1368/8/4 انتقاد، غيبت بايگاني سالانه - 1368



بسم الله الرحمن الرحيم

در خانه معلم خدمت برادران و خواهران فرهنگى هستيم. اما اين سالن زيبا براى معلمان فرانسه بوده است و به ما ارث رسيده است. و به آموزش و پرورش براى ساختمان مدارس و خانه براى فرهنگى‏ها بايد كمك كرد. بحث ما، بحث انتقاد است كه بسيار كار مشكلى است و تهيه اين بحث جان ما را به لبمان رساند. چون انتقاد و غيبت خيلى به هم نزديك است و يكى حرام است و ديگرى جايز و تكان بخورى انتقاد مى‏شود غيبت و حرام است. پيرامون انتقاد چند مسأله وجود دارد: 1 - ارزش انتقاد 2 - انتقاد كننده بايد چه كسى باشد 3 - مردم در برابر انتقاد دو دسته‏اند: يك عده پذيرش دارند و دسته ديگر خير. 4 - روش انتقاد چون كار دقيق و روانى است. 5 - مورد انتقاد
سابق كه طلا و مس مخلوط مى‏شد مى‏گفتند اين را نقدش كن يعنى طلا را از مس جدا كن و نقادى يعنى مته به خشخاش گذاشتن.
ارزش انتقاد: انتقاد كلاس سيار است. اگر انسان دور ميزى بنشيند كه كلى كارشناس باشند گاهى آنقدر چيزى بدست نمى‏آورد تا نسبت به وقتى در ميان مردم است.
انتقاد عامل اصلاح و رشد است و بدون انتقاد جامعه اصلاح نمى‏شود. انتقاد وسيله شناخت و نشانه آزادى در اسلام است. انتقاد نشانه سوز فرد و عدم بى تفاوتى اوست. انتقاد نشانه نظارت ملى است. انتقاد ضامن اجرا است و اگر نباشد قانون اجرا نمى‏شود.
البته وقتى من بحث انتقاد را بگويم شما خوش بين‏تر خواهيد شد كه اسلام چقدر نسبت به يك مسأله دقت داشته است.
و اما انتقاد كننده
على(ع) مى‏فرمايد: «النُّصْحُ ثَمَرَةُ الْمَحَبَّةِ»(مستدرك‏الوسائل، ج‏12، ص‏429) كسى كه محبت دارد انتقاد مى‏كند.
«لا خير في قوم ليسوا بناصحين و لا يحبون الناصحين»(غررالحكم، ص‏225) جامعه‏اى كه هر چه مى‏بيند چيزى نمى‏گويد جامعه مرده و بى چيزى است.
قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع: «مَنْ تَرَكَ إِنْكَارَ الْمُنْكَرِ بِقَلْبِهِ وَ يَدِهِ وَ لِسَانِهِ فَهُوَ مَيِّتٌ بَيْنَ الْأَحْيَاءِ»(تهذيب‏الأحكام، ج‏6، ص‏181)
آدمى كه خوبيها را تشويق نكند و بدى‏ها را انتقاد نكند «فَهُوَ مَيِّتٌ بَيْنَ الْأَحْيَاءِ» مرده‏اى عمودى است بين زنده‏ها.
شرايط انتقاد كننده
1 - زياد نباشد چون اگر زياد شد طرف لجباز مى‏شود. «الْإِفْرَاطُ فِي الْمَلَامَةِ يَشِبُّ نِيرَانَ اللَّجَاجَة»(بحارالأنوار، ج‏74، ص‏212) آتش لجبازى بچه اين است كه پدر و مادر زياد انتقاد كنند.
2 - خود انتقاد كننده بايد پاك باشد و آن عيب را نداشته باشد. پدر و معلم سيگارى نمى‏تواند منع از سيگار كند. معروف است كه به حضرت گفتند بگو خرما نخور گفت برو فردا بيا من امروز خودم خرما خورده‏ام.
3 - شناخت كامل داشته باشد يعنى انتقاد بايد روى شناخت باشد. كسى امام باقر(ع) را در حال كشاورزى در هواى مدينه حجاز كه بسيار داغ بود ديد. گفت امام در اين هواى داغ به دنبال پول است و جلو رفت و گفت چرا در اين هوا كشاورزى مى‏كنى اگر الان بميرى چه؟ امام فرمود در بهترين حال مرده‏ام. او مى‏خواست انتقاد كند ولى شناخت نداشت. كسى نزد امام صادق آمد و از جنس عمامه و پول عمامه امام از ايشان سؤال كرد و سپس فرمود اسراف نكرده‏اى؟ امام فرمود نه. لباس اسراف نيست به خصوص اگر بخواهى ميان مردم بيايى. ولى اگر لباس مهمانى را در خانه بپوشى حديث داريم اسراف است.
امام رضا روى حصير مى‏نشست ولى وقتى مى‏خواست بيايد ميان مردم لباس خوب مى‏پوشيد.
كسى خانه امام صادق خرماى خوبى ديد اين آيه را خواند كه «ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعيمِ» تكاثر/8 يعنى روز قيامت از نعمت‏ها سؤال مى‏شود ولى امام فرمود از اين خرما سؤال نمى‏شود بلكه مى‏پرسند تو چه رهبرى و حكومتى را پذيرفتى و تأييد كردى. خدا نمى‏پرسد خرما را كيلويى چند خريدى؟ !
امام صادق در شهرها نماينده داشت مثل مقام رهبرى. نماينده امام در مدينه مفضل نام داشت و با آدم‏هاى لات رفيق شده بود. زراره يكى از شاگردان خوب امام به ايشان گفت مى‏شود اين نماينده را عوض كنيد چون با لات‏ها رفيق است و صلاح نيست. امام نامه‏اى نوشت و به زراره داد تا ببرد براى مفضل. زراره گمان مى‏كرد امام نوشته است با لات‏ها كارى نداشته باش ولى وقتى نامه را ديد فهميد چنين خبرى نيست بلكه نوشته است مفضل 100 پتو و اينقدر بخارى و عدس و غيره مى‏خواهيم. زراره هم به مدينه رفت و نامه را به مفضل داد. مفضل هم نامه را گرفت و به لات‏ها داد و آنها نامه را بوسيدند و گفتند امام صادق از ما تقاضا كرده است. تا زراره نشسته بود و احوالپرسى مى‏كرد آنها بسيجى، تمام نيازهاى امام را فراهم كردند، بعد مفضل فرمود اگر من با اين لات‏ها رفيق هستم اينها مرد هستند. خيال كرده‏اى خدا نيازى به نماز و روزه تو دارد، رفتى از من شكايت كردى نزد امام صادق. البته معلوم نيست مفضل از كجا فهميده است.
پس زراره انتقاد مى‏كند از مفضل ولى خبر ندارد و ما افرادى را پست مى‏شماريم در حالى كه نورانى هستند.
قرآن مى‏فرمايد: «وَ قالُوا ما لَنا لا نَرى‏ رِجالاً كُنَّا نَعُدُّهُمْ مِنَ الْأَشْرارِ» ص/62 روز قيامت عده‏اى مى‏گويند چرا اين لات‏ها به جاى بهشت در جهنم نيستند. مى‏گويند اينها ظاهرشان بد بود ولى باطنشان خوب بود.
در دعا داريم خدايا باطن من را بهتر از ظاهرم قرار بده ولى اگر برعكس بود فرد منافق است. البته اين دستاويز نشود براى كسانى كه ظاهرشان فلان است و اگر باطنت خوب است، ظاهرت را هم خوب كن.
پس نبايد زياد انتقاد كرد چون قَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع: «كَثْرَةُ النُّصْحِ تَدْعُو إِلَى التُّهمه»(بحارالأنوار، ج‏72، ص‏66) زياد كه گفتى مى‏گويند تو مى‏خواهى طرف را خراب كنى و بكوبى.
انتقاد كننده بايد بر اساس سوز و اخلاص و قصد قربت انتقاد كند.
امام كاظم ع فرمود: «إِنَّ مِنْ وَاجِبِ حَقِّ أَخِيكَ أَنْ لَا تَكْتُمَهُ شَيْئاً تَنْفَعُهُ بِهِ لِأَمْرِ دُنْيَاهُ وَ آخِرَتِهِ»(كافى، ج‏8، ص‏125) از واجب‏ترين سفارشات اين است كه وقتى ديدى برادرت نقطه ضعفى دارد به او بگويى.
مسأله مردم در مقابل انتقاد:
برخى انتقادپذيرند و برخى خير.
انتقادپذير: امام صادق فرمود در بين دوستان من آن كسى را كه بيشتر از همه از من انتقاد مى‏كند او را دوست دارم. البته انتقاد نبايد، نيش، توهين، تضعيف، و. . . باشد. «أَحَبُّ إِخْوَانِي إِلَيَّ مَنْ أَهْدَى إِلَيَّ عُيُوبِي»(كافى، ج‏2، ص‏639) بهترين دوستان من كسى است كه عيب‏هاى من را به من هديه بدهد.
علامه طباطبايى دوستى گرفته بود و خواهش كرده بود كه از من انتقاد كن.
اميرالمؤمنين به مالك اشتر مى‏گويد در حكومت چند نفر را مسؤول قرار بده تا از تو انتقاد كنند. اگر بگوييم به توچه و يا چرا مردم به همديگر كار دارند كه مى‏شوند مثل دو آجر يا دو سيب زمينى كه به همديگر كار نداشته باشند. جامعه مثل يك كشتى است كه حيات همه به هم وابسته است. يك گران فروش بايد بداند كه «إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها» اسراء/7 اگر دسته گل آب بدهيد دودش در چشم همه مى‏رود و اگر گرانفروشى كسى بكند به خود او هم آسيبش خواهد رسيد.
امام كاظم ع فرمود: «اجْتَهِدُوا فِي أَنْ يَكُونَ زَمَانُكُمْ أَرْبَعَ سَاعَاتٍ سَاعَةً لِمُنَاجَاةِ اللَّهِ وَ سَاعَةً لِأَمْرِ الْمَعَاشِ وَ سَاعَةً لِمُعَاشَرَةِ الْإِخْوَانِ وَ الثِّقَاتِ الَّذِينَ يُعَرِّفُونَكُمْ عُيُوبَكُمْ وَ يُخْلِصُونَ لَكُمْ فِي الْبَاطِنِ وَ سَاعَةً تَخْلُونَ فِيهَا لِلَذَّاتِكُمْ فِي غَيْرِ مُحَرَّمٍ»(تحف‏العقول، ص‏409) عمر خود را برنامه ريزى كنيد و ساعتى را براى «لِمُعَاشَرَةِ الْإِخْوَانِ وَ الثِّقَاتِ الَّذِينَ يُعَرِّفُونَكُمْ عُيُوبَكُمْ» رفيق خوب بگيريد و روزى چند دقيقه كنار كسى بنشينيد و بگوييد كسى اشكال من را بهم بگويد و انتقاد كردن را دوست داشته باشيد. منافقين هستند كه وقتى مى‏گويى «لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْض» اعراف/56 مى‏گويند «إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ» بقره/11، «زُيِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمالِهِمْ» توبه/37 بله قربان مى‏گويند گمان مى‏كنند همه كارهايشان درست است. مثل شاه كه نمى‏گذاشتند مسائل و مشكلات به گوشش برسد و او گمان مى‏كرد مملكت امن است و حتى تا اين آخر ازهارى مى‏گفت اينها نوار است و نمى‏گذاشتند حتى بشنود.
قرآن مى‏فرمايد: «وَ كَذلِكَ زُيِّنَ لِفِرْعَوْنَ سُوءُ عَمَلِهِ» غافر/37 يعنى جنايت مى‏كرد ولى اينقدر بله قربان مى‏گفتند گمان مى‏كرد همه كارهايش درست است.
«أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ» بقره/206 قرآن مى‏فرمايد تا به گروهى مى‏گويى اين كار را نكن، جوش مى‏آورد. «وَ إِذا قيلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ» بقره/206 يعنى متكبر هستند و وقتى به اينها انتقاد مى‏كنى با حالت متكبرانه‏اى دست از گناهشان برنمى دارند.
«انما هلك الناس باتباع الهوى و حب الثناء» ريشه بدبختى اين است كه عده‏اى دوست دارند افراد متملق باشند.
پس عده‏اى انتقاد را نمى‏پذيرند و گروهى هم كه مى‏پذيرند دو دسته‏اند يا با تلخى مى‏پذيرند و يا شيرين مى‏پذيرند مثل امام صادق(ع).
انگيزه‏هاى انتقاد
گاهى انتقاد از روى سوز و محبت است مثل انتقاد پدر و مادر از فرزند. در اين حالت آقازاده‏ها انتقاد را بپذيرند. اما گاهى هم انتقاد از روى حسادت است. مى‏گويد مملكت دست بچه‏ها افتاده است چون به خودش پستى نداده‏اند. خدا رحمت كند شهيد مظلوم بهشتى را كه گفت ناشى مخلص را مى‏آوريم بعد از 2 سال مى‏شود متخصص ولى اگر تو را سر كار بگذاريم 30 سال دزديده‏اى بازهم مى‏خواهى بدزدى.
آقايى را آوردند كاشان سخنرانى كرد به او هزار تومان داديم و 20 هزار نفر آمده بودند يعنى نفرى 10 شاهى، ولى اگر به تو 20 تومان هم بدهيم 20 نفر مى‏آيند يعنى نفرى 1 تومان. پس او با هزار تومان از تو ارزان‏تر تمام مى‏شود. الان هم فرق اين ناشى مخلص و اين متخصص دزد همين طور است. البته گاهى هم كار دست بچه‏ها افتاده است.
قرآن مى‏گويد برخى كه انتقاد مى‏كنند ريگ به كفش دارند. «وَ مِنْهُمْ مَنْ يَلْمِزُكَ فِي الصَّدَقاتِ» توبه/58 به پيامبر مى‏گفتند تو با اين صدقات چه مى‏كنى؟ يعنى نيش مى‏زدند. «وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ» همزه/1 صدقات يعنى ماليات يعنى نيش مى‏زدند كه پول‏ها كجا مى‏رود. «فَإِنْ أُعْطُوا مِنْها رَضُوا» توبه/58 البته اگر پول به او بدهى راضى است. يعنى انگيزه‏اش اين است كه چرا به من ندادى.
«أَ هذَا الَّذي بَعَثَ اللَّهُ رَسُولاً» فرقان/41 اين پيامبر است! از روى حسادت اينگونه مى‏گويد.
گاهى هم از روى سوء ظن و بدبينى است. يعنى به طرف بدبين است و يك عينك سرخ به چشمانش زده است و همه شلغم‏ها را لبو مى‏بيند.
مى‏گويند كسى آمد مغازه ليوان فروشى و ليوان‏ها دمر بود. دست به ليوان‏ها كشيد گفت چرا در ليوان‏ها بسته است و ته آنها سوراخ است. برخى هم كه انتقاد مى‏كنند واقعيت اين است كه چيزى را غلط مى‏بينند و طبق ديد خودشان قضاوت مى‏كنند.
4 - گاهى هم انتقاد مى‏كند تا راه براى خودش باز بشود. على(ع) فرمود: «ذوو العيوب يحبون إشاعة معايب الناس ليتسع لهم العذر في معايبهم»(غررالحكم، ص‏421) انتقاد مى‏كند كه فلانى و فلانى خراب كردند تا بگويد اگر خودش هم خراب كرد طورى نيست و همه همين طور هستند.
مورد انتقاد
عيبهاى جزئى و فردى و شخصى بايد كتمان بماند و افشاگرى گناه است و غيبت است اما گاهى مسأله حكومت است و اگر افشا نكنيم، فردا وزير و وكيل مى‏شود و حقوق مردم را پايمال مى‏كند. پس افشاگرى در مسائل شخصى گناه و در مسائل اجتماعى و حكومتى جايز است.
در مسائل علمى رسم علما انتقاد است و خود فقيه به فقيه اشكال مى‏كند پس نگوييد مرگ بر ولايت فقيه. و حتى نقل شده است امام(ره) در نجف درس مى‏گفت و اشكال نمى‏كردند و ايشان فرمود مگر روضه است كه اشكال نمى‏كنيد!
يا نقل شده عالمى كه شاگردش جزوه‏اش را داد تا ايشان ببيند كه خوب است يا نه، گفت جزوه خوب است ولى ايراد تو اين است كه از من اشكال نگرفته‏اى! پس اشكال علمى جايز است.
درباره سند حديث كسى مى‏گويد فلانى نقل كرده من قبول ندارم، او را و ديگرى مى‏گويد من او را قبول دارم. پس نقادى و نقد كسانى كه حديث نقل مى‏كنند هم جايز است.
و اما شيوه انتقاد
1 - بايد با صفا و محبت باشد. حضرت رسول فرمود: «الْمُؤْمِنُ مِرْآةُ الْمُؤْمِنِ»(تحف‏العقول، ص‏171) آنقدر آينه جلا دارد از روى صفا و صافى عيب تو را نشان مى‏دهد و مؤمن هم بايد همين طور باشد چون على(ع) فرمود: «فَأَعِينُونِي بِمُنَاصَحَةٍ خَلِيَّةٍ مِنَ الْغِشِّ»(نهج‏البلاغه، خطبه 118) كمكم كنيد طورى كه در انتقادتان غش و حيله و كلك نباشد.
2 - انصاف. ذره بين انصاف ندارد و 1 ساتى متر را 10 سانتى متر مى‏كند اما آينه انصاف دارد و مو را طناب نمى‏كند. مى‏گويد مملكت پارتى بازى است و آقا 7 مورد پارتى بازى ديده است و آن را مى‏گذارد به حساب همه.
3 - انتقاد مخفيانه باشد. على(ع) فرمود: «النصح بين الملأ تقريع»(شرح‏ نهج‏البلاغه ‏ابن‏ابى‏الحديد، ج‏20، ص‏341) اگر روبروى جمعيت انتقاد كنى طرف را شكسته‏اى. «الْقارِعَةُ مَا الْقارِعَةُ» القارعه/2-1 يعنى كوبنده. آينه داد نمى‏زند. من نمى‏دانم چرا برخى انتقادها را به جامعه و روزنامه و مجلس مى‏كشند.
4 - با اشاره بگويد نه اين كه به اسم بگويد. رسول الله ص بود كه ناراحت شد گفت نرويد بگوييد فلانى فلان كار را كرده است بگوييد بعضى يا برخى. «ما بال أقوام يفعلون كذا و كذا و لا يعين»(كشف‏الريبة، ص‏15) اقوامى هستند كه چنين كارى مى‏كنند.
5 - زيبايى‏ها را هم بگويد. آينه اگر مى‏گويد اين طرف صورتت سياه است مى‏گويد آن طرف صورتت هم زيباست. نبايد مثل مگس فقط روى زخم نشست يا مثل زنبور عسل فقط روى گل خوشبو نشست و نه مثل آجر بى تفاوت بود و اگر اين طور باشد اثر نمى‏كند. اگر به همسرتان فقط بگوييد چرا سبزى گلى است و ايراد بگيريد او هم مى‏گويد مگر كلفت گرفته‏اى ولى اگر خوبى‏ها را هم بگويى بعد انتقاد كنى خواهد پذيرفت.
اصولاً اگر با اشاره بتوان جلوى منكرى را گرفت، آيا مى‏توان فرياد زد؟ مثلاً شما كه فرهنگى و معلم هستيد نبايد عيبى را فرياد بزنيد يا جلوى همه به دانش‏آموز بگوييد بلكه بايد پنهانى، با محبت و بعد از گفتن خوبى‏ها و با اشاره و كنايه بگوييد تا اثر بكند. (اثر كند)
در انتقاد نبايد تجسس كرد.
كسى كتاب آقايى را برده بود نزد آقايى ديگر و مى‏گفت اشكالهايش را بگو من مى‏خواهم روى منبر آبرويش را بريزم. اين خباثت است. اينقدر به ما مى‏گفتند آقاى قرائتى بگو اينقدر توى روزنامه‏ها آيات قرآن را ننويسند. من گفتم چرا حضرت سليمان به يك زن كافر نامه نوشت و در آن «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم» نوشت؟ اگر آيه قرآن ديديد نگذاريد بى احترامى بشود اما نبايد تجسس كرد.
«إِنَّ الَّذينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشيعَ الْفاحِشَةُ» نور/19 قرآن مى‏گويد كسانى كه دوست دارند اشكالات ديگران را به رخ بكشند عذاب دردناكى دارند.
امام باقر ع فرمود مى‏دانيد كى آدم كافر مى‏شود: امام فرمود نزديكترين راه كفر اين است كه مسلمان با مسلمان ديگر رفيق شود و زير پايش را بكشد و عيبهايش را بيرون بكشد و نگهدارد تا يك زمان آبرويش را بريزد و امام فرمود اين مسلمانى است كه بسيار به كفر نزديك است. «أَقْرَبُ مَا يَكُونُ الْعَبْدُ إِلَى الْكُفْرِ أَنْ يُوَاخِيَ الرَّجُلَ عَلَى الدِّينِ فَيُحْصِيَ عَلَيْهِ عَثَرَاتِهِ وَ زَلَّاتِهِ لِيُعَنِّفَهُ بِهَا يَوْماً مَا»(كافى، ج‏2، ص‏354).
مسأله ديگر اين است كه انتقاد از عيب باشد نه از آدم.
نگويد تو بدى بلكه بگويد تو خوبى و اين عمل تو بد است. درباره انسان قرآن مى‏فرمايد: «وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً» فرقان/63 نسبت به جاهل خوب است و با جهل بد است.
يك وقت اگر كسى به من بگويد تو به درد منبر نمى‏خورى من خرد مى‏شوم ولى اگر بگويد تو به درد منبر مى‏خورى ولى حديثى كه خواندى ضعيف بود من نمى‏شكنم.
كسى كه مورد انتقاد سر دوراهى قرار مى‏گيرد، يك راه خود دوستى است و چون خودش رادوست دارد مى‏خواهد انتقاد را نپذيرد و از طرفى حق را دوست دارد و مى‏خواهد انتقاد را بپذيرد. راه چاره اين است كه شما او را از خود دوستى سير كنى و بگويى من تو را دوست دارم و تو آدم خوبى هستى و. . . آن وقت در اين حالت حق را خواهد پذيرفت.
يكى از شيوه‏ها اين است كه طورى انتقاد كنيم كه سوژه در دست دشمن نشود و فردا راديو آمريكا و راديو بى بى سى توى بوق بكنند و نبايد بهانه دست دشمن داد.
رسول الله بالاى منبر بود و در حالى كه به مردم مى‏نگريست مشغول سخنرانى بود. كسى پاى منبر نشسته بود و رسول الله به او نگاه نمى‏كرد. گفت: يا رسول الله «راعِنا، راعِنا» به ماهم نگاه كن. راعنا يعنى مراعات كن ما را ولى به زبان ابرى يعنى ما را خر كن. يهودى‏ها گفتند مسلمانان به پيامبر پاى منبر مى‏گويند ما را خر كن. فوراً آيه نازل شد: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَقُولُوا راعِنا وَ قُولُوا انْظُرْنا وَ اسْمَعُوا وَ لِلْكافِرينَ عَذابٌ أَليمٌ» بقره/104 يعنى مسلمانان اين لفظ را به كار نبريد چون اگر اين طور انتقاد كنيد يهوديان اينگونه مى‏گويند. «وَ قُولُوا انْظُرْنا» يعنى به ما نظر كن. پس بايد در انتقاد كلماتى به كار ببريد كه دشمن سوء استفاده نكند.
مى‏گويند وقت تمام شد ولى خيلى از بحث باقى مانده است.
خدا وقتى از پيامبر انتقاد مى‏كند مى‏گويد «لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ» توبه/43 يعنى چرا اجازه دادى يا ُّ «لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ» تحريم/1 چرا اين را حرام كردى ولى ضمن انتقاد مى‏گويد «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْليماً» احزاب/56 يعنى تعريف مى‏كند و مى‏گويد خدا و پيامبر بر تو صلوات مى‏فرستند و من فرمان مى‏دهم مردم بر تو صلوات بفريتند.
انتقاد از طريق نمايش باشد بهتر است. امام حسن و امام حسين بچه بودند ولى براى اين كه پيرمرد از گفتن آنها ناراحت نشود، جنگ زرگرى راه انداختند و گفتند ما وضو مى‏گيريم و تو ببين و با نمايش به پير مرد گفتند وضوى تو غلط است. پس انتقاد غير مستقيم باشد.
چون اشاره مى‏كنند وقت تمام شده است من به فهرست‏ها اشاره كنم. انتقاد باشد ولى توهين نباشد، البته اگر كسى توهين كرد بايد به او توهين كرد. روزى معاويه به برادر حضرت على يعنى جعفر طيار كه در جنگ شهيد شد گفت ابولهب عموى توست كه خدا فرمود: «تَبَّتْ يَدا أَبي‏ لَهَبٍ وَ تَبَّ » مسد/1 جعفر فورى گفت زن ابولهب هم عمع‏ء تو است و خدا فرموده «وَ امْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ» مسد/4.
انتقاد از خود
انسان از خودش انتقاد كند كه من يك ركعت نماز با توجه نخواندم. ما در اتوبان تهران - قم مى‏خوانديم نماز بخوانيم، نمازخانه نبود و مى‏اندازيم تقصير دولت، بله دولت وظيفه دارد ولى شايد بسيارى مسائل به خاطر گناهان خود ما باشد و يكسرى مشكلات به خاطر گناه خود ما باشد. هم از گناهان خود، هم از ضعف‏هاى خود كه چند روز است قرآن نخوانده‏ايم يا چند روزى گذشته است و حرف ياوه نگفته‏ايم و نشنيده‏ايم.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»