش براى خودش. بعد نگو آقا گفتند آدم خوبى است خودت بايد شناخت داشته باشى(فِي نَفْسِكَ) گاهى وقتها مى‏آيند و مى‏گويند آقا ايشان آدم خوبى است و به درد قضاوت مى‏خورد يعنى كارى نكنى كه هولت بدهند قاضى راهپيمايى و طومارى نيست كه هورا قاضى، زنده باد قاضى. (مِمَّنْ لَا تَضِيقُ بِهِ الْأُمُورُ) قاضى بايد كسى باشد كه امور او را در مضيقه قرار ندهند يعنى بايد قاضى روحش بزرگ باشد پرونده‏ها، داد و بيداد و شلوغى گيجش نكند گاهى توى دادگاها يك هيئت مى‏آيند با بيل و چاقو كشى گاهى با بغض و كينه مى‏آيند اگر يك وقت قاضى يك كسى را مى‏گيرد و حكم مى‏دهد همه تلفن‏هاى دادگسترى زنگ مى‏زنند كه آقا ايشان چنين و چنان است يك كسى باشد كه فشار تلفن، داد، خون، طومار، بيل و كلنگ از آدم هايى باشد كه ظرفيت داشته باشد و امور(مِمَّنْ لَا تَضِيقُ) در مضيقه قرار ندهد يعنى روح بزرگ داشته باشد.
(وَ لَا يَمْحَكُهُ الْخُصُومُ) يعنى برخورد مخالفان او را به لجاجت وادار نكند، نگويد خوب تو به من توهين كردى من هم الان سر قلم را كج مى‏كنم خصوم يعنى خصومت و دشمنى نگويد حالا كه سفارش تو را كرده‏اند من بدترش مى‏كنم نگويد اين پولدار است حالش را بگيريم يا اين بدبخت است كارش را زود راه بياندازيم قضاوت كارى به بدبختى ندارد. قرآن مى‏فرمايد »إِنْ يَكُنْ غَنِيًّا أَوْ فَقِيراً« اگر طرف كه آمده دادگسترى غنى يا فقير است تو نه كار به غنايش داشته باش و نه به فقرش قضاوت بايد به حق باشد. بله كار كه در دادگسترى حل شد و قضاوت به حق شد از طريق اداره دارايى و ماليات از غنى بگير و به فقير بده آن يك كانال ديگر است اما از اين جهت كه قاضى هستى نبايستى فرق بگذارى. بين بچه هايت نبايد فرق بگذارى اما وقتى بازار آن حسابش جداست. آن دختر برايش چادر مى‏خرى و براى آن پسر كت و شلوار اما در محبت به آنها جهت ديگرى است. بله اسلام طرفدار محرومين و مستضعفين است. اما معنايش اين نيست كه چونكه فقير است و آمده داخل دادگاه بگوييم حق با تو است. ممكن است فقير باشد اما چاقو كشيد. ممكن است دوچرخه دارد ولى از چراغ قرمز رد شده است و آن هم ممكن است كه ماشين نو دارد ولى سر چراغ قرمز ايستاده حساب قضاوت جداست و حمايت محروم و مستضعف در مسائل مالى است. (وَ لَا يَتَمَادَى فِي الزَّلَّةِ) اگر قاضى فهميد كه كج رفته نگويد من درست رفته‏ام كه كج رفته‏ام همينطور است. نه بگويد آقا اشتباه كردم من قاضى سيد، عالم و روحانى را سراغ دارم كه ده تا شلاق تعزيزى را به جوانى زد بعد فهميد كه اشتباه كرده وسط دادگسترى خوابيد گفت تو را جدم زهرا(سلام الله عليها) اين شلاق هايى را كه زدم به من پس بده و بزن من اشتباه كردم نگويد حالا كه زديم ديگر پرستيژمان بهم مى‏خورد، اگر كج رفته‏اى صاف برگردى در لغزش‏ها كش نده و پا فشارى نكن اگر فهميد اشتباه كرده برگردد.
وزيرى را مى‏شناسم حكم داده بود به شخصى بعد از مدتى متوجه شده بود اين آدمى كه خيال مى‏كرده نيست به او گفتم خوب حكم را برگردان گفت آخر ما يك مدتى بگذرد ما كاريش بكنيم گفتيم خوب نبايد بگذرد گفت آخر زشت است ديروز ما رفتيم با سلام و صلوات نصبش كرديم امروز عزلش كنيم. خوب اين زشت است، نه خير هيچ هم زشت نيست. مگر نه اين است كه سوره برائت را حضرت رسول(صلي الله عليه و آله) داد به يك شخصى گفت تو برو براى مردم مكه بخوان(سوره برائت چونكه يك سوره پتكى است از اول با خشونت و هجوم به كفار وارد مى‏شود خواندن اين را هر كسى نمي‌تواند) ساعت فرضاً 8 داد ساعت 5/8 جبرئيل نازل شد كه اين نمى‏تواند بخواند پس گرفت داد به كس ديگر يك ربع به 9 جبرئيل آمد و گفت اين هم به درد نمى‏خورد. در يك، دو، سه ساعت اين حكم هى رفت و برگشت‏گيرى ندارد. خجالت ندارد(وَ لَا يَتَمَادَى فِي الزَّلَّةِ) اگر ديديد كج رفته‏ايد سريع برگرديد.
مى‏گويند يك آقايى رفت بالاى منبر سخنرانى كند حرفهايش يادش رفت همينطور روى منبر نشست يك نفر گفت آقا حرفهايت يادت رفته پله‏هاى منبر كه يادت نرفته بيا پايين! هرچه دارى بگو و هرچه هم ندارى بگو ندارم. ميهمان آمد خانه اميرالمومنين(عليه السلام) به عنوان ميهمانى ضمن اينكه شام و ناهار و پذيرايى بود بعد وقتى مى‏خواست برود گفت ضمناً ما با فلانى يك دعوايى داريم شما. . فرمود: نه، نه حرف نزن تا حالا مهمان بودى اگر گير ادارى دارى بيا اداره مثل بقيه غريبانه رفتار كن. بگويى حالا من با فلانى خويش و قومم، همسايه‏ام، ميهمانش هم آمده ما با هم گپ داريم اگر مبادا حرف زديم اين معنايش اين نيست كه ضمناً مشكلاتت را هم حل كنى.
يك شخصى آمده بود پيش يكى از علماى بزرگ گفته بود من مى‏خواهم پول براى فقرا بدهم براى مستضعفين و كجا و كجا مى‏خواهم پول بدهم يكى از پولدارهاى ايران بود. پول داد براى حساب 100 حضرت امام(رحمة الله عليه) و براى محرومين و مستضعفين پول داد براى خانه سازى بنياد مسكن خيلى پول داد براى كارهاى مختلف آن آيت الله مى‏گفت از در كه رفتيم بيرون برگشت و گفت ضمناً ما يك قطعه زمين داريم كه زمين شهرى مى‏خواهد. . . گفتم، ‌ها! شما ده ميليون دادى كه جلوى صد ميليون را بگيرى پولت را بگير و برو. چون گاهى مى‏آيند خمس مى‏دهند سهم امام مى‏دهند، افطارى مى‏دهند، صدقه مى‏دهند براى يك ضمناً راستش را بگو آدم اول مى‏آيد مى‏گويد مى‏خواهم ببينمت چرا دروغ مى‏گويى؟ بگو اول يك كارى داشتم ضمناً مى‏خواستم ببينمت. در خانه خدا را هم هر وقت كارى داشته باشى مى‏روى و مى‏گويى يا الله قرآن مى‏فرمايد وقتى كشتى‌ات دارد غرق مى‏شود »دَعَوُا اللَّهَ» جيغ مى‏زنى »فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ يُشْرِكُونَ« العنکبوت(65) جفتك مى‏زنى.
شاه ملعون وقتى پسرش بچه دار شد بهائى‏هاى خبيث انجمنى گرفتند گفتند ما يك هديه‏اى، كادويى براى نوزاد بدهيم گفتند يك پزشك مى‏دهيم كه فوق تخصص روانشناسى كودك خوانده باشد و در غذا شناسى هم تخصص داشته باشد. تغذيه و تربيت اين گرگ زاده بر عهده اين پزشك باشد شاه هم قبول كرده بود. آمده بودند داخل جلسه و گفته بودند ما موفق شديم گفته بودند چطور؟ گفتند ما اگر بخواهيم اين بچه را بيست سال تحت كنترل خودمان تربيت كنيم، بيست سال ديگر سن قانونى مى‏شود و اين هم شاه مى‏شود و وقتى شاه شد مرام جاسوسى استعمارى بهائيت را به عنوان يك مرجع رسمى جزو قانون اساسى مى‏آودر. بهائى‏هاى ملعون بيست سال دانه مى‏پاشند براى اينكه مرامشان در ايران رسمى بشود.
(وَ لَا يَحْصَرُ مِنَ الْفَيْ‏ءِ إِلَى الْحَقِّ) از اينكه به حق بر مى‏گردد معذور نباشد يعنى راحت برگردد. قضاوتهاى حضرت على(عليه السلام) وقتي قضاوت مى‏كرد و طرف رو نمى‏كرد با چه فوت و فنى حرف را از دهان طرف بيرون مى‏كشيد.
دو نفر وسط كوچه با هم گلاويز شدند او گفت: تو نوكر من هستى، آن يكى گفت: تو نوكر من هستى. رفتند پيش اميرالمومنين(عليه السلام) و هرچه خواست راستش را بگويند نگفتند فرمود: خيلى خوب يك ديوارى بود دو تا سوراخ زد بر روى ديوار مثل لوله بخارى كه ديوار را سوراخ مى‏كنند براى اينكه لوله بخارى را رد كنند. سر هر دو نفرشان را در هر كدام از سوراخها قرار داد سر هركدام يك طرف و بدنش طرف ديگر. بعد به يك نفر گفت: فلانى شمشير دست گير و گردن غلام را بزن، آن كه غلام بود خودش گردنش را بيرون كشيد فرمود خيلى خوب تو غلامى يعنى حرف را با قلاب مى‏كشيد. در يك اتفاق ديگر يك نوزاد خشگل و شيرين و كوچولويى بود دو تا مادر او گفت مال من است و آن يكى گفت مال من است حالا نمى‏دانم چطورى بود ولى يك چيزى شبيه زايشگاه بود كه بچه‏ها با هم قاطى شده بودند يا نه اين دلش مى‏خواست بچه مال او باشد. هرچه حضرت على(عليه السلام) خواست از اينها حرف بكشد، نشد حضرت فرمود خيلى خوب الان بچه را نصف مى‏كنم به شما مى‏دهم شمشير را گذاشت روى سر بچه كه نصف بشود تصميم گرفت بچه را نصف كند(البته تصميم مصنوعى بود) يك مرتبه آن كه مادر بود گفت: نه، نه بده به او، فرمود: ‌ها! تو مادرى مى‏دهم به تو، چونكه مادر دلش مى‏سوزد مى‏گويد من از حق مادرى‌ام مى‏گذرم بچه‏ام كشته نشود. (وَ لَا يُشْرِفُ نَفْسَهُ إِلَى طَمَعٍ) طمع او را هل ندهد.
يك وقت اگر پولى، جورى، وعده‏اى طمع رشوه نفس او را مشرف نكند(وَ لَا يَكْتَفِي بِأَدْنَى فَهْمٍ) به يك فهم كم اكتفا نكند. يعنى همچنين بفهمى نفهمى قضاوت نكند بگذارد كه خوب بفهمد(دُونَ أَقْصَاهُ) تا خوب تحقيق نكرده به فهم كم قضاوت نكند.
قاضى بايد كسى باشد «اوقفهم فى الشبهات» همينكه شبهه پيش آمد بايستد. (وَ آخَذَهُمْ بِالْحُجَجِ) حجت و استدلال را خوب در بياورد. (وَ أَقَلَّهُمْ تَبَرُّماً بِمُرَاجَعَةِ الْخَصْمِ) اگر خصم مراجعه كرد خسته نشود(وَ أَقَلَّهُمْ تَبَرُّماً) يعنى از همه مردم كمتر خسته بشود اگر مردم به او مراجعه مى‏كنند زود پر نشود سر نرود چون گاهى وقتها يك كسى ده بار مى‏آيد و بر مى‏گردد براى اينكه احقاق حق كند. (وَ أَصْبَرَهُمْ عَلَى تَكَشُّفِ الْأُمُورِ) براى اينكه كشف كند امور را از همه صبرش بيشتر باشد(وَ أَصْرَمَهُمْ عِنْدَ اتِّضَاحِ الْحُكْمِ) اما همينك حكم روشن شد با قاطعيت حكم صادر كند به قول قرآن(وَ لَا يَخَافَ عِقَابَهَا) مى‏گويد خدا كه يك كارى مى‏كند ديگر از عواقبش نمى‏ترسد حرف حق هم همينطور است.
زنى دزدى كرده بود حضرت خواست دستش را قطع كند جمع شدند گفتند آقا اين از طايفه فلان قبيله است قبيله‏هاى عرب به هم مى‏ريزد و كذا و كذا و كذا. فرمود: بروبرگرد ندارد دزدى ثابت شده بلغ ما بلغ والله قسم دخترم زهرا(سلام الله عليها) هم دزدى كند دستش را قطع مى‏كنم.
(لَا يَزْدَهِيهِ إِطْرَاءٌ) اطراء يعنى چاپلوسى. چاپلوسى‏ها او را هل ندهند آقا واقعاً تو! واقاً تو(وَ لَا يَسْتَمِيلُهُ إِغْرَاءٌ) باز تملق گويى‏ها و بله قربانها ميل او را جلب نكند بعد مى‏فرمايد(وَ أُولَئِكَ قَلِيلٌ) يك همچين قاضى خيلى كم است. خوب حالا قاضى كه تعيين شد چقدر به او پول بدهيم(ثُمَّ أَكْثِرْ تَعَاهُدَ قَضَائِهِ) حالا كه يك همچين قاضى با دوازده شرط انتخاب كردى نگو حكم قضاوت به او مى‏دهم به امان خدا هر روز و هر شب بازرس بفرست قضاوتش را چك كند.
(وَ افْسَحْ لَهُ فِي الْبَذْلِ) حقوق قاضى هم بايستى حسابى باشد قاضى بايد شكمش سير باش تا يك وقتى اگر پولى يا هزارى دست كسى ديد دهانش پر آب نشود. (مَا يُزِيحُ عِلَّتَهُ) آن مقدارى كه كمبودهايش را تأمين كند(وَ تَقِلُّ مَعَهُ حَاجَتُهُ) حاجتش تأمين بشود، جاجتش نسبت به مردم كم باشد و يك مقامى هم داشته باشد پست عالى به قاضى بده كه كسى نه با پول بتواند بگويد اگر شما به نفع من حكم كردى به تو پول مى‏دهم و مقامش هم در حدى باشد كه كسى نتواند در او نفوذ كند.
(وَ أَعْطِهِ مِنَ الْمَنْزِلَةِ لَدَيْكَ مَا لَا يَطْمَعُ فِيهِ غَيْرُهُ) مقامى به او بده كه غير قاضى نتواند در قاضى اثر كند چون معاون در رئيس كه نمى‏تواند اثر كند رئيس است كه به معاون دستور مى‏دهد. او بالا باشد كه اين پائينى‏ها نتوانند او را تغيير بدهند. حالا چه كسانى مى‏توانند در قاضى اثر كنند(مِنْ خَاصَّتِكَ) اطرافيان و فاميلها قاضى بايد مقامى داشته باشد كه اگر پسر تو به او تلفن كرد گوش به حرفش ندهد. (لِيَأْمَنَ بِذَلِكَ اغْتِيَالَ الرِّجَالِ) قاضى بايد در امان باشد از حيله مردم(فَانْظُرْ فِي ذَلِكَ نَظَراً بَلِيغاً) خوب دقت كن مالك چه به تو گفتم. ناموس مردم است، خون مردم است مى‏خواهد از اين بگيرد به او بدهد. مى‏خواهد او را زندان كند. آن مال را مصاده كند. مى‏خواهد قفل آن دكان را بشكند. مى‏خواهد آن دكان را لاك و موم كند، گرفتن، بستن، زدن، قتل، حد، خلاصه جان، خون، ناموس و آبروى مردم دست قاضى است.
(فَإِنَّ هَذَا الدِّينَ قَدْ كَانَ أَسِيراً فِي أَيْدِي الْأَشْرَارِ) اين دين اسير دست اشرار است يعنى اين دين تا حالا درست عمل نشده اين مكتب آسمانى اسير بوده به دست اشرار. چه كسانى زمان شاه قاضى بودند؟ به چه تلفن هايى؟ به چه رابطه هايى؟ اميرالمومنين(عليه السلام) مى‏فرمايد در طول تاريخ اين دين اسير آدم‏هاى بد بوده است. (يُعْمَلُ فِيهِ بِالْهَوَى) طبق هوى و هوس عمل مى‏شده(وَ تُطْلَبُ فِيهِ الدُّنْيَا) با اين دين دنيايشان را آباد مى‏كردند به اسم دين دنيايشان را آباد مى‏كردند قضاوت شغل مهمى است آنوقت اجرش چقدر زياد است اگر قاضى جلوى ظلمى را بگيرد كسى به دختر و ناموس مرم تجاوز كرده مى‏گويند بله ايشان را به خاطر تجاوز شلاق بزنيد حديث داريم يك حكمى كه اجرا مى‏شود ارزشش از چهل روز باران رحمت بيشتر است.
قاضى حافظ امنيت است اگر دزدى، چاقو كشى گرفته شد و به حسابش كشيده شد مردم شبها راحت مى‏خوابند. اگر سيستم قضايى بلغزد جامعه مضطرب است.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»