1367/3/19 امام صادق (ع) بايگاني سالانه - 1367
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ
«وَ الْمُرْسَلاتِ عُرْفاً فَالْعاصِفاتِ عَصْفاً وَ النَّاشِراتِ نَشْراً فَالْفارِقاتِ فَرْقاً فَالْمُلْقِياتِ ذِكْراً عُذْراً أَوْ نُذْراً»(مرسلات/6-1) ابتدا سوره مرسلات را به مناسبت شهادت امام صادق(ع) خواندم، به خاطر اين كه بيست و پنج شوال شهادت امام صادق(ع) است و امام صادق(ع) يکي از مصاديق عالى است. «وَ النَّاشِراتِ نَشْراً» نشر دين اسلام توسط امام صادق انجام شد. «فَالْفارِقاتِ فَرْقاً»(مرسلات/4) امام صادق بود كه با حوزههاى علميه به طلاب فرق بين مكتبهاى حق و مكتبهاى باطل را ميگفت. «فَالْمُلْقِياتِ ذِكْراً»(مرسلات/5) حوزههاى علميه امام صادق بود كه ذكر را القا ميكرد.
بحث ما دربارهي امام صادق(ع) است و خاطره زياد است. سال 42 و شهادت امام صادق بود كه در مدرسه فيضيه از طرف آيت الله العظمى گلپايگانى جلسه عزايى تشكيل شده بود و جلسه معرفى بود كه مامورين شاه آمدند و ماجراى فيضيه را در سال 41 و42 به وجود آوردند. اولين خونها در نظام شاهنشاهى منحوس، در مدرسه فيضيه ريخته شد. افراد و طلابى كه کشته شدند، دست و پاهايى كه شكسته شد، بدنهايى كه خونى شد، عمامه هايى كه سوخته شد و همه اينها بدست شاه در روز شهادت امام صادق به وقوع پيوست. روز 25 شوال روزپرخاطرهاى است، گرچه آن روز با روز دوم فروردين مصادف بود، به هر حال روز شهادت امام صادق بود كه اولين خون علنى بطور دسته جمعى در زمان شاه و اولين شكستن دست و پا بطور علنى، در كنار حرم حضرت معصومه ريخته شد.
ما امروز بياد آن كسانى كه «وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ»(واقعه/11-10) هستيم. ما در تربيت معلم هستيم. امروز هم روز آخري است که شما بعد از مدتهاى طولانى در مركز تربيت معلم هستيد. انشاءالله شغل مقدس معلمي را پيشه گيريد. بعضى از عزيزان كه از خانوادههاى شهدا هستند در اين جمع حضور دارند. بالاخره همه ملت ما شهيد دادهاند. ما بايد اين روز شهادت را وآن روز مدرسه فيضيه را گرامى بداريم. من نمىخواهم از آن روز بگويم. چون من خودم يکى از طلبه هايى بودم که در آن زمان در مدرسه فيضيه بودم و نمىخواهم روضه مدرسه فيضيه را بخوانم. بگذاريد قدري از امام صادق صحبت كنيم.
خدا پسر ميرحامد حسين هندى که از علماى درجه يك هند است را رحمت كند. ايشان وصيت كرده بود حتى اگر من بالاى منبر مردم، از من نگوييد. اگر يك قال الصادق بگوييد و يك حديث بخوانيد، بهتر از اين است كه برويد و درباره فضائل و كتابخانه و نوشتهها و كتابهاى من سخنرانى كنيد.
بگذاريد ما در اين شب جمعه در باره امام صادق صحبت كنيم. يك صلواتى بفرستيد تا كمى
درباره اين امام عزيز صحبت كنم. امام صادق در زمانى زندگى مىكرد كه حكومت دست عبد الملك بود. وليد بن عبدالملك حاكم بعدى بود. سليمان بن عبدالملك، عمر بن عبد العزيز، يزيد بن عبدالملك، هشام ابن عبدالملك، ولد بن يزيد، يزيد بن وليد اينها همه حاکماني بودند که امام صادق درزمان اين طاغوتها زندگى مىكرد. حالا اينها چه جانورهايى بودند و چه كارها كردند را دقيق نميدانم، ولي ميدانم هر كارى که بنى اميه كرد، بنى عباس كرد با مقداري اضافه، اين حاکمان انجام ميدادند. منتهى بنى اميه با يك خشونت علنى و بنى عباس با يك سياست مرموز بود.
امام صادق كسى نيست كه فقط شيعه درباره او صحبت كند. من چند كلمه از ابوحنيفه رهبر حنفىها و از مالك رهبر فرقه مالكى بگويم. مالك مىگويد: «قال مالك بن أنس ما رأت عين و لا سمعت أذن و لا خطر على قلب بشر أفضل من جعفر الصادق فضلا و علما و عبادة و ورعا. »(المناقب، ج4، ص247) هيچ گوشى نشنيده و هيچ چشمى نديده و بر دل هيچ كس خطور نكرده است که شخصيتى همچون امام صادق باشد. اين كلمه را مالك مىگويد. ميدانيد که اهل سنت چهار گروهند. رهبر يكى از گروهها مالك است. مالك مىگويد چشم و گوشى به شرافت و عظمت امام صادق نديده و نشنيده است.
ابوحنيفه مىگويد: «ما رايت افقه من جعفر بن محمد الصادق» من فقيهترين فرد را در كره زمين امام صادق مىدانم.
«ابن ابى العوجاء» يكى از رهبرانى بود كه طرفدارانى داشت. مىگويد: «ما هذا به بشر» امام صادق بشر نيست، او در روي زمين فرشته است. البته براي امام صادق، گفتن کلمه فرشته كم است چون در برابر امام صادق اوليا خدا و فرشتهها سجده مىكنند.
حافظ ابوحاتم مىگويد: «جعفر بن محمد لايسال عن مثله» مىگويد: در مورد امام صادق سؤال نکن، که براي او معنى و بيانى نيست.
ابن خلكان مىفرمايد: «وافضله اشهران يذكر»
حالا من از کجا اين حرفها را نقل ميكنم. شش جلد كتاب است، بنام «الامام الصادق والمذاهب الاربعه» که نويسنده آن اسد حيدر است. اسد حيدر كارى كرد كه علامه امينى درباره على كرد. الغدير در معرفى على چه كرد؟ در معرفى امام صادق كتابي است که بسيار عالى است و خداوند لطف کرد و من تمام اين شش جلد را مطالعه کردم و من کلماتي درباره امام صادق را در اين چند صفحه خلاصه كردم.
شاگردان امام صادق 4000 نفرند كه امروز در اعيان الشيعه ديدم. حافظ بن عقده نام هر چهار هزار نفر را تك تك برده است. يعنى اينطور نيست كه همينطور از روى شعار بگوييم چهار هزار نفر هستند. آخر گاهى وقتها بعضي از افراد در دكان نانوايي مىگويند: آقا سه ساعت است که معطل هستم. همينطور مىگويد: سه ساعت است که معطل است ولى ممكن است سى دقيقه بيشتر نشده باشد. يك زمانى در مسجد كوفه نهصد نفر قال الصادق مىگفتند و اگر من شخصيت علمى امام صادق را بگويم، نمىتوانم. اگر هم بگويم فقط براى طلبهها و اساتيد دانشگاه جالب است. ما بايد بحث تلويزيونيمان را حساب كنيم. چون بحث ما بايد به درد آقازادههاى كوچک، بازاريها، خانمهاى خانه دار و همه بخورد. بحث تلويزيونى بايد مثل آب جوش باشد كه به همه معدهها بخورد. من از كمالات امام صادق يك بحثهايى را مىگويم كه عمومى باشد.
امام صادق و مسئله گرانى مسئله روزمان است. امام صادق و مسئله جنگ مسئله روزمان است. امام صادق و مسئله كارگر مسئله روزمان است. امام صادق و تربيت و تعليم مسأله روزمان است. تابستان است و بچههاى مدارس و دانشگاهها تعطيل هستند.
مسئله گرانى: يك آقايى به نام مصادف است. امام صادق(ع) ايشان را صدا زد و گفت: بيا! گفت: من عيالوار هستم. خرجى گران شده است و من هم نمىتوانم كاسبى كنم. بيا يك پولى دارم و به تو مىدهم. تو جان دارى و پول ندارى. من هم پول دارم ولي امكانات كسب ندارم. پول از من كار از تو پول را بگير و برو يك چيزى هم به ما بده. گفت: باشد. اسم اين را در فقه مضاربه مىگويند و اين قرض الحسنه نيست. مضاربه يعنى پول از تو و كار از ديگري است. ما پيرزن داريم كه پول دارد ولي جان كار کردن را ندارد و خيلى جوان داريم که اگر صد هزار تومان و يا دويست هزار تومان داشته باشند ميتوانند کسب و کار راه بياندازد. امام صادق گفت که آقاي مصادف، برو يك چيزى بخر و بفروش و يك چيزى هم به ما بده. بسيار خوب ايشان چه جنسي را خريده است؟ حالا فرض كنيد نخود خريده است. نخود را خريد و از شهرى به شهر ديگر برد. فرض كنيد از نيشابور به سبزوار برد يا از فسا به جهرم برد. همين كه مىخواست برود و وارد شهر بشود، متوجه شد كه در اين شهر مثلا نخود نيست. گفت خيلى خوب! حالا برنامه ريزى را طوري ترتيب داد که جنس دوبله بشود. اگر كيلويى فرض كنيد ده تومان است، كيلويى بيست تومان بشود و يا اگر كيلويى سى تومان است، كيلويى شصت تومان بشود. جنس دوبله را برد و سود كلانى را بدست آورد. خدمت امام آمد و هزار توماني را که برده بود، دوهزار تومان آورد. امام صادق فرمود تومان به تومان سود؟ (البته بايد بگوييم که اى امام صادق! رحمت به گور پدر مصادف! بيا و ببين كه گاهي وقتها تومان به ده تومان سود است.) گفت: آقا من ديدم جنس نيست نرخ را بالا بردم. امام صادق فرمود هزار تومان خودم را بده بيايد. هزار تومان خودش را گرفت و فرمود من پولى را كه از فشار بر ملت اسلامى بر امت اسلامى تهيه كردهايد، گوارا نميدانم. چيزهايى كه خيلى نياز نيست يكوقت گران شود من خيلى غصه نمىخورم.
يك حديث هم بخوانم كه گاهى دوبله فروشى اشكال ندارد. يك كسى يك تابلو و عكس نمىدانم ناصرالدين شاه دارد، يك ديوانهاى هم عاشق عكس ناصرالدين شاه شده است. خوب اين حالا دو ميليون است، مىگويد نه چهار ميليون است. يهودى كه مىخواهد بخرد دو ميليون را چهار ميليون بخرد اشكال ندارد. نيازهاى عمومى اسلام حساب دارد و لذا احتكار دريكسرى چيزها شدت عمل دارد. اما يكسرى چيزها هست كه حالا نياز عمومى نباشد، چندان مهم نيست.
کسي گوسفندى را هزار تومان خريد. در راه يك مشترى پيدا كرد. گفت: چند ميفروشي؟ گفت: دو هزار تومان. گفت: من دو هزار تومان از تو ميخرم. گوسفند را خريد و رفت. دوباره يك گوسفند هزار تومانى خريد و هزار تومان را هم آورد. امام فرمود: چه كردى؟ گفت: آقا وسط راه مشترى پيدا كردم و دوبله فروختم. اينجا فرمود: آفرين! چرا اينجا گفت آفرين؟ براى اين كه اينجا اين آقا برنامهريزى براى بالابردن سود و ايجاد بازار سياه نداشت و توطئه براي شركاء و رقابت در كار نبود. مثلاً همينطور عاشق اين شاخ آهو و كاكل شده و. . . يكوقت يك كسى وسط راه عاشق يك چيزى است و اين حسابش با نياز عموم بازار فرق مىكند.
امام صادق و مسئله جنگ: يك كسى آمد و گفت: آقا! گفت: بله! گفت: بلند شو. گفت: چه کار كنم؟ گفت: بلند شو و قيام كن. همه طرفدارن تو از آن حزب اللهىهاى مسلح هستند. گفت: من چقدر طرفدار دارم كه بلند شوم و قيام كنم؟ گفت: صد هزار نفر، دويست هزار نفر. آقا اقرار نكنم نصف مردم طرفدار شما هستند. گفت: خوب عجله نكن، صبركن باهم باشيم. بعد گفت: مىآيى قدم بزنيم؟ اسبى تهيه كردند و سوار شدند و رفتند و بعد هم پياده شدند و شروع به راه رفتن و قدم زدن کردند. غروب شد. فرمود: آنها چيست؟ امام صادق گفت: يك گله گوسفند است. اگرمن به اندازه آن گله گوسفند يار باوفا داشتم قيام مىكردم. ايشان مىگفت: رفتم شمردم و ديدم 17 بزغاله بيشتر نيست. از اين مىفهميم كه اگر امام صادق هفده نفر يار داشت، به خوبي ميجنگيد. او مرد جنگ بود. نگوييد: امام صادق فقط حوزه علميه درست كرد. طلبه تربيت كرد. امام صادق وقتى طلبه تربيت ميكرد كه مساله اصلى جنگ در کار نبود.
امام صادق و كارگر: امام صادق غلامى داشت. يک روز به او گفت: برو و اين كار را انجام بده. وقتي امام صادق ديد که او دير كرده است به سراغ او رفت. ديد اين غلام عوض اين كه سراغ كار و ماموريت برود، در اتاق رفته و خوابيده است. امام صادق بالاى سر اين غلام نشست و ديد که خيلي هوا گرم است. يك باد بزنى برداشت و همينطور كه اين غلام خوابيده بود، خيلي آرام، شروع به باد زدن اين غلام کرد. عرقها خشک شد و در يك نسيم كه توسط اين باد بزن ايجاد شده بود، خواب خوشى كرد. بعد غلام بيدار شد و امام صادق فرمود: شما شبها بيشتر بخواب كه اگر در روز ما با شما كارى داشتيم كار را فلج نكنى. اين برخورد امام صادق با كارگر بود. شب شهادت امام صادق(ع) است و مىارزد كه ما با اخلاق امام صادق آشنا بشويم.
امام صادق و تربيت: امام صادق يك دوستي داشت. اين دوست فحش مادر به غلامش داد. رفيق امام صادق فحش ناموس به غلامش داد. امام صادق فرمود: بله! گفت: شما چه حقى داشتى که يك همچنين حرفي زدي؟ گفت آقا اين غلام است و مادرش مسلمان نيست. گفت: خيلى خوب اگر يك كسى مسلمان نباشد مىشود به او فحش داد. اگر كسي مسلمان نيست ميشود گفت تو مثلاً اهل زنا هستى؟ فرمود: چند سال است با هم آشنا هستيم؟ گفت: بيست سال است. فرمود بيست سال است با هم رفقيم، اما بخاطر اين كه حرف زشتى به زن غير مسلمان گفتي ديگر تو با من هم صحبت نشو. نبايد آدم با يك آدم هاى بد زبان دوست شود. آدم بد زبان آدم را بد زبان مىكند.
امام صادق در مصرف: يكروز امام صادق(ع) پرسيد: كه وضع در بين مردم چطور است؟ گفتند: آقا خيلى گرانى است. فرمود: ما در انبار چه داريم؟ فرمود: الحمدلله گندم داريم. فرمود: نه! حالا كه گرانى است، ما ديگر نبايد نان گندم بخوريم. نان جو و گندم را مخلوط ميكنيم و ميخوريم. گفتند: آقا گرانتر شد. وضع بدتر شد. فرمود: ديگر نان گندم نمىخوريم. بايد نان جو بخوريم. چون ارزش نان جو در آن زمان كمتر بوده است. همين كه امام صادق متوجه مساله كمبود وگرانى شد، مصرف خودش را روى شمعك آورد. حالا هم که جمهورى اسلامى به خاطر يک سري از مسائل در اختيار بنده بنز مىگذارد، اما وقتى من مىبينم پيكان دارد اينقدر گران مىشود، من هم بايد از بنز پياده شوم. حالا ديگر بياييد يک مقداري زندگىها را ساده كنيم و خيلى راحت مىشود زندگي را ساده كرد. بسيارى از كشورها زندگي سادهاي دارند و هيچ طورى هم نمىشود. ما به يك مسائل رفاهى عادت كردهايم. الان كه مىخواهيم برگرديم، مىگويند:
تنور شكم دم بدم تافتن*** مصيبت بود روز نايافتن
مثلاً ما عادت كردهايم كه كولر باشد، حالا كه كولر گران مىشود، انگار كه هيچ اتفاقي نيفتاده است. خدا سايه مقوا را از سرمان كم نكند. اگر بخواهيم خودمان را با مقوا باد بزنيم ميارزد به اينکه زير بار آمريکا و زير بار زور برويم. نگذاريم دولتمان از كشورهاى ديگر وام بگيرد. چون دو راه دارد يا شما با مقوا خودت را باد مىزنى يا دولت از كشورهاى ديگر قرض كند. كدام يک بهتر است؟ خودت را با مقوا باد بزنى بهتر است يا. . . کولر که شرف شما نيست. رهبر ما على بن ابيطالب روى خاك نشست، اگر قالى نبود، موكت هم نبود، روى خاك بنشين. اگر روى خاك بنشينى هيچ طورى نمىشود. بايد يك مقدار از امام صادق ياد بگيريم. زندگيها را كمرنگ كنيم. متاسفانه همه ما اينطور هستيم. خيال نكنيم هركسى زندگيش ساده است، خوار است.
از كمالات آيت الله شهيد اشرفى اين بود كه از دنيا رفت و شهيد شد. براى خانهشان آبگرمكن نخريد. يعنى اينطور نيست كه بگوييم: آقا مگر بدون آبگرمكن مىشود. آيت الله اشرفى 94 سال زندگى كرد و آبگرمكن هم نداشت و شد. مگر آدم با دمپايى مىتواند به دانشگاه برود؟ بله ميشود. اصلا پا برهنه هم مى توانى به دانشگاه بروى. مگر چه مىشود. هيچ اشکالي ندارد. خود بنده که طلبه هستم، سه چهار تا قبا دارم که اگر تا سى سال ديگر هم پارچه بافى نباشد، برايم بس است. اين را جدي مىگويم. ولي چون دو سه سال آدم قبايش را عوض مىكند، خيال مىكند كه يكى يكدست واجب است. مردم بعضي از کشورها به حدي محتاج هستند که توان خريد مثلا يک هندوانه کامل را ندارند. حالا ما خيال مىكنيم اگر مدل ماشين يا خانه عوض نشود، طورى ميشود. اجمالا اگر زندگى را روى سطح ساده بياوريم، طورى نمىشود. بسيارى از عقدههاي تشكيلاتى و تشريفاتى ساده شد و طورى هم نشد. من دو اسلام را برايتان بگويم. اسلام امام صادق و اين اسلامي که امام مىفرمايد اسلام آمريكايى است. آن زمان يك حصير پاره بود اين حصير را تا مىكردند. منصور دواينقى حاكم بود. طاغوت زمان بود و ادعاى اسلام هم داشت. همه را خبر ميکرد و اين حصير را همينطور دست بدست دور كاخش مىگرداند. مىگفتند: اين چيست؟ مىگفتند: حصير رسول الله! اين همان حصيرى است که پيغمبر روي آن مىنشست. بعد امام صادق را مىكشد. آل سعود هم براى رضايت آمريكا، حاجى مسلمان ايرانى را مىكشد. براي اينکه آمريكا را راضى كند. معاويه گفت: وصيت مىكنم که هر وقت مردم، يكى از موهاى من را در کفنم بگذاريد. چون حاجيها در سرزمين منى، بايد سرشان را بتراشند. پيغمبراسلام سر مبارك را تراشيد و اصحاب ريختند و نفري يك مو به عنوان تبرک از سر پيغمبر برداشتند. معاويه هم اين چنين وصيت کرده بود. اين رقم اسلام تشريفاتى است که آدم هرکاري بخواهد بكند. کسي که عليه على بن ابيطالب جنگ صفين را بوجود بياورد، خنده دارد است که دلش به موى پيغمبر در کفنش خوش باشد. امام صادق را منصور دواينقى بكشد بعد دست بدست حصير رسول الله را دور کاخش بچرخاند. حاجى ايرانى را آل سعود بكشد بعد تحت عنوان خادم الحرمين خود را مطرح کند. ما خيلى قشنگ ميتوانيم بفهميم اسلام محمد چيست و اسلام دربارى چيست. اگر کسي با اين انقلاب در حجابش، در تجارتش، درخانه داريش اثري گذاشته نشده است پس در مسلمانى خودش شك كند. اين چه مسلمانى است كه خط آمريكا و خط امام برايش فرقى نمىكند.
در شب شهادت امام صادق اين بحث را مىشنويد. اي كاش که امشب در بقيع بوديد. بقيع كجاست؟ قبر امام صادق سنگ قبر ندارد. يعنى مىگويند: اگر بنويسى «هذا قبر امام صادق» مىگويند: اين شرك است. اما اگر روي يك قوطى كمپوت رب گوجه بنويسى هذا رب گوجه، اين اشکالي ندارد و شرک هم نيست. ولي اگر بنويسيد که اينجا قبرستان بقيع است، شرک است و چقدر امامان ما مظلوم بودند وهنوز هم مظلوم هستند. شب شهادت امام صادق بايد تمام عياشهاى آل سعود در كار و بارهاى آمريكا زير برق باشند، اما براي چهار امام عزيز ما در قبرستان بقيع يک لامپ هم روشن نشود. مىگويند: روشن كردن لامپ در قبرستان بقيع شرك است. اما روشن كردن لامپ در چمني كه سگهاى آل سعود در آنجا مىگردند اشکالي ندارد و اين توحيد است.
يكى از قدمهايى كه آيت الله كاشانى در زمان شاه برداشت، اين بود كه شهادت امام صادق را حتى درزمان شاه، تعطيل رسمى اعلام کرد. مذهب ما، مذهب جعفرى است. ايشان فرمودند: اگر براى اميرالمومنين تعطيل رسمي ميشود. اگر براى امام حسين تاسوعا و عاشورا تعطيل ميشود. شاه ديگر زير بار امام نمىرفت كه تعطيل كند. آيت الله كاشانى ايستاد وگفت: مذهب ما مذهب جعفرى است. ما هرچه داريم از امام صادق داريم. يکي از شاگردان امام صادق ابان بن تقرب است كه سى هزار حديث حفظ بوده است. امام صادق فرمود: ابان! در مسجد بنشين و براى مردم فتوا بده. بايد حوزههاى علميه را تاييد كرد چون حوزههاى علميه آثار امام صادق است و من در اينجا اين جمله را بگويم: آقايان، دانشجوها، دبيرستانيها، فرهنگيها تابستان تعطيل است. همه شما بياييد يك طلبههايى را در شهرها و بخشها و روستاها پيدا كنيد. ادبيات عرب بخوانيد و با قال الصادق آشنا بشويد. اگر كمى با ادبيات عرب آشنا بشويد حديثها را آسان مىفهميد اما اگر آشنا نشويد تا آخر عمرتان يك حديث را غلط مىخوانيد. در تابستان به راحتى مىشود که چند نفر دور يک طلبه يا يك فرهنگى غير طلبه جمع شوند و يك دوره فشرده ادبيات را در دو سه ماه بخوانند. فقط يك همت مىخواهد. آقايانى هم كه خيلي پسر دارند يكى از پسرهايتان را بفرستيد که طلبه بشود. ما صد هزار طلبه مىخواهيم. در آفريقا 51 كشور است. من سه سفر به هر كشورش رفتم. هر بار که به آفريقا ميروم آنها تقاضايشان اين است كه ميشود از ايران يک عالم براى ما بفرستيد. مىگوييم: خودمان هم عالم نداريم. اصلا در بسياري از وقتها خودمان خندهمان گرفت. گفتند: مىشود يکي مثل امام خمينى به اينجا بيايد؟ خيال مىكرد که مثلا در اينجا يك مينى بوس است که مثلا بيست نفر امام خمينى سوار شوند و به آفريقا برويم. گفتيم: امام خميني در دنيا يكى است. گفت: خوب چند نفر بهشتى بيايد. گفتم: نمىشود. پنجاه ويك كشور در آفريقا هست و جمهورى اسلامى براي 51 کشور چهار طلبه فرستاده است. يعنى براي هر 13 كشور يك طلبه فرستاده است. ما صد هزار روحانى مىخواهيم كه شاگرد امام صادق شوند. آقايانى كه پاى تلويزيون نشستهايد، مادرها و پدرها، اگر پسر خوش استعدادى داريد كه ظرفيت دارد بيايد طلبه بشود، او را در اين راه ياري کنيد. که دنيا نياز دارد ما بايد ميليونها طلبه داشته باشيم که بتوانند به زبان چينى صحبت كنند، به زبان ژاپنى صحبت كنند، به زبان بلژيكى صحبت كنند، به زبان يوگسلاوى صحبت كنند و. . . ششصد نامه به يكى از مراكز علمى ايران و از دانشگاههاى مختلف آمده بود. من رفتم آنجا گفتند ششصد نامه از دانشگاههاى دنيا آمده كه فهميديم چى مىگويد. فهميديم آمريكا چه مىگويد، خيلى رسوا است، اما حالا مىخواهيم بدانيم اسلام چيست؟ صدهزار اسلام شناس زبان دان مىخواهيم. اگر پسرى داريد بفرستيد که طلبه بشود.
خدايا! تورا به حق محمد وآل محمد بقيع را از شر آل سعود و لبنان و فلسطين را از شر اسرائيل نجات بده(الهي آمين)
خوب چون بينندهها بحث شب شهادت بحث را گوش مىدهيد بد نيست كه برادر عزيزمان آقاى حسان از شعرهاى خوبى كه درباره بقيع سرودهاند و عكس بقيع را هم ببينيم. حالا كسانى كه خود بقيع رفتهاند ياد از بقيع بكنند و عكس را از طريق تلويزيون ببينند «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ أَيُّهَا الصَّادِقُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ»
بسم الله الرحمن الرحيم
امروز روز خون وملال محمد است
از غم گرفته شمس جمال محمد است
آمد فرود ضربت ديگر به قلب او
زيرا وفات صادق آل محمد است
درجهان همشان وهمتايى كجادارد بقيع
چون كه يكجا چهار مهبوب خدادارد بقيع
نور چشمان رسول وپور دلبند بتول
صادق وسجاد وباقر مجتبى دارد بقيع
خلق شد عالم زمين خلقت آل عبا
يك تن از آن پنج تن آل عبا دارد بقيع
همدم دلدادگان ومحرم محراب راز
هست زين العابدين بنگر چهها دارد بقيع
حاصل آيات قرآن باقر علم رسول
وارث فضل وكمال انبيا دارد بقيع
صادق آل محمد ناشر احكام حق
دين ودانش رارئيس وپيشوا دارد بقيع
در نظرايد زمين بر چرخ سنگينى كند
بس كه خاكش گوهر سنگين بها دارد بقيع
گرچه تاريك است ودرظاهر ندارد يك چراغ
همچوايوان نجف نوروصفا دارد بقيع
رازها گويد به گوش شب در آنجا كهكشان
رمزها ازخلقت ارض وسما دارد بقيع
اختران حيران ومه مات است وشب غرق سكوت
ياكه پاس احترام اولياء دارد بقيع
سايهها بخواكنان برمه فن آن چهارتن
كرده شب گيسو پريشان يا عزا دارد بقيع
سر به ديوارش زند هركس از آنجا بگذرد
در سكوتش نالهها وگريهها دارد بقيع
چهار معصومند ودورند از حريم جدشان
شكوهها از دشمنان مصطفى دارد بقيع
مىكند محكوم ظالم را به هر دورزمان
گفتهها بازائران آشنا داردبقيع
بشنو از اين قبرها بانگ اناالمظلوم را
تاكه مهدى بازايد اين ندا دارد بقيع
تا شود ثابت كه نور حق نمىگردد خموش
گرچه ويران شد جلال كبريا دارد بقيع
نالهام البنين با اشك زهرا همدم است
درغبار غم جمال كربلا دارد بقيع
چون حسان اينجا بود شبها مسير فاطمه
تا كه نا محرم نيايد انزوا دارد بقيع
خدايا خدايا تا انقلاب مهدى خمينى را نگهدار
«السلام عليکم و رحمة الله و برکاته»
|