1368/1/31 دعا، ارتباط با خدا بايگاني سالانه - 1368



بسم الله الرحمن الرحيم.

ماه رمضان براى دعا وقت خوبى است و ما هم خدمت عزيزان از دعا بحث مى‏كنيم. منتهى براى اينكه بحثمان كلاسى باشد و قابل اين باشد كه آدم آن را منتقل كند، اينها را دسته بندى كرديم.
اصولاً اگر خواسته باشيم با كسى ارتباط برقرار كنيم، شرايطى مخصوص به خودش را دارد. دعا ارتباط با خدا است. اگر خواستيم با كسى ارتباط برقرار كنيم اول بايد او اين ارتباط را خواسته باشد. او خواهان رابطه باشد. اگر يك كشور نخواهد با ما رابطه داشته باشد، ما هيچ وقت به آن كشور سفير نمى‏فرستيم. مى‏گوييم: نمى‏خواهى خوب نخواه. با كسى بايد رابطه برقرار كرد كه او ما را بخواهد. علاقه‏مند ما باشد، ما را بى‌جواب نگذارد. شخص يا قدرتى او را منصرف نكند. خلف وعده نكند. سابقه خوبى از او به ياد باشد.
با چه كسى رابطه پيدا كنيم؟ با چه كسى رفيق شويم؟ با كسى رفيق شويم كه او هم بخواهد با ما رفيق شود؟ چون اگر كسى تكبر مى‏كند و ما را تحويل نمى‏گيرد خوب ما هم بايد با كسى رابطه برقرار كنيم كه او ما را بخواهد. علاقه‏مند باشد. اگر سلام كرديم، به ما جواب سلام بدهد. خوب اين مشخصات در چه كسى هست؟ تمامي اين صفات در خدا هست. بياييم با خدا رابطه داشته باشيم. براى اينكه خدا خواهان رابطه با ماست. چون خودش گفته است «يَسْتَجيبُ»(شورى/26) خدا فرموده من خواهان رابطه با شما هستم. آدم واقعاً گاهى قرآن مى‏خواند، معني‌اش را نمى‏داند كه گريه كند يا. . . ، به قدرى خدا مى‏گويد به سمت من بياييد، مثل اينكه به ما نياز دارد. مثلاً يك بار به ما مى‏گويد: به من بفروش. يك بار مى‏گويد: نمى‏فروشى؟ لااقل به من قرض بده. مى‏گويد: اگر قرض هم نمى‏دهى لااقل مرا يارى كن. خدا چگونه حرف زده است؟ مثل اينكه ما خدا هستم و او بنده. «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى‏»(توبه/111) تو كه براى خلق كار مى‏كنى، خب خلق مى‏خرند و كف مي‌زنند. خب به من بفروش، به تو بهشت مى‏دهم. تو كه مى‏خواهى بفروشى من گرانتر مى‏خرم. من ده برابر مى‏خرم. اول مى‏گويد بفروش، بعد مى‏گويد: نمى‏فروشى؟ و در نهايت مي-گويد: به من قرض بده! «مَنْ ذَا الَّذي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً كَثيرَةً»(بقره/245) و يك جا هم مى‏گويد اگر نمى‏فروشى لااقل به من قرض بده، اگر قرض هم نمى‏دهى به ما كمكى بكن. «إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ»(محمد/7) به ما كمكى كن.
اينها براى اين است كه ما را ارتقا بدهد. مثل پدرى كه آنقدر خم مى‏شود تا بچه را از زمين بلند كند. اين خم شدن پدر براى بلند كردن فرزند است «إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَ يَأْتِ بِخَلْقٍ جَديدٍ»(فاطر/16) بخواهم در يك چشم به هم زدن كل هستى را زير و رو مى‏كنم. خدا اگر بخواهد «كُنْ فَيَكُونُ»(بقره/117) خدا يك لحظه مى‏تواند كل هستى را به هم بريزد. آن وقت اينقدر التماس كند كه به من كمك كن، به من قرض بده، به من بفروش. آخر اين لحن‏ها بخاطر اين است كه خدا مى‏خواهد دست ما را بگيرد و ما را به بالا ببرد.
با چه كسى رابطه برقرار كنيم؟ با خدا! با كسى رابطه برقرار كنيم كه او خواهان رابطه با ما باشد. خدا خيلى خواسته كه ما به در خانه‏اش برويم. حديث داريم انسان وقتى مى‏آيد، مى‏گويد خدايا دروغ گفتم. من بد كردم. مرا ببخش. خدايا بد شد نماز نخواندم، مرا ببخش. همينكه انسان مى‏آيد در خانه خدا و مى‏گويد: بد كردم، خدا به قدرى شاد مى‏شود كه از انسانى كه شتر و سفره نان و رفقايش را در بيابان گم كرده و چيزى براى خوردن ندارد و وسيله و پناهنده‏اى ندارد و يك مرتبه ببيند رفيقان و شترش را، چه خوشحالى مى‏كند؟ انسان اگر گمشده‏اش را پيدا كند، چقدر شاد مى‏شود؟ بشر وقتى به خدا مى‏گويد: آمدم، بد كردم، اشتباه كردم، كاش برايت بنده خوبى بودم، شادى خدا بيش از شادى كسى است كه گمشده‏اش را پيدا كند. با كسى رابطه برقرار كنيم كه بخواهد و علاقه‏مند به ما باشد. خدا ما را دوست دارد. آيه علاقه‏مندى خدا به انسان اين است كه «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابين»(بقره/222) يعنى خدا توبه كنندگان را دوست دارد. ما را بى جواب نمى‏گذارد. قرآن گفته است «ادْعُوني‏ أَسْتَجِبْ لَكُمْ»(غافر/60) اگر شما دعا كنيد من بى جواب نمى‏گذارم.
حالا نگوييد آقا چرا ما دعا كرديم و مستجاب نشد. چون خدا، 1- قدرت دارد. 2- حكمت دارد. گاهى خدا از قدرتش استفاده نمى‏كند بخاطر اينكه حكيمانه نيست. بگذار يك مثال بچه‏گانه بزنم. گرچه شما نوجوان هستيد. آقا من قدرت دارم يقه‏ام را پاره كنم يا نه؟ حالا آيا پاره كنم؟ مى‏گويى قدرت دارى اما اين كار حكيمانه نيست. خدا بر انجام خيلى كارها قدرت دارد اما حكيمانه نيست. اگر ما بخواهيم همه كارهايمان را با دعا حل كنيم. خدايا چنين كن! خدايا چنان كن! خوب خدا كارگر ما كه نيست. خدا قدرت دارد چنين كند اما گاهى حكيمانه نيست. مثلاً خدا قدرت دارد شاه را همان روز نابود مى‏كرد. اما حكمت مى‏گويد: حالا صبر كن «وَ جَعَلْنا لِمَهْلِكِهِمْ مَوْعِداً»(كهف/59) براى هلاكت شاه موعدى قرار داده‏ايم. پس همينطور كه هلاكت طاغوت موعدى دارد. استجابت دعا هم موعدى دارد. شايد شما سه شنبه دعا مى‏كنى اما اگر سه شنبه عملى شود، اين كار حكيمانه نباشد. مگر مادر هر زمان بچه‏اش غذا خواست به او غذا مى‏دهد؟ استجابت دعا هم زمان دارد. همينطور نمى‏شود آدم به هرچه رسيد، بخورد؟ خب چه دارويى بخورد؟ چه موقع بخورد؟ كجا بخورد؟ قبل از غذا بخورد؟ دربين غذا بخورد؟ بعد از غذا بخورد؟ قاشق چايخوري يا مربا خورى باشد يا قاشق غذا خورى يا ملاقه؟ در آب گرم باشد؟ در آب سرد باشد؟ صبح باشد؟ دو قرص را با هم بخورد؟ قرص و شربت بخورد؟ با آمپول باشد يا بى آمپول؟
دعا موثر است اما چند شرط دارد، مانند دارو خوردن كه شرايطى دارد. استجابت دعا هم شرايطى دارد. اگر بنا باشد بگوييم خدايا ما چنين خواستيم ولى تو كه نكردى، مثل اين است كه آدم مريض شود و عطسه كند و بگويد ما كه خوب نشديم، خوب بي ‌دارو كه خوب نمى‏شود. سرما خوردگى دارو دارد. اما شرايطى هم دارد. مصرف دارو زير نظر پزشك، مصرف، مقدار، ساعت، زمان، مكان، اينها هم همينطور است.
پس با چه كسى رابطه برقرار كنيم؟ با خدا! چرا؟ چون بايد با كسى رابطه بر قرار كنيم كه او خواهان رابطه با ما باشد. اگر مى‏دانى كه سفير بفرستى، او را بيرون مى‏كنند و نمى‏خواهد با تو رابطه داشته باشد تو هم نبايد با او رابطه داشته باشي. با كسى رفيق شو كه او بخواهد. خودش گفته است «فَلْيَسْتَجيبُوا لي‏»(بقره/186) بياييد با خودم رفيق شويد. علاقه‏مند است كه ما نزدش برويم. ما را بى جواب نمى‏گذارد. گفته است، دعا كن، مستجاب مى‏كنم.
حديث داريم كه گاهى بشر دعا مى‏كند. خدا كسي را كه دعا مى‏كند، دوستش دارد. مى‏خواهد دعايش را مستجاب كند اما مى‏بيند به صلاحش نيست. به او نمى‏دهد و روز قيامت به او مى‏گويد اى بشر، در دنيا دعا كردى ولى صلاح تو نبود كه من مستجاب كنم. اينجا به عوض ندادن در دنيا به تو مى‏دهم. به قدرى خدا به او لطف مى‏كند كه انسان مى‏گويد اى كاش هيچ دعاى من در دنيا مستجاب نمى‏شد.
گاهى كسى مى‏خواهد با ديگرى رابطه برقرار كند. يك نفر مى‏آيد و عليه او حرف مى‏زند و او را منصرف مى‏كند. آيا مى‏شود خدا را منصرف كرد؟ نمى‏شود خدا را منصرف كرد. بخاطر اينكه «يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْديهِمْ»(فتح/10) دست خدا بالاى دستهاست. يعنى ممكن است من بخواهم بيايم خانه شما، يا شما بخواهى بيايى خانه ما، يا كسى به ما بگويد خانه فلانى نرو. ممكن است كسى مرا منصرف كند اما كسى نمى‏تواند خدا را منصرف كند. در آيه ديگر قرآن مى‏فرمايد: «وَ إِنْ يُرِدْكَ بِخَيْرٍ فَلا رَادَّ لِفَضْلِهِ»(يونس/107) البته خلف وعده هم نكند. «فَلَنْ يُخْلِفَ اللَّهُ عَهْدَهُ»(بقره/80) از او سابقه خوبى داشته باشيم. خيلى دعا كرده‏اند و خدا دعايشان را مستجاب كرده است. «رَبِّ هَبْ لي‏ مِنْ لَدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً»(آل عمران/38)
حضرت زكريا پيغمبر و پير بود و بچه دار نمى‏شد. گفت: خدايا بچه مى‏خواهم. خدا به پيرمرد بچه داد با اينكه پير مرد صد ساله ديگر بچه دار نمى‏شود. خدا به او بچه داد. آنقدر سابقه دارد كه خدا به كسانى چيزهايى داده است. در سوره انبيا قصه پيغمبرهاست. مرتب مى‏گويد «فَاسْتَجَبْنا لَهُ»(انبياء/76)
تا به حال چه اندازه دعا شده و مستجاب شده است؟ اينكه مى‏بينى مردم گنبد امام رضا را طلا مى‏كنند بيخود نيست. تا هزار تومان نگيرند، پنجاه تومان نمى‏دهند. فلانى مشكلى داشته به امام گفته يا امام رضا تو نزد خدا آبرو دارى تو امامى، از خدا بخواه تا اين مشكل من حل شود. مشكلش حل شده است و صدها هزا تومان به دستش دسيده است. حالا آمده مثلاً يك مثقال طلا داده است. بيخود گنبد امام را طلا نمى‏كنند. بيخود در صحن و سراى حرم پول نمى‏ريزند. پس معلوم مي‌شود سابقه خوبى داشته‏اند.
اگر خواستيم با كسى حرف بزنيم بايد با كسى حرف بزنيم كه خوابش نگيرد. آخر بعضي وقتها ناگهان مى‏بينى طرف خواب است. قرآن مى‏گويد: او كه خواب است، براى چه با او حرف مى‏زنى؟ بيا با خدا حرف بزن! چون خداوند: «لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ»(بقره/255) «سنة» يعنى «چُرت»، «نوم» هم يعنى «خواب»، با خدايى حرف بزن كه نه چرتش مى‏گيرد و نه مى‏خوابد. بعضى خوابشان نمى‏گيرد و همينطور گوش مى‏دهند اما مى‏گويى چه شد؟ مى‏گويد: يادم رفت. اينها هم فايده ندارد. با كسى حرف بزن كه فراموش نكند. قرآن مى‏گويد: «وَ لا يَنْسى‏»(طه/52) نبايد فراموش كند. با كسى حرف بزنيم كه قدرت داشته باشد. مى‏پرسى: آقا خواب بودى؟ مى‏گويد: نه! فراموش كردى يا نفهميدى؟ مي‌گويد: چرا فهميدم. چون گاهى ممكن است آدمي بگويد نشنيدم. تو حرف زدى، من بيدار بودم اما گوشم به تو نبود.
به سراغ خدا برويم. مردم يا مى‏خوابند يا فراموش مى‏كنند يا گوش نمى‏دهند يا قدرت انجام ندارند. با كسى حرف بزنيم كه قدرت داشته باشد «وَ هُوَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَديرٌ»(مائده/120) يعنى قدرت داشته باشد. بعضى را با ايشان حرف مى‏زنى، آدم بيچاره مي‌شود تا گوش بدهند. اما در مورد خداوند، مثلاً اشتباهى كردى و بچه‏اى را كتك زدى، كفشهايش را گلى كردى، توپش را سوراخ كردى و. . . مى‏گويى: آقا ببخشيد! مى‏گويد: نخير، من نمى‏بخشم، من ديگر با تو قهر هستم.
ولى خدا ديگر اينطور نيست. چهل سال خلاف مى‏كنى و بعد از آن اگر يك بار واقعاً بگويى: خدايا! چهل سال كج رفتم. الان مرا ببخش، خداوند تو را مى‏بخشد. اگر راست بگوييم خدا فوراً مى‏بخشد. چون مى‏گويد: «يا سريع الرضا»(مصباح‏المتهجد، ص‏849) «يا سريع الرضا» يعنى‌اي خدايي كه سريع از انسان راضى مى‏شوى. پس ببينيد بهترين رفيق خداست. خداوند كسي است كه هم حرف را گوش مى‏دهد«سميع الدعا»، هم خوابش نمى‏برد، كسى هم نمى‏تواند او را منصرف كند. آخر گاهى اوقات كسى ميان كلام ديگران مى‏گويد: آقاى قرائتى، مى‏گويم: فعلاً من متوجه او هستم، بگذار حرفهايش را بزند. اگر همه مردم در يك لحظه حرف بزنند، همه را خدا مى‏شنود. در مورد اولياء خدا هم همينطور است. «لَا يَشْغَلُهُ‌شان عَنْ شَأْنٍ»(مصباح‏المتهجد، ص‏503)
كسى به زيارت امام رضا آمده بود دو نفر حاجت مى‏خواستند. يكى مرتب داد مى‏زد: اى امام رضا، اى امام رضا! يكى گفت: چه مشكلى دارى؟ گفت: بيست هزار تومان بدهى دارم. گفت: بگير اين بيست هزار تومان را و ببر و پس بده. من يك ميليون تومان بدهى دارم. بگذار حواس امام رضا به من جمع شود. اينجا كولى گرى مى‏كنى. حواس امام رضا را پرت مى‏كنى. امام و اولياء خدا اينطور نيستند كه حواسشان نباشد. مثل خورشيدى كه به همه خانه‏ها نور مى‏دهد، (البته بلا تشبيه)
پس با چه كسى رفيق شويم؟ بايد با خدا رفيق شويم. خوب اگر شما خواستى به خدا تلفن كنى، بايد درست تلفن بزنى. با تلفن خراب تماس حاصل نمى‏شود. تلفن ما قلب ماست. با قلب خراب تماس حاصل نمى‏شود.
حديث داريم كه خدا فرموده است كه ما سه دعا را مستجاب نمى‏كنيم. «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَا يَسْتَجِيبُ دُعَاءً بِظَهْرِ قَلْبٍ قَاسٍ»(كافى، ج‏2، ص‏474)، «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَا يَسْتَجِيبُ دُعَاءً بِظَهْرِ قَلْبٍ سَاهٍ»(كافى، ج‏2، ص‏473)، «لَا يَقْبَلُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ دُعَاءَ قَلْبٍ لَاهٍ»(كافى، ج‏2، ص‏474) يعنى اين تلفن‌ها خراب هستند و نمى‏شود با اينها با خدا تماس گرفت. «لاه» يعنى اهل لهو و لعب است. «ساه» يعنى سهو دارد. «قاس» يعنى قلبى كه قساوت دارد. يعنى دلهاى خمار و تلفنهاى زنگ زده ارتباط برقرار نمى‏كنند. براى اينكه آنتن بگيرد، بايد پشت بام باشد. هواى باز باشد. روبه موج باشد. شما لحاف كرسى را سر آنتن كنى، تلويزيون چيزى نشان نمى‏دهد. بايد جنسش آهن و مس باشد. بايد جنس و جهت و ارتفاع مناسب باشد. سيم وصل باشد تا تلويزيون نشان بدهد. اينها بايد باشد تا بشود آدم با خدا رابطه برقرار كند. آن وقت رابطه با خدا دعا است.
اما چگونه دعا كنيم؟ دعا زمان دارد. قرآن درباره زمان دعا نكته‏اى دارد. مى‏فرمايد: «هُنالِكَ دَعا زَكَرِيَّا رَبَّهُ»(آل عمران/38) زكرياى پيغمبر وقتى كه سوخت دعايش مستجاب شد. اگر دل بسوزد، دعا مستجاب مى‏شود. مراقب باشيد كه دل كسى را نسوزانيد.
يك مرد قوض كرده داشت مى‏رفت. كسى نان سنگك خريده بود و به نان سنگريزه داغ چسبيده بود، يك سنگريزه داغ از اين نان كند و پشت يقه اين پيرمرد انداخت. كمر اين پيرمرد سوخت. تا سوخت گفت: دستت بخشكد. دست اين بچه خشك شد. هر دكترى كه رفتند، فايده نكرد. نزد او آمدند و گفتند: ببخش. گفت: يك سنگ داغ ديگر مى‏خواهد! يعنى آن زمان كه نفرين كردم دلم سوخته بود. حالا هم بايد صبر كنيد تا جايى دلم بسوزد. اگر دل سوخت، نفرين دل مستجاب مى‏شود. مواظب باشيد دل كسى را نسوزانيد. به همين خاطر گفته‏اند اگر مى‏خواهى ميوه‏اى بخورى كه بچه‏ها ندارند، روبروى آنها نخور به همين خاطر در بعضى از مدارس مسئولين امور تربيتى سفارش مى‏كنند به پدر و مادرها كه دختر و پسرتان را با هر رنگ و نوع لباسى به مدرسه نفرستيد كه دل بچه‏هاى ديگر نسوزد.
قرآن مى‏گويد: «فَأَمَّا الْيَتيمَ فَلا تَقْهَرْ»(ضحى/9) اين «فَلا تَقْهَرْ» جمله بسيار قشنگى است. نمى‏گويد: «فلا تشتم» به او فحش نده! نمى‏گويد: «فلا تسب» مى‏گويد: او را نشكن. ممكن است انسان فحش ندهد و هيچ كارى هم نداشته باشد، اما رفتارش به گونه‏اى باشد كه طرف مى‏شكند. مهم اين است كه كسى را نشكنيد. اما اگر خواستيم دعا كنيم، دل بايد بشكند.
پيرمردى است، شوهر خاله حضرت مريم است. نامش زكرياى پيغمبر است. آمد در مسجد بيت المقدس ديد حضرت مريم مشغول عبادت است و غذاهايى آنجاست كه در بازار نيست. به مريم گفت: «يا مَرْيَمُ أَنَّى لَكِ هذا»(آل عمران/37) مريم! اين غذاها كجا بوده است. مريم گفت: اين غذاها از طرف خدا براى من مى‏آيد. غذاهايى است كه در بازار نيست. در باغ نيست. اين غذاها، دنيايى نيست «هُنالِكَ دَعا زَكَرِيَّا رَبَّهُ» يك مرتبه گفت: خدايا مردم به كجا مى‏رسند؟ براى دختر غذاى آسمانى مى‏آيد. خدايا چه مى‏شد من هم يك بچه داشتم؟ همانجا حضرت زكريا دعا كرد، چون دلش سوخت آن وقت خدا فرزندى به او داد بنام يحيى و لذا داريم گاهى كه اشك شما درمى‌ايد همانجا دعا كنيد. گاهى دلتان كه مى‏سوزد فوراً برويد در يك اطاق خلوت و در را ببنديد و آنجا دعا كنيد.
امام صادق فرمود: هر وقت چشمانتان‌تر شد، همانجا دعا كنيد. امام حسين به زينب كبرى گفت: زينب! در نماز شب «لا تنسنى ذكر» «لا تنسنى فى صلاة ليلتك» در نماز شب مرا دعا كن. گاهى دل مى‏سوزد. اگر دل سوخت دعا كنيد. بچه‏هاى يعقوب بد كردند. يوسف را در چاه انداختند. ديدند خيلى كار بدى كردند. آمدند و گفتند: پدر جان بد كرديم. خيلى كار بدى كرديم. داداش عزيزمان را در چاه انداختيم. حالا تو پدرى، ما را ببخش. گفت: منتظرم تا شب جمعه شود. «قالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّي»(يوسف/98) يعنى زمان دعا شب جمعه است. سحر وقت دعاست. شب جمعه وقت دعاست. ساعت آخر روز جمعه كه آفتاب مى‏خواهد غروب كند، دعا مستجاب مى‏شود. وقتى خون شهيد روى زمين مى‏ريزد، دعا مستجاب مى‏شود. وقتى باران مى‏آيد دعا مستجاب مى‏شود.
حديث داريم، امام وقتى مى‏خواست دعا كند، آقازاده‏ها و دخترهاي كوچك‏ را جمع مى‏كرد و مى‏گفت: بياييد من دعا مى‏كنم و شما بگوييد: آمين. چون شما گناهى نكرديد و آمين شما اثر دارد. امام ما وقتى مى‏خواست دعا كند، كوچكترها را جمع مى‏كرد. در جلساتى كه بچه‏هاى كوچك نشسته‏اند، دعا مستجاب مى‏شود. اگر بخواهيم دعا مستجاب شود، شرايطى دارد. شرايطش اين است كه:
1- ايمان داشته باشيد. چون قرآن مى‏فرمايد: «الَّذينَ يَقُولُونَ رَبَّنا إِنَّنا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا»(آل عمران/16) خدايا ما ايمان داريم، ما را ببخش. وقتى مى‏خواهد بگويد خدايا ما را ببخش، اول مى‏گويد: خدايا ما ايمان داريم، ايمان شرط است.
2- پيروى از رهبر شرط دعاست. قرآن مى‏گويد: «وَ اتَّبَعْنَا الرَّسُولَ فَاكْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدينَ»(آل عمران/53) خدايا ما به حرف رهبر معصوم گوش مى‏دهيم. پس ما را جزء افرادى قرار بده كه كارمان درست است.
3- اخلاص نيز از شرايط استجابت دعاست: شما وقتى تلفنت جواب مى‏دهد و زنگ مى‏زند كه كس ديگرى گوشى را برنداشته باشد. اگر گوشى را برداشتى و همه با هم حرف مى‏زدند، نشانه اين است كه خط روى خط افتاده است، بايد روى خط مخلصين باشد.
4- ارتباط فقط با خدا: (يك سيم) ما آدم‌هايى هستيم كه گاهى با خدا حرف مى‏زنيم، گاهى هم با دشمن خدا. مى‏گوييم بايد هر دو را داشت. بايد اميد داشته باشيم. «وَ لَمْ أَكُنْ بِدُعائِكَ رَبِّ شَقِيًّا»(مريم/4) گاهى افراد دعا مى‏كنند، مى‏گويند ما دعا مى‏كنيم معلوم نيست بشود يا نشود. ما وقتى دعا مى‏كنيم، بايد اميد داشته باشيم.
نقل شد كه كسى آمده بود پرده كعبه را گرفته بود و مى‏گفت: اى خدا مرا بيامرز. بعد مى‏گفت: مى‏دانم كه نمى‏آمرزى. امام سجاد به او رسيد و گفت: چه مشكلى دارى؟ مگر چه جنايتى كردى؟ گفت: من جزء ارتش يزيد بودم، رفتم كربلا امام حسين را بكشم. امام سجاد فرمود: همينكه مى‏گويى خدايا مرا نمى‏آمرزى؟ يأس تو از گناه تو كمتر نيست. مايوس نشويد. اين همه قرآن مى‏گويد: «إِلاَّ الَّذينَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ بَيَّنُوا»(بقره/160) توبه كنيد. راه برگشت هست. منتهى «تابُوا وَ أَصْلَحُوا» توبه خالى هم فايده ندارد. توبه و اصلاح بايد با هم باشد «تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ بَيَّنُوا»، «إِلاَّ الَّذينَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ اعْتَصَمُوا»(نساء/146) انسان برمى‌گردد و نقاط ضعف را هم يكى يكى از بين مى‏برد. با خدا رفيق شدن كارى ندارد. وقتش ماه رمضان است. «إِلَهِي أَنْتَ الَّذِي فَتَحْتَ لِعِبَادِكَ بَاباً إِلَى عَفْوِكَ سَمَّيْتَهُ التَّوْبَةَ فَقُلْتَ تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً فَمَا عُذْرُ مَنْ أَغْفَلَ دُخُولَ الْبَابِ بَعْدَ فَتْحِهِ»(بحارالأنوار، ج‏91، ص‏142) خدا درى باز كرده است به نام ماه رمضان و گفته است: «بسم الله» «فَمَا عُذْرُ مَنْ أَغْفَلَ دُخُولَ الْبَابِ بَعْدَ فَتْحِهِ» ديگر وقتى در باز شد و كسى وارد نشد، مقصر خود ما هستيم. (گر گدا كاهل بود - تقصير صاحبخانه چيست؟)
اين اشتباه است كه بگوييم: آقا حالا ما جوان هستيم، بگذار كارهايمان را بكنيم پير كه شديم، آدم خوبى مى‏شويم. اين خاص زمانى است كه آدم وقتى به قبرستان مى‏رود ببيند همه مرده‏ها پير بوده‏اند، ولى ما كه به قبرستان مى‏رويم مى‏ببينيم اكثر آنها جوان هستند. آدم نمى‏داند پير مى‏شود يا نه! اگر ما بدانيم عمرمان 60 سال است. مى‏گوييم خيلى خوب! اين راه مستقيم. حالا بگذار برويم صفا كنيم و خوش باشيم. برمى‏گرديم و اينجا آدم خوبى مى‏شويم.
در مغز بعضى يك مثلث است. مى‏گويد: اين راه مستقيم است ولى حالا بگذار گناه كنيم. دو مرتبه در پيرى برمى گرديم و به راه مستقيم ملحق مى‏شويم. اينجا ديگر آدم خوبى مى‏شويم. اين مثلث دو، سه اشكال هندسى دارد. 1- اينكه شما در مثلث مى‏دانى آخر خط اينجاست ولى نمى‏دانيم كه چقدر زنده هستيم. مثلاً تا پنجاه سال بعد زنده هستيم، چهل سال كارهاى خود را مى‏كنيم و ده سال آخر برمى گرديم. آخر خط و آخر عمر معلوم نيست. 2 - وقتى شما كج شوى بالا نمى‏روى، پايين مى‏افتى. از همه گذشته، خط را مى‏شود سر و ته كرد ولى آدمى كه پنجاه سال به يك راه رفت، مگر مى‏شود يك مرتبه بعد از پنجاه سال راهش را عوض كند؟ خيلي مشكل است. كسى كه شصت سال سيگار كشيده است. يك مرتبه سال شصت و يكم ديگر سيگار نكشد. كسى شصت سال دروغ گفته است يك مرتبه راستگو شود. خوب مشكل است. خوب شدن از اول جوانى است. حالا بايد اميد داشته باشيم و وقت دعا هم گير نكنيد. مثلاً مى‏گوييد ما كه مريض نداريم. آخر قرآن گله مى‏كند. مى‏گويد «وَ إِذا أَنْعَمْنا عَلَى الْإِنْسانِ أَعْرَضَ وَ نَأى‏ بِجانِبِهِ»(اسراء/83) همينكه به او چيزى داديم. خورد و شكمش سير شد، «اعرض» تا شكمش سير شد مى‏گويد: ما كه رفتيم. آن وقتى هم كه ناراحت نيستى دعا كن. آن وقتى هم كه ناراحت شدى و دعا كردى، فرشته‏ها بگويند اين صداى آشناست. نگويند اين تا حالا كجا بوده است؟ گاهى اوقات انسانها كه دعا نمى‏كنند، فرشته‏ها مى‏گويند. اولين بار است كه آمده دعا مى‏كند. وقتى هم گير نيستيد چنان دعا كنيد همچون زمانى كه گير هستيد. ممكن است گرانى به شما فشار نياورد چون شما ماهى 20، 30 تومان در آمد دارى. اما بعضى واقعاً كمرشان زير گرانى خم شد. شما وضعت خوب است اما بعد كه غذا خوردى، بگو حالا ما غذا خورديم اما به مردم واقعاً چه مى‏گذرد. براى ناله مردم دلت بسوزد. گرچه به خودت فشار نمى‏آيد. ممكن است واقعاً به چند درصد از مردم فشار نيايد و وضعشان خيلى خوب باشد اما بايد غم مردم را بخورند. آدم بايد درد ديگران را لمس كند. اگر به يكى مى‏گويند روزه بگير براى اينكه گرسنگى بچشد تا بفهمد گرسنه‏ها چه مى‏كشند.
الان ما 8، 9 سال در جنگ هستيم. هر زمان دو تومان داده‏ايم و نان داغ خورده‏ايم و كشورهايى از آفريقا در جنگ نبودند و من با دو چشم خودم ديدم جوان هيجده ساله از گرسنگى چوب مى‏جويد، در جنگ هم نبود. ما در جنگ هم مزه قحطى را نچشيديم. «الحمدلله» درست است شما وضعت خوب است. اما ديگران چه؟ به هر حال اگر دعا خواستيم بكنيم، 1 - ايمان «آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنا»(آل عمران/16). 2 - پيروى از رهبر «وَ اتَّبَعْنَا الرَّسُولَ فَاكْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدينَ» آل(عمران/53)، 3- اخلاص «فَادْعُوهُ مُخْلِصينَ»(غافر/65) 4- اميد به دعا داشته باشيم «وَ لَمْ أَكُنْ بِدُعائِكَ رَبِّ شَقِيًّا»(مريم/4) 5- وقتى هم كه خوشيم مثل ناخوشى دعا كنيم. اينها همراه عمل است.
قرآن مى‏گويد: رزمنده‏ها در جبهه دعا مى‏كردند. يعنى هم اسلحه به دوش مى‏گرفتند و هم دعا مى‏كردند. فقط بنشينم و دعا كنيم، فايده ندارد. اصولاً اگر كسى در خانه‏اش بنشيند و دعا كند، دعايش مستجاب نمى‏شود و اگر هم مى‏خواهيد دعا كنيد بايد غذاى حلال بخوريد. در ماشين عوض بنزين، آب بريزيم، راه نمى‏رود. اگر دعا كردى و مستجاب نشد مگر هر چه خدا به ما گفته، گوش داده‏ايم؟ خدا مى‏گويد: آقا تو يكى! من هم يكى. بابا «أَوْفُوا بِعَهْدي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ»(بقره/40) اگر ما حرف زديم و خدا گوش نداد، بخاطر اينكه خدا به ما حرف زده و ما گوش نداده‏ايم.
يك خاطره بگويم؛ آيت الله معصومى به نام آخوند ملا على همدانى از علماى هم دوره رهبر كبير انقلاب و از علماى بزرگ در همدان بود. خدا رحمتش كند. من در اهواز از يك عالم خاطره‏اى شنيدم و رفتم همدان تا از خود ايشان بشنوم. گفتم: آقا خاطره را شنيده‏ام، مى‏خواهم خودت بگويى. بگو ببينم چيست؟ گفت: كدام خاطره؟ گفتم: خاطره صحن ابوالفضل. گفت: بله! خاطره اين بود. (اين را يك عالم آيت الله هشتاد ساله براى من گفت) گفت: من در كربلا وارد حرم ابوالفضل العباس شدم و ديدم خيلى شلوغ است. گفتيم چه خبر است؟ گفتند: يك بچه رفته از روى منار كبوتر بگيرد، افتاده پايين. پدرش ديده بچه دارد مى‏افتد. گفت: بايست. بچه ايستاد، وسط زمين و آسمان. رفتند بچه را گرفتند. حالا مردم دور پدرش را گرفتند كه پدرش كيست كه وقتى گفت: بايست. جاذبه زمين را از آن گرفت.
امام زمان بود، حضرت خضر بود بود. چه كسى بود؟ بالاخره در آن شلوغى ما خود را به آن پدر رسانديم. بعد گفتيم آقا چه كسى هستى؟ گفت: من كسى نيستم. من آدمى هستم كه در بازار كربلا حمالى مى‏كنم. گفتند: آقا آدم حمال كه نمى‏تواند بگويد بچه بايست و او هم بايستد. گفت: چرا، بنده از اول بچگى تصميم گرفتم كارهاى واجب را انجام بدهم. گناه انجام ندهم و تا حالا هم گناه انجام نداده‏ام. كاسب جزء بودم ولى گناه نكردم. حالا خدا اينهمه باما حرف زده و گوش داديم. يك كلمه هم ما به خدا گفتيم، خدا گوش داد. گفتم خود شما ديدى. گفت: بله: بنده خودم ديدم. چه مانعى دارد رهبر مخلصى داشته باشيم مثل رهبر كبير انقلاب كه هشتاد سال مرد تحجد، رياضت، نماز شب و علم و تقواست. يك مرتبه به خدا مى‏گويد تمام بازيهاى سياسى سياستمداران را بر هم بزن و يك مرتبه حركتى انجام مى‏دهد كه همه محاسباتشان بر هم مى‏خورد. شش ماه مى‏نشينند و فكر مى‏كنند. امام يك حركت مى‏كند و همه فرو مى‏ريزد. طورى نيست خدا توسط يك پيرمرد كار همه سياستمداران جوان را به هم بريزد. كسى كه در خط خدا باشد، خدا خطها را توسط او كور مى‏كند. دعا كنيم، مستجاب مى‏شود. به خصوص جوان‏ها. ماه رمضان ماه دعاست. وقتى هم دعا مى‏كنيد براى همه دعا كند. نگو خدايا شكم و درس و نمره‏ام، امتحان و دوچرخه و پيكان و سكه‏ام، خانه و زن و بچه‏ام. «اللَّهُمَّ أَغْنِ كُلَّ فَقِيرٍ»(المصباح‏كفعمي، ص‏617)، «اللَّهُمَّ اشْفِ كُلَّ مَرِيضٍ»(المصباح‏كفعمي، ص‏617) همه مريضها همه اسيرها. دعا كه مى‏كنيد كامپيوترى دعا كنيد. يعنى به همه دعا كنيد.
خدايا همه مشكلات را از همه مسلمين برطرف كن. از همه مستضعفين برطرف كن. قلب مهره اصلى جهان هستى، قلب حضرت مهدى(عج) را از ما راضى و دعاهايش را مستجاب كن. هر چيزى كه در اين ماه رمضان براى بندگان خوبت مقدر مى‏كنى، براى رهبر كبير انقلاب و كل امت مقدر كن.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»