1368/5/19 امام حسين (عليه السلام)، وارث پيامبران بايگاني سالانه - 1368



بسم اللّه الّرحمن الّرحيم

چون در آستانه عاشورا هستيم، بحث درسهايي از قرآن ما درباره وراثت باشد، چون در قرآن آيات زيادي درباره وراثت داريم. ولي من به مناسبت عاشورا اين كلمه را مطرح ميكنم. حسين وارث آدم است، وارث ابراهيم، نوح، موسي وعيسي است. ميخواهيم اين مطالب را امروز خدمت بينندهها و شنوندههاي عزيز و شما عزيزان، محصلين عزيز و دانشجويان عزيزي كه از طريق جهاد سازندگي از چند استان محروم تشريف آوردهايد مطرح و بحث كنيم. ما در تهران خدمت شما هستيم. اين بحث را به عنوان سوغاتي داشته باشيد.
حسين وارث آدم است. «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ آدَمَ صَفْوَةِ اللَّهِ» (تهذيب‏الأحكام، ج‏6، ص‏58) اصولاً سلام ريشه ي قرآني دارد. قرآن به اولياء خدا سلام ميكند. در قرآن آيات زيادي داريم «سَلامٌ عَلى‏ مُوسى‏ وَ هارُونَ» (صافات/120)، «سَلامٌ عَلى‏ إِلْ‏ياسينَ» (صافات/130)، «سَلامٌ عَلى نُوحٍ فِي الْعالَمينَ» (صافات/79)، «سَلامٌ عَلى إِبْراهيمَ» (صافات/109) پس يكي از كساني كه سلام ميكند خود خداست. يعني خداوند به اولياء خودش سلام ميكند. پس اين سلام دادن ها، ريشه دارد. شيعه و سني هر دو قبول دارند و به اولياء خدا سلام ميدهند و همين سلام نشان دهنده ي اين است كه طرف زنده است. چون اگر مرده باشد، آدم به مرده سلام نميكند. قرآن از قول خدا نقل ميكند، خدا به اولياء خودش سلام ميكند. اگر خدا سلام ميكند پس ميارزد ما هم سلام كنيم و اين اخلاق خوبي است كه در مساجد ما به چشم ميخورد، كه بعد از پايان مراسم برمي خيزند و رو به قبله ميايستند و به رسول الله سلام ميدهند؛ «السلام عليك يا رسول الله، السلام عليك يا اميرالمؤمنين، السلام عليك يا حسين بن علي، تا سلام به حضرت مهدي (عج)» سلام به اولياء خدا يك سنت الهي است در قرآن. اين ريشه ي سلام در قرآن بود.
و اما زيارت وارث؛ معمولاً وقتي ما ميگوييم وارث، از حيث مال است. ميگوييم فلاني از دنيا رفت و وارثش كيست؟ مراد ما از وارث يا مالي است، يعني مالش به چه كسي ميرسد يا فرزندي، يعني چه كسي بچه ي اوست؟ اما اين جا كه ميگوييم: حسين جان! تو وارث آدم و نوح و ابراهيم هستي. يعني وارث چه چيزي است؟ مثلاً ميخواهيم بگوييم امام حسين فرزند عيسي است. ما نميخواهيم بگوييم فرزند عيسي يا موسي است بلكه ميخواهيم بگوييم وارث كمالات است. حالا اين كه ميگوييم حسين جان تو وارث آدم و نوح و... هستي. يعنياي حسين جان! «هر چه خوبان همه دارند، تو تنها داري»
حالا ما ميخواهيم در اين جلسه از يك يك اين انبيا چند خاطره برايتان بگوييم و بعد بگوييم، چطور حسين وارث آدم است. اما درباره ي آدم داريم، كه قرآن ميفرمايد: «إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَةً» (بقره/30) آدم خليفه ي خداست و حسين وارث اوست، يعني او هم خليفه ي خداست. در باره ي آدم داريم «وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ» (بقره/34) به همه ي فرشتهها گفتيم به آدم سجده كنيد. حسين جان تو وارث آدمي هستي كه همه ي فرشتهها به پدرت سجده كردند. قرآن ميگويد: خدا تمام علوم را به آدم داد و حسين وارث آن علوم است. «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها» (بقره/31) يعني خداوند همه چيز را به آدم تعليم كرد. حسين تو وارث آدم هستي و آدم شاگرد ممتاز خداست. خدا به آدم همه ي اسماء را تعليم داد. نه اينكه بگويد اين كوزه و اين فرش و اين خورشيد و اين ماه است. اسم اينها را كه يك مادر هم به بچه ي يك ساله اش ميگويد. «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها» يعني علوم بي نهايت را به او آموخت. كل علوم را خدا به آدم آموخت. پس آدم خليفه ي خداست و مورد سجده ي تمام فرشتگان است. شاگرد ممتازي است كه خداوند تمام علوم را به او داد و حسين وارث چنين آدمي است «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ آدَمَ صَفْوَةِ اللَّهِ» حسين جان تمام كمالاتي كه آدم داشت تو داري. «وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي‏» (حجر/29) يعني در آدم روح الهي دميده شد. حسين در تو هم روح خداست. پس ببينيد وقتي ميگويند فلاني وارث فلاني است، يعني او همه چيزهايش را به فلاني داد. حسين، تو خليفه ي خدا هستي. سجدههاي فرشتهها براي پدرت بود و تو وارث آن هستي. تمام علوم را خداوند به تو آموخت.
برويم سراغ پيغمبر بعدي «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ نُوحٍ نَبِيِّ اللَّه» (تهذيب ‏الأحكام، ج‏6، ص‏58) سلام بر تواي حسين، كه بعد از هزار و چهارصد سال مردم اين طور برايت گريه ميكنند. تو وارث نوحي، نوح چه كاره بود؟ من چند تا از كارهاي نوح را برايتان ميگويم. از قرآن هم ميخوانم. بحث امروز من فقط از قرآن است. نوح در قرآن چه سيمايي دارد؟ جلوه و سيماي نوح در قرآن و بعد وقتي نوح را شناختيم، حسين وارث نوح است. قرآن ميگويد: وقتي نوح كشتي را ساخت براي گروه خاصي از طرفدارانش «كُلَّما مَرَّ عَلَيْهِ مَلَأٌ مِنْ قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ» (هود/38) هر گروهي كه ميآمدند از كنار نوح بروند، ميديدند نوح كشتي ساخته است، چون نوح به فرمان خدا كشتي ساخت كه طرفدارانش را سوار كشتي كند، و آنهايي را هم كه طرفدارش نيستند و به او ايمان نياورده اند، در آب غرق شوند. مردم ميآمدند و ميديدند نوح كشتي ميسازد، هر وقت بر او و قومش ميگذشتند، مسخره اش ميكردند. ميگفتند: ترا به خدا اين كار است؟ اين كشتي را براي چه ميسازي؟ آخر كشتي را كنار دريا ميسازند كه آن را داخل آب بياندازند. تو وسط بيابان خشك براي چه كشتي ميسازي؟ كار تو درست نيست. امام حسين (ع) هم وقتي طرفداران و اهل بيتش را ميخواست به كربلا ببرد، همه ميگفتند اين چه كاري است؟ حكومت يزيد، حكومتي نيست كه شما با آن درافتي. تو را ميكشند. خانواده ات را اسير ميكنند. كار تو حكيمانه نيست. كار توسياست مدارانه نيست. بسياري از افراد از ترس و بسياري هم عقلشان نميرسيد، همانطور كه ميگفتند: كشتي ساختن تو عاقلانه نيست، ميگفتند: حسين جان اين حركت اهل بيت تو و رفتن به كوفه و درگيري با حكومت يزيد، عاقلانه و حكيمانه نيست.
كشتي نوح مؤمنين را نجات داد و حركت امام حسين هم مؤمنين را نجات داد. داريم «ان الحسين مصباح الهدي وسفينة النجاة» همين طور كه كشتي نوح نجات بخش بود، حركت امام حسين هم خط را براي همه روشن كرد. حضرت نوح هر چه تبليغ كرد، ديد مردم گوش نميدهند، آخر فرمود: «وَ لا يَنْفَعُكُمْ نُصْحي‏ إِنْ أَرَدْتُ أَنْ أَنْصَحَ لَكُمْ» (هود/34) نصيحت من براي شما فايدهاي ندارد. اماحسين روز عاشورا چند مرتبه سخنراني كرد و در آخر فرمود: «وَ لا يَنْفَعُكُمْ نُصْحي»، «اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطانُ فَأَنْساهُمْ ذِكْرَ اللَّهِ» (مجادله/19) شيطان بر شما حاكم شده و حرف حسين ديگر در گوش شما نميرود. بين نوح و امام حسين شباهتهاي بسياري است. سلام بر تواي حسين كه وارث نوح هستي. قرآن در باره ي نوح ميگويد: «وَ أَصَرُّوا وَ اسْتَكْبَرُوا اسْتِكْباراً» (نوح/7) دشمنان اصرار داشتند كه مخالفت كنند. بنا داشتند مخالف نوح باشند «وَ اسْتَكْبَرُوا اسْتِكْباراً» يعني تكبر كردند، مردم در مقابل نوح آخرين درجه ي لجبازي و سرسختي را از خود نشان دادند و امام حسين هم روز عاشورا هر چه خواست مردم را هدايت كند به راه درست، «وَ أَصَرُّوا وَ اسْتَكْبَرُوا اسْتِكْباراً» مثل مردم لجوجي كه بيش ترين سرسختي را به نوح نشان دادند، در برابر امام حسين قوي ترين و بيش ترين سرسختي را نشان دادند. خدا وقتي ميخواهد به نوح بگويد: كشتي بساز! خيلي مشكل است. چون كشتي ميسازد و همه او را مسخره ميكنند. فرمود: «وَ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنا» (هود/37) كشتي را بساز، ما خود تو را ميبينيم. يعني كشتي سازي تو پيش چشم ماست. بدين معنا كه من دارم كشتي سازي تو را ميبينم. بنا بر اين هر چه مسخره ات كردند نگران نباش. پيش چشم خودم كشتي بساز. يعني اين كه دارد او را بيمه ميكند، چون زماني كه به آدم فشار ميآيد، همين كه فهميد خدا ميداند، كمي برايش آسان ميشود.
من زماني مثالي زدم، گفتم آدم ميرود به استخر و ميگويد: «بشمريد من چند شماره زير آب ميمانم» آن طرف بيرون آب ميشمرد. شما هم سرت را ميكني زير آب، دارد ميشمرد و نفس شما ميسوزد. اما چون ميداني بيرون آب دارند ميشمرند، اين سختي را زير آب تحمل ميكني.اي نوح! كشتي بساز، مسخره ات هم ميكنند، اما من دارم ميبينم. چون دارم ميبينم سختي را تحمل كن. خدا به موسي ميگويد: برو! «قالَ لا تَخافا إِنَّني‏ مَعَكُما أَسْمَعُ وَ أَرى‏» (طه/46) موسي و هارون برويد سراغ كاخ فرعون، كاخش را زير و رو كنيد، با او برخورد كنيد، اگرنصيحت را قبول نكرد با برخورد شديد، برويد و برخورد كنيد. «اني معكما» من با شما هستم. «اسمع و اري» حرف هايت را ميشنوم و ميبينم. همين كه موسي و هارون ميبينند خدا ميگويد: ميشنوم و ميبينم، زير نظرم هستيد، همين كه آدم بفهمد زير نظر خداست، آرامشي دارد «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (رعد/28) پس نوح زير نظر خدا كشتي ميسازد. در كربلا علي اصغر روي دست پدرش بود، تيري آمد و گلويش را پاره كرد. تا گلوي بچه پاره شد، بچه ي شش ماهه روي دست پدر جان داد. فوراً امام حسين فرمود: «هَوَّنَ عَلَيَّ مَا نَزَلَ بِي أَنَّهُ بِعَيْنِ اللَّهِ» (اللهوف، ص‏115) اين غصه را بر من آسان ميكند، چون خدايا تو ميبيني. مثل كسي كه ميرود زير آب و نفسش ميسوزد، ولي به خاطر اين كه شخص بيرون آب دارد ميبيند و ميشنود، تحمل ميكند. ميگويد: خدايا اين سختي را تحمل ميكنم، براي اين كه تو داري مرا ميبيني.
تمسخرهاي نوح را ميبيند. شكنجهها و زجرهاي امام حسين را هم ميبيند. همين كه كارهاي آدم زيرنظر خداست، به انسان آرامشي ميدهد.
پسر نوح گفت: من ايمان نميآورم. پدرش گفت: غرق ميشوي. گفت: نخير. ميروم سر كوه و كوه مرا از غرق شدن نجات ميدهد. عمر سعد فرمانده ي يزيد بود. غير از عمري است كه خليفه ي دوم است. عمر سعد در كربلا بود. امام حسين گفت: بيا ايمان بياور و جزء حزب الله قرار بگير. گفت: من ميخواهم حاكم ري شوم. به من گفتهاند كه اگر حسين را كشتي، حكومت ري را به تو ميدهيم. پسر نوح، تكيه گاهش كوه بود. تكيه گاه پسر سعد حكومت ري بود. و به همين خاطر ميگوييم: «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ نُوحٍ نَبِيِّ اللَّهِ» جالب اين است كه امام حسين روز عاشورا آيهاي خواند كه نوح براي مردم خوانده بود. آيه اين است، حضرت نوح گفت: «يا قَوْمِ إِنْ كانَ كَبُرَ عَلَيْكُمْ مَقامي‏ وَ تَذْكيري بِآياتِ اللَّهِ فَعَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْتُ فَأَجْمِعُوا أَمْرَكُمْ وَ شُرَكاءَكُمْ ثُمَّ لا يَكُنْ أَمْرُكُمْ عَلَيْكُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا إِلَيَّ وَ لا تُنْظِرُونِ» (يونس/71) درست همين آيه را امام حسين براي دشمنانش خواند.
«السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلِ اللَّهِ» (تهذيب‏الأحكام، ج‏6، ص‏58) سلام بر تواي وارث ابراهيم، او چه داشت؟ قرآن در باره ي ابراهيم ميگويد: «بَلى‏ وَ لكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبي‏» (بقره/260) ابراهيم قلبي مطمئن داشت. قلبي آرام خيلي مهم است. من و شما كه نداريم. اين رهبر انقلاب بود كه در وصيت نامه اش نوشت من با قلبي آرام ميروم. ما قلب آرام نداريم. قلب آرام قلبي است كه اگر در هواپيما گفتند خودت را پرت كن. آدم با آرامش خودش را پرت كند. قلب آرام آن است كه اگر گفتند برو ميان آتش، آدم بگويد: بسم الله و برود ميان آتش. قلب آرام آن است كه تمام تلخيها و تمام شيرينيها در آن اثر نگذارد. اگر در دست شما طلا باشد وهمه ي مردم بگويند سفال، قلب شما آرام است، خودت كه ميداني طلاست. همه ي كره ي زمين بگويند: سفال، قلب شما آرام است و اگر در دستت سفال است و همه بگويند طلاست، خودت كه ميداني سفال است. قلب آرام يعني با جار و جنجال تغيير نكند. اگر همه گفتند: «خوب» يا همه گفتند: «بد» دلت آرام باشد. حضرت ابراهيم به خدا گفت: من دل آرام ميخواهم. در باره ي امام حسين هم داريم: «يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعي‏ إِلى‏ رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً» (فجر/28-27) يعني همان قلب آرامي را كه ابراهيم داشت، امام حسين هم داشت و به همين خاطر سوره فجر را اسم گذاري كردند به سوره امام حسين (به خاطر همين آيه) «يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ» درباره ي ابراهيم ميگويد: «وَ كَذلِكَ نُري إِبْراهيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنينَ» (انعام/75) ما باطن اشياء را به ابراهيم نشان داديم «وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنينَ» چيزهايي به ابراهيم نشان داديم تا به درجه ي يقين برسد.
آدم زود به علم دست پيدا ميكند. هر كس مطالعه كند، باسواد ميشود. يقين غير از علم است، بايد باور كرد. ماهمه علم داريم، اما يقين نداريم. مثلاً علم داريم كه مرده دندان نميگيرد. نيشگون نميگيرد، لگد نميزند. علم دارم كه مرده به كسي كار ندارد. اما به هر كس بگويي كنار اين مرده تا صبح بخواب، ميترسد. علم داريم كه به ما كاري ندارد، اما هنوز باور نكرده ايم و لذا از مرده ميترسيم. پس حساب علم و باور جداست. قرآن ميگويد كه ابراهيم به درجه يقين رسيد. درباره ي امام حسين هم داريم؛ سلام بر تو «عَبَدْتَ اللَّهَ حَتَّى أَتَاكَ الْيَقِينُ» (بحارالأنوار، ج‏98، ص‏230) آنقدر عبادت خدا را كردي تا به تو يقين عطا فرمود. چون قرآن ميگويد «وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقينُ» (حجر/99) يعني ابراهيم يقين داشت. حسين هم يقين داشت. ابراهيم دل آرام داشت. حسين هم دل آرام داشت. ابراهيم زن و بچه اش را آورد در كوههاي داغ مكه و گفت: خدايا اهل بيتم را در اين منطقه ي داغ آوردم براي نماز! «رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتي‏ بِوادٍ غَيْرِ ذي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِيُقيمُوا الصَّلاةَ» (ابراهيم/37) حسين هم زن و بچه اش را آورد در كوههاي داغ مكه و گفت: خدايا، اهل بيتم را در اين منطقه ي داغ آوردم براي نماز! «رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتي‏ بِوادٍ غَيْرِ ذي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِيُقيمُوا الصَّلاةَ» حسين زن و بچه اش را به كربلا آورد براي انداختن طاغوت و اقامه ي دين واقعي. واقعاً حسين وارث ابراهيم است. ابراهيم به بت پرستان گفت: «أُفٍّ لَكُمْ وَ لِما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ» (انبياء/67) مرگ بر شما و بر بتهاي شما. اف بر شما و بر آنچه عبادت ميكنيد. شبيه اين كلام را امام حسين فرمود: (حالا نميدانم اين جا را حضرت زينب فرموده يا امام حسين و يا يكي از دودمان اهل بيت به حكومت يزيد) گفت: «أُفٍّ لَكُمْ»يعني ابراهيم گفت: «أُفٍّ لَكُمْ» حسين و اهل بيتش هم گفتند: «أُفٍّ لَكُمْ» در باره ي ابراهيم گفتند: «قالُوا حَرِّقُوهُ وَ انْصُرُوا آلِهَتَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ فاعِلينَ» (انبياء/68) ابراهيم را آتش بزنيد و لذا هيزم جمع كردند تا ابراهيم را با يك منجنيق در آتش بيندازند. در باره ي حسين هم چنين گفتند و دستور دادند خيمههاي امام حسين را هم بسوزانيد و خيمههاي حسين را آتش زدند.
گفتند: «وَ انْصُرُوا آلِهَتَكُمْ» گوش به حرف ابراهيم ندهيد و بتها را حفظ كنيد. گفتند: به حرفهاي پسر زهرا گوش ندهيد و يزيد را حفظ كنيد. ابراهيم از خدا خواست و گفت: خدايا دل مردم را جذب من كن. «فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوي إِلَيْهِمْ» (ابراهيم/37) امام حسين هم گفت: خدايا دل مردم را جذب اهل بيت من كن و ميبينيد دل مردم عاشق كربلاست. بسياري از عزيزان ما به عشق كربلا ميرفتند به جبهه و البته الآن در جوار حسين هستند. به قبر حسين نرسيدند ولي به خود حسين رسيدند. ابراهيم از خدا ميخواست «وَ اجْعَلْ لي‏ لِسانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرينَ» (شعراء/84) خدايا نام مرا درتاريخ گرامي قرار بده و ميبينيد همين طور كه ابراهيم چنين خواست، نام حسين در تاريخ گرامي است. به حق حسين وارث ابراهيم است.
سلام بر تواي حسين. تو وارث ابراهيم هستي. ابراهيم اسماعيل را به قربان گاه آورد. تو هم بچه هايت را به قربان گاه آوردي. ابراهيم اسماعيلش را آورد در مني، گفت: خدايا اگر تو ميگويي ذبحش كن، بروي چشم. حسين هم بچه اش را به كربلا آورد. قرآن ميگويد: «قَدْ كانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ في‏ إِبْراهيمَ» (ممتحنه/4) از ابراهيم درس بگيريد. چطور او در درگاه خدا راضي بود، چطور حتي از بچه هايش گذشت. چطور حتي با عموي خودش قطع رابطه كرد. چطور با بت مبارزه كرد. چطور با غرور و طاغوت مبارزه كرد. چطور با تبر بتها را شكست؟ ابراهيم اسوه است، يعني الگوست. حديث داري:م «لَكُمْ فِيَّ أُسْوَةٌ» حسين بن علي فرمود: من هم براي شما اسوه هستم. قرآن ميگويد: ابراهيم اسوه و الگو و مدل است.
امام حسين فرمود: حركت من هم براي شما اسوه و الگوست. ابراهيم خالص و راضي بود، به نحوي كه وقتي ميخواستند او را در آتش بيندازند، جبرئيل آمد. به جبرئيل گفت با تو كاري ندارم. خدا ميبيند و همين كه اومي بيند، برايم كافي است. (همين طور كه ما ميگوييم، تو كه ميشمري من زير آب ميمانم) حالا كه خدا ميبيند، بگذار هر طور او راضي است، باشد. «اني وجهت رضي كله» تمام وجودم دربست در اختيار خداست. امام حسين هم تا در عاشورا از اسب به زمين افتاد، فرمود: «رضي برضاك» خداي راضي هستم به رضاي تو. آخر فرق ميكند. گاهي آدم صبر ميكند، جيغ هم نميزند ولي راضي هم نيست. اما گاهي راضي است. پياز را سه نفر ميخورند. بچه كه ميخورد جيغ ميزند «إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً» (معارج/20) ده سالش كه ميشود ديگر جيغ نميزند، اما خيلي هم دوست ندارد كه پول برايش بدهد. اما همين كه بزرگ شد، پول ميدهد و پياز ميخرد. پس بچه پياز مفت هم نميخورد. بزرگ كه شد مفت هم گير بياورد ميخورد. بزرگ تر كه شد، پول ميدهد پياز تند و فلفل تند و اينها را ميخرد و ميخورد.
سختيها و تنديها هم همين طور است. افرادي كه روحشان كوچك است «إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً» جيغ ميزنند. افرادي ديگر جيغ نميزنند، افرادي ديگر اصلاً راضي هستند. امام حسين فرمود: اصلاً راضي هستم. تو دوست داري، من هم دوست دارم.
برويم سراغ حضرت موسي. «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ مُوسَى كَلِيمِ اللَّهِ» (تهذيب‏الأحكام، ج‏6، ص‏58) سلام بر تواي حسين، تو وارث موسي هستي. خدا به موسي ميگويد: «اذْهَبْ إِلى‏ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى‏» (طه/24) برو به سراغ فرعون، او طاغوت است. همين طور كه موسي به سراغ طاغوت رفت، تو هم به سراغ يزيد رفتي. موسي تحت تعقيب قرار گرفت و لذا «فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً يَتَرَقَّب» (قصص/21) موسي از شهر بيرون رفت و منتظر سرنوشت بود. از امام حسين هم خواستند در مدينه براي حكومت يزيد بيعت بگيرند، از مدينه بيرون رفت و اين آيه را خواند «فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً يَتَرَقَّب» يعني زماني كه مأمورين فرعون ميخواستند موسي را بگيرند، موسي در انتظار سرنوشت از شهر بيرون رفت. چقدر شباهت بين موسي و حسين هست. و به حق حسين وارث موسي است. موسي ياري نداشت گفت: «قالَ رَبِّ إِنِّي لا أَمْلِكُ إِلاَّ نَفْسي‏ وَ أَخي‏» (مائده/25) خدايا من فقط خودم هستم و برادرم. كسي با من نيست. من تنها هستم. حسين هم در كربلا كسي را جز خودش و چند نفر نداشت. موسي يار نداشت، حسين هم يار نداشت. موسي تحت تعقيب مأمورين فرعون در انتظار سرنوشت از شهر بيرون رفت. حسين تحت تعقيب مأمورين يزيد منتظر سرنوشت از مدينه بيرون رفت. موسي مأمور شد «اذْهَبْ إِلى‏ فِرْعَوْنَ» حسين مأمور شد «اذْهَبْ إِلى‏ يزيد» اينها چقدر شباهت دارند؟ «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ مُوسَى كَلِيمِ اللَّهِ» سلام بر تواي حسين وارث موسي. چرا طرفداران موسي را گرفتند و ميكشتند و شكنجه ميدادند؟ علتش اين بود كه «وَ ما تَنْقِمُ مِنَّا إِلاَّ أَنْ آمَنَّا بِآياتِ رَبِّنا» (اعراف/126)
تمام اين سختيها و فشارهايي كه بر ما ميآوريد به خاطر اين است كه ما در خط خدا هستيم. و تمامي آزار و اذيتي كه به اصحاب امام رسيد به خاطر اين بود كه راهشان راه درستي بود. در جمهوري اسلامي هم همين طور است. اگر ما فقط يك جمهوري معمولي بوديم، هيچ ابرقدرتي با ما كاري نداشت. حتي اگر اسلامي بوديم، اما نظير آل سعود و كشورهاي آمريكايي ديگر، باز آمريكا با ما كاري نداشت. آن اسلامي كه ميگويد: نه شرقي و نه غربي، آن اسلام است كه آمريكا با آن دشمني دارد. تمام بمبهايي كه روي سر ما ريخته شد، براي اين بود كه گفتيم: «خدا، آري» و «طاغوت، خير» ياران موسي گفتند: جرم ما ايمان است و ياران حسين هم جرمشان اين بود كه يك بله به يزيد نگفتند. اگرمي گفتند، زندگي خوب و مرفهي داشتند. فقط يك بله نگفتند. گفت: سر ميدهم ولي تن به ذلت نميدهم. قرآن ميگويد: «لا تَظْلِمُونَ وَ لا تُظْلَمُونَ» (بقره/279) آيه ي قرآن است كه نه ظلم كن و نه زير بار ظلم برو. حديث داريم ظالم و مظلم هر دو به جهنم ميروند. سؤال شد كه مظلوم چرا؟ فرمود: به ظالم ميگويند چرا ظلم كردي؟ و به مظلوم ميگويند: چرا ظلم را قبول كردي؟ چرا ظلم را تحمل كردي؟ امت موسي امام را تنها گذاشت. حضرت موسي رفت به كوه طور تا مشغول عبادت شود و تورات را بياورد. حضرت موسي امت را سپرد به برادرش هارون. سي، چهل شب كه گذشت، برگشت و ديد امت به سراغ گوساله پرستي رفته اند. موسي عصباني شد و تورات را زد به زمين و ريش برادرش را گرفت كشيد و گفت: مگر تو درميان مردم نبودي؟ مگر تو رهبر نبودي؟ چرا گذاشتي، سي چهل روز گذشته مردم از خداپرستي به سراغ گوساله پرستي بروند؟ گفت: مردم امت تو بودند، پيروان تو بودند، اما مرا ضعيف كردند. اينها كه در كربلا جمع شدند پيروان پيغمبر بودند، اما دور امام را گرفتند و او را مستضعف قرار دادند. طرفداران موسي به فرعون گفتند: اگر ما را تكه تكه كني، دست از خدا بر نميداريم. ياران موسي گفتند: «فَاقْضِ ما أَنْتَ قاض» (طه/72) هر چه ميخواهي قضاوت كن. هر زوري داري بزن. چون فرعون گفت: شما را به درخت خرما آويزان ميكنم و دست راست و پاي چپتان را قطع ميكنم. يا دست چپ با پاي راست. يعني مخالف قطع ميكنم. طوري قطع نميكنم كه مثلاً دو پا قطع نميكنم كه با دست برويد يا دو دست قطع نميكنم كه با پا برويد. به اين روش از درخت خرما آويزانتان ميكنم و شما را قطعه قطعه ميكنم. طرفداران موسي گفتند: «فَاقْضِ» قضاوت كن. دستور بده هر كاري ميخواهي بكنند. همين طور كه ياران موسي محكم ايستادند، ياران حسين هم گفتند: محكم ميايستيم و دست از حسين برنمي داريم. شباهتها زياد است.
برويم سراغ عيسي! «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ عِيسَى رُوحِ اللَّهِ» (تهذيب‏الأحكام، ج‏6، ص‏58) سلام بر تواي حسيني كه وارث عيسي هستي. عيسي چه داشت؟ عيسي گفت: «مَنْ أَنْصاري إِلَى اللَّهِ» آل (عمران/52) انصار و ياران من كيستند؟ حسين هم در كربلا فرمود: «هل من ناصرٍ ينصرني» قرآن ميگويد كه عيسي گفت: «من انصاري» كيست ياري دهنده من؟ واقعاً خط حسين همان خط عيسي است. مخالفين عيسي او را به دار آويختند تا او را بكشند. خدا ميگويد: كور خوانديد «وَ قَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسيحَ عيسَى ابْنَ مَرْيَمَ رَسُولَ اللَّهِ وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوه» (نساء/157) نكشتند و به دارش نكشيدند. خيال كرديد كه عيسي را نابود كرديد؟ هرگز اين طور نيست «بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَيْهِ وَ كانَ اللَّهُ عَزيزاً حَكيماً» (نساء/158) خدا عيسي را به آسمانها برد. طرفداران يزيد هم همان طور كه مخالفين عيسي ميخواستند او را محو كنند، تصميم داشتند كه امام حسين را محو كنند. خدا ميگويد: كور خوانديد «بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ» توانستيد بدن امام را سوراخ سوراخ كنيد، اما نتوانستيد ضربه و لطمهاي به عزت امام بزنيد. بدن حسين قطعه قطعه شد. آن چيزي كه نتوانستيد قطعه قطعه كنيد، حتي زير سم اسب، حتي با آتش زدن خيمه ها، عزت حسين بود. مخالفين عيسي خواستند او را محو كنند، خدا گفت: كور خوانديد. مخالفين حسين هم حتي قبرش را آب بستند، خيمه هايش را آتش زدند، همه نوع كاري كردند ولي «بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ» وقتي خدا ميخواهد، عزت حسين بيش تر ميشود. قرآن در باره ي عيسي ميگويد: «وَ أُمُّهُ صِدِّيقَةٌ» (مائده/75) مادر عيسي صديقه است. مادر حسين هم صديقه است. مادر حسين سيدة نساء العالمين است. درقرآن داريم «يا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاكِ وَ طَهَّرَكِ وَ اصْطَفاكِ عَلى‏ نِساءِ الْعالَمينَ» (آل عمران/42) در باره ي فاطمه ي زهرا هم داريم كه سيدة نساءالعالمين است. پس واقعاً حسين با عيسي خيلي شباهت دارد.
«السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ عِيسَى رُوحِ اللَّهِ»، «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ مُحَمَّدٍ حَبِيبِ اللَّهِ» (تهذيب‏الأحكام، ج‏6، ص‏58) ايام عاشورا است. در جلسات برويد و با حسين آشنا شويد. اگر هر كشور يك حسين داشت، تمام طاغوتهاي كره ي زمين از بين ميرفتند. تمام ذلت مسلمين اين است كه مسلمان هستند، ولي در ميانشان حسين نيست. يك حسين در يك كشور براي نجات آن كشور كافي است. سلام بر تواي حسيني كه وارث پيغمبر هستي. پيغمبر مأمور شد «قُمْ فَأَنْذِرْ» (مدثر/2) حسين هم مأمور شد كه بر عليه حكومت بني اميه قيام كند. در باره ي پيغمبر ميگويد: «يَعْرِفُونَهُ كَما يَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ» (بقره/146) مخالفين خوب ميفهميدند اين محمد همان است كه در تورات و انجيل است. درباره ي امام حسين هم داريم اگر به هر چيز شك كنيد، شك نداريد كه من فرزند فاطمه ي زهرا هستم. مواظب باشيد! روز قيامت نگوييد كه ما خبر نداشتيم. همين طور كه پيغمبر را خوب ميشناختند، حسين را هم خوب ميشناختند. در باره ي پيغمبر داريم «وَ رَفَعْنا لَكَ ذِكْرَكَ» (انشراح/4) نام تو را در تاريخ گرامي ميداريم. نام حسين هم در تاريخ گرامي است. در باره ي پيغمبر داريم «إِنَّ شانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ» (كوثر/3) دشمنت نابود ميشود. ديديم در تاريخ، دشمنان حسين هم نابود شدند. در باره ي پيغمبر داريم «وَ لَسَوْفَ يُعْطيكَ رَبُّكَ فَتَرْضى‏» (ضحى/5) آن قدر مقام به تو ميدهيم تا شفاعت كني كه تو راضي شوي. در روايات داريم كه حسين بن علي مقام شفاعتي دارد فوق همه ي ائمه. براي حسين عزادري كنيد و با خطش آشنا شويد.
خدايا عدهاي از جوانان ايران مثل حسين در برابر طاغوت قيام كردند، شهيد شدند و ايران را نجات دادند. خدايا، در كشورهاي اسلامي حسين گونهها و حسين صفتاني برانگيز تا نترسند و بپا خيزند و كشورهاي اسلامي رانجات بدهند. خدايا راز زيارت حسين را براي همه باز بفرما. ما را با حسين آشناتر بفرما.
نقل شد كه رهبر كبير انقلاب رضوان الله تعالي عليه فرمود: اگر يك قطره از خون حسين در بدنم باشد كه هست. علت قيام من كه شاه را بيرون كردم و آمريكارا تهديد كردم همين است. خداوند يك قطره از خون حسين را در بدن من قرار داده است. اگر خون حسين در بدن ما باشد نميتوانيم در برابرفساد بي تفاوت باشيم. تا گناه را در جايي ميبينيم داد ميزنيم و جيغ ميكشيم و فرياد ميزنيم هر كس فساد را ديد و فرياد نزد و جوش نخورد در بدنش خون حسين نيست.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»