1367/5/20 امام حسين (عليه السلام) فلسفه عزاداري بايگاني سالانه - 1367
بسم اللّه الّرحمن الّرحيم
«السلام عليك يا ابا عبداللّه. السلام عليك و رحمة اللّه و بركاته »
در آستانهي محرم هستيم. اين هفته چون بينندهها بحث را قبل از محرم ميبينند، مقداري در بارهي عزاداري و مراسم بحث كنيم. اينها دليل قرآني دارد. در قرآن داريم عزاداري كنيد. در نهج البلاغه و حديث داريم، در تاريخ است.
كيفيت عزاداري چيست؟ چند درصد عزاداريهايي كه ميكنيم درست است؟ چگونه عزاداري كنيم؟ ائمهي ماچگونه عزاداري ميكردند؟ يك مقدار در بارهي عزاداري صحبت ميكنيم.
اما اصل و فلسفهي عزاداري را بگويم.
اصولاً ياد بزرگان كردن كار خود خداست. اولين روضه خوان خود خداست. هركس از اولياء خدا كمالي داشته است، خدا روضهاش را در قرآن خوانده است «وَاذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِبْراهيمَ» مريم/41 در قرآن «وَاذْكُرْ فِي الْكِتابِ» زياداست. يعني خود خدا داردزندگي آنها را بيان ميكند. ايثارشان را بيان ميكند، شهادتشان را بيان ميكند «وَ يَقْتُلُونَ الْأَنْبِياءَ بِغَيْرِ حَقٍّ» آل عمران/112 خدا در قرآن تعريف ميكند كه اينها انبيا را كشتند. اجمالاً اولين كسي كه از شهداء راه خدا تجليل كرده است خود خداست درقرآن. اين كه ما به مكه ميرويم، خود يك روضهي علمي است. يعني برو در مني بايست. ابراهيم ايثار كرد، سه شب آن جا بخواب و ايثارش را ببين. هاجر براي آب چه كرد؟ برو سعي صفا و مروه را انجام بده و مثل او تلاش كن تا ياداو زنده بماند. تجليل و ياد ديگران، اينها زياد در قرآن آمده است. آيات تجليل از بزرگان روضهي خداست و معناي روضهي اهل بيت هم اين است كه ما بنشينيم عالمي و واعظي ايثار ديگران را بگويد.
من فكر ميكنم مسئلهي عزاداري چند فلسفه دارد؛ 1 - بيعت با امام از طريق احساسات، چون گاهي آدم وقتي بيعت ميكند، دست ميدهد. دراسلام وقت بيعت دست ميدادند، حالا يا با امام حق يا با طاغوت. نحوهي بيعت اين گونه بود. اين يك بيعت است. يك وقت بيعت قلمي است يعني دو طرف يك قرارداد امضا ميكنند. روضه خواني و عزاداري، آدم با اشك چشمش با امام بيعت ميكند. گاهي با نوك قلم بيعت ميكند. گاهي با دست دادن بيعت ميكند. و عزاداري يعني بيعت با امام ازطريق احساسات.
عزاداري كانال تبليغات است، آن چه از اسلام تبليغ شده است، لا به لاي عزاداري است. اصلاًحوزههاي علميه امام صادق ع هم زير پرچم همين يا حسين هاست. اگر يا حسين نميگفتند و مرگ بر بني اميه نميگفتند، بني عباس آسان نميگرفت تا امام صادق حوزه راه بيندازد. آن چه از اسلام تبليغ شده است، زير پرچم ياحسين هاست. رضا شاه وقتي مأموريت پيدا كرد اسلام را در ايران ريشه كن كند، آمدند فكر كردند گفتند: جلوي روضه خواني را بگيريد. عزاداري ارعاب ستمگران است. وقتي عارف حسين در پاكستان شهيد شد، پاكستان جوشيد و خوب عزاداري كرد، آن ستمگر و توطئه گري كه او را ترور كرد، خود را مخفي و حواسش را جمع کرد، اما اگر او شهيد ميشد و دفن ميشد و آب از آب تكان نميخورد، فردا كلک هر عارف حسين را خواهند كند، اما با اين عزاداري مردم، حساب كار را ميكنند. اين ارعاب است. وقتي غلطي شد، مردم بايد داد بزنند تا غلط كننده حواسش را جمع كند. عزاداري حمايت از مظلوم است. انسان اگر بداند اقدام كرد و شهيد شد، تاريخ برايش عزاداري ميكند و روضه ميخواند، ميگويد: من ميروم و پاي حق ميايستم و كشته هم ميشوم. اگر من ميروم، اما هدف و نام و يادم باقي است.
عزاداري بهترين وسيلهي تربيت است، چون وقتي انسان مينشيند، روضه خوان و واعظ و عالم ميگويد: علي اصغر را آوردند، روي دست پدرش شهيد شد، يعني مسلمان گوش بده، اگر بچهي شيرخوار روي دست شهيد شد، براي خدا صبر كن. علي اكبر را مقابل بابا شهيد كردند، يعني مسلمان پسرت روبرويت شهيد شد، صبر كن. علت صبر ايران در برابر اين همه شهيد، آشنايي با روضه بود. هيچ كشوري نميتواند اين كار را بكند، چون مابه خانوادهي شهدا چيزي نميدهيم. بعضي كشورها به كشتههاي كشورهايشان ماشين ميدهند، خانه ميدهند. بنيادشهيد ما چه ميدهد به خانوادهي شهدا؟ و مگر قابل مقايسه است؟ ولي وقتي زن ميآيد ميگويد: بچهام را در راه علي اكبر تقديم كردم، ايدئولوژي نخوانده، در حوزه و دانشگاه هم درس نخوانده است، او فقط در روضه تربيت شده است. زنان و مادران شهدا آن مقدار كه صبر ميكنند، به خاطر اين است كه در روضه تربيت شدهاند و گرنه يك قطار كتاب دانشگاهي و حوزوي وادار نميكند يك زن را كه جوانش را بدهد و صبر كند. مسئلهي صبر و مقاومت راانسان از توجه به روضه ميآموزد.
وقتي آدم ميخواند ابوالفضل العباس ع آب را تا دهان مباركش آورد و نخورد، يعني اگر فردا زمستان بود و نفت در بخاري داشتي و ديدي همسايهها زايمان دارند، مريض دارند، بچهي كوچك دارند، نفت ندارند، نفت را از بخاري خود بكش و بده به همسايهها. آن ايثاري كه در اسلام مورد ستايش است، وقتي است كه آدم ايثار را ببيند.
به روضه خواني اهميت بدهيد. منتهي حالا اين كه روضه خوانيها با يك سري چيزها مخلوط شده. . . . خدا شهيد مظلوم بهشتي را رحمت كند، از آلمان آمده بود، زمان طاغوت ايشان پنج، شش سال از طرف روحانيون ومراجع تقليد، آن جا نماينده بود، وقتي آمد، من تازه در كاشان جوانها را جمع كرده بودم و كلاسي درست كرده بودم ورفتم به ديدن ايشان و گفتم: شما براي جوانها در آلمان چه ميكني؟ گفت: چطور؟ گفتم: من هم ميخواهم براي جوانهاي كاشان انجام بدهم.
به من خنديدند، كه جوانهاي كاشان چه ربطي به جوانهاي آلمان دارند؟ فقط خود ايشان نخنديد و گفت: بله نيازهاي تربيتي جوانهاي كاشان و آلمان و بقيهي شهرها و كشورها فرقي نميكند. ايشان چيزي به من گفت، فرمود: خود اسلام ترقي ميكند مگر اين كه چيزي مانعش شود و آن دو چيز است، يكي خرافات كه اضافه ميشود و نميگذارد اسلام پيش برود، يكي عمل مسلمانان. اين دو تا نميگذارد اسلام پيش برود. يعني هر كسي آب رادوست دارد، اگر ديدي يک کسي آب نخورد، يعني يا يك چيزي درآب اضافه شده، مثلاً مگس در آن افتاده است، يا اين آب دست يك آدم كثيف است كه آدم از خوردن آب منصرف ميشود. مردم تشنه هستند و آب را دوست دارند. اگر ديدي آب نخوردند يا به آب خرافاتي اضافه شده است، مگس در آن افتاده است، يا دست آب آوري است كه او فرد كثيفي است.
گفت: اگر شما بتواني در تبليغات يكي خرافات را جدا كني و يكي عمل مسلمانها را، بگويي عزاداري حق است، اگر اين كار غلط است يا خرافه است يا عمل ما مسلمان هاست.
از امام كاظم ع حديث داريم از اول محرم نميخنديد و روز عاشورا بسيار گريه ميكرد. حديث داريم كسي نزد امام رضا آمد و راجع به عزاي امام حسين شعر خواند، امام رضا به او هديهاي داد. گفت: نه! اگر ميخواهي هديه به من بدهي، لباست را بده. امام رضا جبهاش را درآورد و لباسش را به آن شاعر داد. امام سجاد سالها عزاداري كرد و امام زمان عزاداري ميكند عزاداري مخصوص اولياء خدا بوده است.
تنها چيزي كه مردم با هر سليقه و خط و خطوطي ازآن كنار نميكشند همين عزاداري است. اما در عين حال ممكن است اعمال و كارهاي ماباعث شود که بگويند طرفداران امام حسين اينها هستند! مثلاً صداي بلندگو، و يا مثلاً فرض كنيد فلان خوانندهي ترانه را ميآورند در هيئت و او با همان آهنگ مرثيه ميخواند، يا آدمي كه هر چه معامله ميكند چك هايش بر ميگردد، روز عاشورا دستمال دست ميگيرد و گريه ميكند، يا يك مشت آدمي كه نماز نميخوانند، يافلاني عرق ميخورد.
آدم گاهي امام حسين را دوست دارد مثل آبي كه دوست داريم يعد يك دفعه ميبيني در اين آب مگس افتاده است.
آن چيزي كه عامل فرار است، يكي خرافات است و يكي عمل مسلمانها و گر نه اگر شعر درست باشد و چيزي اضافه نكنيم روضه دروغ نباشد، شعر دروغ نباشد، صداي بلندگو مزاحم نباشد. . . .
در عزاداري سد معبر نكنيد. رقابت بازي نباشد، چه رقابتهايي است و اين رقابتها باعث عدم قبولي عمل هم ميشود. بد نيست قصهاي از رقابت بگويم. حالا نميگويم در كدام شهر، شخصي شتري كشت و آب گوشتي درست كرد، ظرف آب گوشتش را براي يك نفر فرستاد. او به قابلمه لگد زد و گفت: براي من آب گوشت ميفرستد. من خودم در محله كسي هستم. به يارانش گفت: او يك شتر كشت پس ما دو تا ميكشيم. آن يكي سه تا شتر کشت، و همين طور تا صد شتر كشتند. اميرالمؤمنين وقتي فهميد اين آب گوشت درست كردنها روي رقابت است، فرمود: هيچ كس از اين آب گوشتها نخورد بروند وبريزند در بيابان سگها بخورند. رقابت درست نيست. اگر گفتند: كدام عمل بهتر است؟ عمل خالصتر بهتر است. رقابت كار را خراب ميكند. چشم و هم چشمي كار را خراب ميكند. ريا باعث ميشود كار قبول نشود. اجمالاً عوارض عزاداري همين رقابت هاست. ان شاءالله مواظب باشيم بعد از اين مسائل سراغ درسهايي برويم كه ميتوانيم ازعاشورا بگيريم.
در عاشورا چند نكته هست.
اول اين كه امام حسين در عاشورا فرمود: «مِثْلِي لَا يُبَايِعُ مِثْلَهُ»(اللهوف، ص22) نگفت «حسين لا يبايع يزيد» اگر چنين ميگفت، ميگفتند: آن شخص با فلاني نميسازد. اما فرمود: هركس مثل حسين است، نبايد با هر كس مثل يزيداست، بيعت كند.
نگفت «و انا لا ابايع يزيد» چنين نگفت. فرمود: مثل من با مثل او بيعت نميكند. يعني هر كس كه خون حسين در بدنش هست، نبايد با هركس كه خون يزيد در بدنش هست بيعت كند. گفت مثلي
مسئلهي كربلا به ما درسهايي داد؛ 1 - محاصرهي اقتصادي نتوانست در امام حسين اثر بگذارد. چه محاصرهي اقتصادي از بستن آب حتي براي علي اصغر. ما در محاصرهي اقتصادي روغن و اسلحه نداشتيم. تانک و توپ نداشتيم. اما آب خوردن داشتيم. محاصرهي نظامي؛ هفتاد دو نفر در ميان سي هزار نفر. محاصرهي اقتصادي امام رانشكست.
اصلي در قرآن داريم كه آيات زيادي هم دارد. قرآن ميفرمايد: يكي از اصول اين است كه «وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ» اعراف/128، «وَ الْعاقِبَةُ لِلتَّقْوى» طه/132 حق پيروز است. در ماجراي كربلا ميبينيم كه حق پيروز است. امام فرمود: عاشورا به ما درس ميدهد كه خون بر شمشير پيروز است، اين شعاري است كه حضرت امام از پيام عاشورا گرفت. فرمود: ما از عاشورا يادگرفتيم خون بر شمشير پيروز است. از عاشورا ياد ميگيريم محاصرهي اقتصادي و نظامي نميتواند انسان را از پا دربياورد. به شرط اين كه ارادهي آدم ارادهي امام حسين باشد.
عاشورا به ما گفت: زندگي چيست؟ خب، ممكن است براي بعضي از افراد سوال پيش بيايد زندگي چيست؟ خانوادههاي شهيد حساب كنند اگر آقازادهي شما زنده بود به چه چيزي ميرسيد و اگر شهيد شده به چه چيزي رسيده است؟ سفرهاي در ايران پهن شد، افرادي كه لايق بودند، رفتند و خود امام حسين هم كاري ميكند كه اينها بروند.
دو روز پيش رفتم به جلسهي فاتحهي پسري درتهران. پسري 15 ساله از خانوادهاي نسبتاً مرفه. گاهي وقتها، يعني اكثراً بچه بسيجيها از خانوادههاي مستضعف هستند. تصادفاً يكي دو تا هم از خانوادههايي هستند كه وضعشان خوب است. پدرش هم وضع خوبي داشت. پسر 15 سال دارد، ميرود مادرش به او ميگويد: اميدوارم تو را به جبهه نبرند. ميگويد: چهل زيارت عاشورا و دعاي توسل خواندم كه مرا ببرند. من كمي به عكس اين پسر نگاه كردم، آخر يك پسر پانزده ساله چهل زيارت عاشورا ميخواند كه به جبهه برود و به خط مقدم هم برود. خب، اين مسئله هيچ تحليلي جز عشق ندارد. عشق را هم افرادي كه ندارند نميفهمند. ماالآن به بچهي 3 ساله بگو شهوت، هر چقدر بگويي او نگاهت ميكند. عشق به شهادت چيست؟ حضرت قاسم سيزده سال دارد، ميگويد: از عسل شيرينتر است يعني چه؟ اين براي خيليها معنا ندارد. جايي ميخواستندمناجات بخوانند، چراغها را خاموش كردند و گريه كردند. يك جوان آمد نگاه كرد و گفت: اينها چه مشكلي دارند؟ گفتيم: دارند دعا ميخوانند. گفت: خوب لامپ را روشن كنند و دعا بخوانند. هر چه خواستم به او بگويم حال مناجات چه چيزي است، ديدم اصلاً او در اين واديها نيست. يك آدم فوتباليست عشقش گل زدن است، يك عارف عشقش به مناجات است، حالا عارف را ببر در ميدان فوتبال و فوتباليست را در محراب، هر دو فرار ميكنند.
هر كس نسبت به چيزي بالغ شده است و نسبت به چيز ديگر بالغ نشده است. افرادي هستند نسبت به تحصيل علم بالغ هستند، يعني به استاد و معلم و كتاب بها ميدهند. آدمهايي هستند كه ساعت مچي و كفش آنها تميز است، به مخشان بها نميدهند. ناراحت است كه تابستان دارد تمام ميشود، ميگويد: تابستان تمام ميشود و باز بايد برويم ودرس بخوانيم. اصلاً از درس خواندن زجر ميكشد. مثلاً مناجات شيرينياي دارد كه امام ميفرمايد: «ارزقني حلاوة مناجاتك» شيرينيش را به من بچشان. خب، معلوم ميشود مناجات شيرين است، حالا ما نميدانيم شيرينيش چيست؟
حالا يك سؤال اين است كه كربلا يك جنگ طبيعي بود؟ كربلا جنگ نبود، جنايت بود. ببين آقا در جنگ همديگر رامي كشند. اما كشتن بچهي شيرخوار جزء جنگ نيست، جنايت است. اما كنار نهر آب، بستن آب جنگ نيست، جنايت است. تاختن اسب روي بدن شهيد جنگ نيست، جنايت است. خيمه آتش زدن جنايت است. در كربلا اگر دل هامي سوزد به خاطر حسابي ديگر است.
ما گاهي وقتها همين طور شوخي ميكنيم ميگوييم كربلاي غرب، كربلاي جنوب. شما حساب كنيد كربلاي ايران كجا و كربلاي امام حسين كجا؟ هيچ جا كربلا نميشود. ائمهي بزرگوار ما به امام حسين ميگفتند: «لَا يَوْمَ كَيَوْمِكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ»(المناقب، ج4، ص86) روزي مثل روز عاشورا نيست. ما را كسي به كربلاي ايران دعوت نكرده است، خودمان داوطلبانه ميرويم. امام حسين را دعوت كردند، آقا مهمان كشي با كسي كه مهمان نباشد و او رابكشند فرق ميكند. امام حسين مهمان بود. در كربلاي ايران با تانكر آب ميبردند، در كربلاي امام حسين ابوالفضل نتوانست با مشك هم آب ببرد. در كربلاي ايران به روضه خوان احترام ميگذاند. در كربلاي امام حسين كه بچههاي امام رفتند بالاي سر بابا گريه كنند، كتك خوردند. در كربلاي ايران به خانوادهي شهيد احترام ميگذارند، كربلاي امام حسين، خانوادههاي شهيد را اسير كردند. در كربلاي ايران خيمه آتش نميزنند. خانه شهيد را نميسوزانند. در كربلاي امام حسين خانهي شهيد را سوزاندند. در كربلاي ايران جوان شهيد ميشود، پدرش او را نميبيند. در كربلاي امام حسين روبروي بابا بچه را شهيد كردند. در كربلاي ايران خيلي چيزها با كربلاي امام حسن قابل قياس نيست. كربلاجغرافي نيست، تاريخ است. اسمش زمين كربلاست، اما آخر بعضي از مناطق زمين به قدري حادثه دارند كه زمين را، اززمين و موقعيت جغرافيايي تبديل به تاريخ ميكند و كربلا تاريخ است.
اگر هر جايي يك امام حسين داشت، الآن بر هرجاي دنيا يك يزيد حكومت نميكرد. در هر كشور يك يزيد حكومت ميكند، ولي هر كشوري يك امام حسين ندارد والآن هم اگر بنا باشد زماني دنيا نجات پيدا كند، راهي ندارد جز اينكه در هر كشور يك گروه در خط امام حسين باشند. مردم ايران از شهادت نترسيدند، جلو رفتند و شاه را بيرون كردند. در جنگ تحميلي دشمن را عقب راندند، تا انسان از شهادت بترسد، يزيدها حاكم هستند و هر وقت بنا باشد از شهادت نترسيم يزيدها عقب نشيني ميكنند. بنابر اين كمبود جهان ما، اين امپرياليسم و استعمار و استثمار، كمبود يك مشت حسيني است و هر كجا حركتي شود، نتيجه خواهند گرفت.
به استقبال عاشوراي امام حسين برويم و در عزاداري هاشركت كنيم. آيت الله حائري مؤسس حوزهي علميهي قم روز عاشورا، پابرهنه، بي عبا، جلوي هيئت سينه ميزد. استاد رهبر معظم انقلاب بود! و آيت الله بروجردي به پيشانياش گل ميماليد.
يك حديث راجع به گل ماليدن در كتب سنيها ديدم. سنيها چند كتاب مهم دارند. يكي از آنها مستدرك حاكم است يعني رواياتي كه در صحيح بخاري و صحيح مسلم نيست و از دست آنها در رفتهاند و مهم هستند در مستدرك جمع كرده است. حدود يك ساعت پيش در مستدرك حاكم حديثي ديدم كهام سلمه از خواب بلند شد و گريه كرد. گفتند: چرا گريه ميكني؟ گفت: الساعة رسول خدا را خواب ديدم كه صورتش خاكي بود. گفتم: صورتت چرا خاكي است؟ گفت: الآن كربلا بودم. سني هم قبول دارد. شيعه هم قبول دارد.
آيت الله بروجردي گل به پيشاني خود ميماليد. آيت الله حائري پابرهنه ميشد. اين طور نباشد كه حالايك نفر ديپلم دارد يا ليسانس است، حجت الاسلام است يا آيت الله بايد قشنگ عزاداري كرد. گاهي وقتها مثلاً آدم در دسته راه ميرود، اما مثلاً موقع گريه خيلي بي حال گريه ميكند علت چيست؟ بنده فوق ليسانس هستم. خب، باش. دوميليون فوق ليسانس و دو ميليون حجة الاسلام اگر جمع شوند تا خون حسين در بدنشان نباشد، يزيدها در جهان حكومت خواهند كرد. و يك زهير و لو دانشگاه نرفته و حوزهي علميه نرفته، اما چون خون حسين در بدنش هست، جلوي حكومت ميايستد، كمبود ما در دنيا همين است. دانشكدهي حقوق داريم اما كجا حفظ حقوق ميشود؟ كمبود علم نداريم، كمبود خون امام حسين داريم. اگر يك قطره خون امام حسين را ميريختند دراقيانوسها، بعد آب اقيانوسها را آمپول ميكردند و ميدادند به همهي آدمهاي بي غيرت، همه غيرتمند ميشدند. دائم ميگويند: آقا فلان كتابخانهي فلان كشور سي هزار جلد كتاب دارد، بعد فارغ التحصيلان همين دانشگاه يااستعمار كننده هستند، يا استعمار شونده هستند. كدام اينها حاضرند براي نجات امت يك سيلي بخورند؟
اين قرآن است. اگر بگوييم امام حسين از تمام انبيا يك قدم جلوتراست اغراق نكردهايم. البته مقام انبيا و عصمت سر جاي خود، ولّي خداخيلي مهم است. البته من تحقيق نكردهام، اما با يك نگاه عبوري، اول سورهي بقره قصهي آدم را ميخوانيم. حضرت آدم از گندم نگذشت و حسين از همه چيز گذشت. ميآييم در سورهي صافات قصهي ابراهيم را ميخوانيم. ابراهيم از يك اسماعيل گذشت و امام حسين از همهي اسماعيل هايش گذشت. ابراهيم موقتاً از هاجر گذشت و امام حسين از زينب براي هميشه گذشت. ميآييم سراغ قصهي عيسي خواستند او را بكشند اما نتوانستند «وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ» نساء/157 ولي امام حسين را هم قتلوه و هم سرش را بر سر نيزه كردند. ميآييم سراغ قصهي اسماعيل، اسماعيل كودك كعبه بود. آب زمزم جوشيد، براي كودك كربلا آب نهر هم نرسيد. شيرين ترين كار ابراهيم شكستن بت سنگي بود. و امام حسين بت انساني را شكست. ابراهيم كه از اسماعيل گذشت، خودش و پسرش شهيد نشدند. امام حسين خودش و پسرانش شهيد شدند. زن و بچهي ابراهيم اسير نشدند، شما كه مشكلات را حساب ميكنيد، مشكل موسي چه بود؟ اين بود كه مردم از خداپرستي به سراغ گوساله پرستي رفتند. حضرت موسي بنا بود 30 شب به كوه طور براي مناجات برود. سي شب او چهل شب شد. وقتي برگشت، ديد مردم خدا را رها كردهاند و سراغ گوساله رفتهاند. مشكل موسي رفتن مردم از خداپرستي به سراغ گوساله پرستي بود و مشكل امام حسين از اين بدتر بود چون از پيغمبر خدا رفتند سراغ يزيد. يزيدي كه حتي به معاويه گفتند ما يك خواهش ميكنيم، به يزيد بگو يك سال شراب نخورد، ما از مردم بيعت بگيريم، زشت است بگوييم خليفهي رسول الله عرق ميخورد. خواهش ميكنيم يك سال نخور و يزيد حاضر نشد يك شب نخورد. مشكل موسي ارتجاع و سير قهقرايي مردم بود. به جاي خدا به سراغ گوساله برگشتند. اينها به جاي رسول خدا سراغ يزيد رفتند. هر پيغمبري، هر مشكلي داشت. مشكل نوح تبليغ زياد او و عدم هدايت مردم بود. و امام حسين روز عاشورا 3 سخنراني كرد هيچ گوش به حرفش ندادند. نوح هم همين طور. اصلاً نميخواهم قياس كنم. چون در اين زمينه تحقيق نكردهام. اما با يك نگاه ساده، آدم تاريخ انبيا را كه ميبيند، مشكلاتش را ميبيند، مشكلات امام حسين بيشتر بوده است. مشكل حضرت يحيي چه بود؟ شاهي زمان او بود و عاشق دختري شد. خواست ازدختر استفادهي جنسي و شهوتي كند، دختر گفت: اگر ميخواهي من از آن تو باشم بايد يحيي پيغمبر را بكشي و او به خاطر رسيدن به فحشاي خود، پيغمبر خدا را گرفت و سرش را بريدند و در طشت گذاشتند، اين را شيعه و سني به قطع ميگويند. در تاريخ هم هست. خود امام حسين هم در سخنانش بر اين تكيه ميكند كه دنيا اين قدر پست است كه به خاطر يك دختر فاحشه پيغمبر را ميكشند.
مصيبت حضرت يحيي: سر مباركش را كه در طشت گذاشتند، همان مصيبت را امام حسين هم داشت. حضرت زكريا پدر حضرت يحيي تحت تعقيب قرار گرفت و به باغي رفت. مأموران ريختند پيغمبر بزرگوار را بكشند، يك درخت توخالي بود، حضرت زكريا در آن رفت. مأمورين شاه آمدند درخت را اره كردند. پيغمبر را از وسط دو نيم كردند، در کربلا هم بيش از دهها زخم بر بدن امام حسين زدند. من كه نگاه ميكنم هر مشكل و مصيبت هر پيغمبري را امام حسين داشته است.
بنا بر اين اگر مردم به جاي اشك، خون گريه كنند، ميارزد. بايد از مادراني كه محرم حتي براي بچههاي شيرخوارشان لباس سياه ميدوزند، بايد از آن مادران تشكر كرد. بايد از آن بازاريها و اداريها و كارمندان كه براي امام حسين عزاداري ميكنند تشكر كرد و ما قدرش را نميدانيم. در زيمبابوه بودم، پرسيدم اين جا شيعه هم هست؟ يك مشت مسلمان داشتند، گفتند يك خانواده بيشتر شيعه نيست، مسلمانها را ديديم و گفتيم: خب، برويم آن خانوادهي شيعه را هم ببينيم. رفتيم به سراغشان. گفتم: شما چه ميكنيد؟ گفت: دلمان براي عزاي امام حسين لک زده است. گفتم: شب عاشورا چه ميكنيد؟ گفت: زن و بچهام را جمع ميكنم و تاريخ كربلا را ميخوانم و پنج شش نفري با هم گريه ميكنيم. بعد گفت: ما يك سال پول هايمان را جمع كرديم و به فلان كشور رفتيم و در عزاي امام حسين شركت كرديم. گفتم: آرزويت چيست؟ گفت: من كربلا كه نرفتهام، تو كه ايراني هستي، اگر بشود من به زيارت امام رضا بيايم. آمديم و تلاشي كرديم وموفق شديم. آمد و زيارت كرد و بعد هم آمد و از ما تشكر كرد. يعني افرادي هستند كه دلشان ميتپد. سال پيش، يا دوسال پيش بود، عاشورا در هندوستان بودم. به اندازهي قبر ميكنند، و هزارها كيلو تنه و كندهي درخت را ميآورند و در آن گودي قبر مانند روشن ميكنند. آتشش نه مثل آتش زغال و جگر و بلال است. آتشي كه هر هيزمش، 6 كيلو وزن دارد چند متر در گودي آتش. ميگويد: يا حسين و ميرود و پايش نميسوزد. البته اگر من بگويم پايم ميسوزد. چيزي ميخواهد كه او دارد و من ندارم.
به شما بگويم آدمهايي هستند كه يك بسم الله ميگويند روي آب هم راه ميروند. آدمهايي هستند كه هزار حمد هم ميخوانند، تبشان قطع نميشود. چيزهاي ديگري هم بايد باشد. ما آن گوديها را با چشم خود ديديم. آن آتش راديدهايم. آتشي است غير قابل وصف كه از پنج متري پوست صورت را ميسوزاند. نزديكش نميتوان رفت. ولي اينها يك حسين ميگويند و قشنگ از ميان آتش رد ميشوند. روي آتش راه ميروند. بدون اين كه پايش حتي بسوزد. توجه كنيد، حتي موهاي پايش نميسوزد. جوراب پايش نميسوزد. آخر مثلاً گاهي وقتها نانواها يك دستمال ميبندند و ميگويند سر موهايمان ميسوزد. موي ساق پاي اين هنديها نميسوزد، در حالي كه حرارت آتش طوري است كه ازپنج متري پوست را ميسوزاند. من اينها را با چشم خودم ديدهام. قدر اين روضه خوانيها را بدانيد. از اين روضه خوانيها استفاده كنيم. منتهي عرض كردم بايد طوري باشد كه بلندگوي ما مردم و همسايهها را اذيت نكند. سد معبر نكنيم. اصرار نداشته باشيم. بچه بودم در شهري زندگي ميكردم چماق دست ميگرفتند. مثل اين كه از فلان كوچه رفتن ثواب بيشتري دارد. ميرفتند در يك كوچهي تنگ و با هم دعوا ميكردند. خب، از آن كوچه برو. امام حسين كه در اين كوچه نيست. امام حسين كه در بازار نيست، از آن خيابان برو. ميگويد: نه! پدران ما از اين جا ميرفتند. ما هم بايد از اين جا برويم. اگر اين طور است، پدرت خل بوده است و تو هم خل هستي. اگر راه تنگ است. از كوچه كناري برو. گاهي سماجت كردن كه من بايد از اين سر بازار و از فلان كوچه بروم و از آن خيابان و اين سماجتها به رقابت ميكشد. خون مقدس حسين بن علي كه بعد از 1400 سال با زيارت عاشورا جوانهاي ما را به جبهه ميفرستد، دست يك مشت آدم بي لياقت ميرسد. به خاطر هيئت بازي و چشم و هم چشمي نخرابش ميكنند. اين عزاداري حيف است كه در زيمبابوه آه ميكشد و شما داري آن را حرام ميكني، با يك يا حسين روي آتش راه ميرود ولي شما اينطور واي كاش اين عاشورا، هر جا ظهر شد، نماز بخوانند مثل خود امام حسين كه سر ظهر زير رگبار تيرها نمازش را خواند.
چه مانعي دارد ايام عاشورا در حسينيهها نماز جماعت باشد. بعد از نماز جماعت روضه خواني شود. من در اصفهان چنين ديدهام مسجدهايي كه نزديك حسينيهها هستند، براي نماز به حسينيهها بروند. نباشد كه امام حسين را از مسجد جدا كنيم. هر كس براي امام حسين يك قطره اشك بريزد، اهل نجات است. البته به شرطي كه بقيهي كارهايش درست باشد.
ميگويند: يك ذره گوگرد يك شهر را به آتش ميكشد به شرطي كه كل شهر بنزيني باشد. اگر شهر بنزيني باشد، ذرهاي گوگرد آن را آتش ميزند. اگر ماشين سالم باشد، يك سوييچ آن را راه مياندازد. اما اگر بشكه باشد، صد سوييچ هم كاري نميكند. اگر شهر هم بنزيني نباشد، هر چه كبريت بزني، آتش نميگيرد. آدم بد جنس روزي دو ليتر هم گريه كند فايدهاي ندارد. بايد بقيهي كارهاي آدم درست باشد، اين كارش هم درست باشد.
شعرهاي عزاداري هم مهم است. عزاداريهاي ما محلي است. مثلاً در ده قمه ميزنند، در شهر سينه ميزنند. بالاي شهر بلوز سياه ميپوشند. اصلاً امام حسين را فراموش ميكند. اين امام حسين كه ذره ذره آب ميشود به درد نميخورد. به نحوي عزاداري كنيد كه شهر و بخش و روستا در آن اثر نكند. اگر اشعار ما مثل سخنان خود امام باشد واي كاش سازمان تبليغات و ارشاد و صدا و سيما ميگفت: به آن شاعري كه همهي اشعارش متن حديث باشد جايزه ميدهيم.
حديث داريم امام حسين فرمود: «هيهات منا الذلة»(اللهوف، ص97) من زير بار ذلت نميروم. در روستا اين را بگويي يعني زير بار خان نميروم. در امريكا هم بگويند يعني زير بار ريگان نميروم. يعني كلمات امام حسين شهر و ده و بخش و روستا وآمريكا و شرق و غرب در آن اثر ندارد. اما بعضي شعرهاي ما در ده خوب است، در شهر خوب نيست. مثل شيرپاستوريزه ميماند، تاريخش عوض شود، نميشود خورد. سعي كنيم عزاداريها و شعرهاي ما طوري باشد كه تغيير سن، يعني بچه ي3 ساله بگويد بابا اين چه ميگويد؟ بگوييم آقا جان خواستند به امام حسين زور بگويند، زير بار زورنرفت بچه بپسندد. استاد دانشگاه هم بپسندد. ده و شهر و روستا و شرق و غرب بپسندد. شعرهايمان بايد متن حديث باشد واي كاش شاعري بتواند بيايد و در تلويزيون ادعا كند و بگويد: بسم الله الرحمن الرحيم دو هزار شعر گفتم. همهي آن متن حديث است. اگر اشعار متن آيه و حديث باشد، تاريخ آنها را عوض نميكند و گر نه تاريخ آنها را عوض ميكند. اين كه قرآن و نهج البلاغه ماندهاند چون چيزي آنها را عوض نميكند خودمان را براي محرم آماده كنيم. همهي شما هم در عزاداريها كمك كنيد، نگذاريد فقط مسئولين هيئت كار كنند. اگر چراغاني ميشود، هر كس يك لامپ وصل كند، پارچهي سياه ميزنند، هر كس يك ميخ بكوبد، غذا ميپزند. هر كس نيم كيلو برنج پاك كند همه شريك باشيد. خدايا تو را به حق حسين راه او را بر همهي عاشقان باز كن.
تو را به حق حسين ذرهاي از آن اراده و ايمان و عشق و سوزي كه حسين بن علي براي اسلام داشت، به ما هم مرحمت بفرما.
به حق حسين شهداي ما را با امام حسين محشور كن.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
|