مجلس شورا، انتخابات بايگاني سالانه - 1367



بسم الله الرحمن الرحيم

بحث ما درباره مجلس شوراي اسلامي و انتخابات است. چون برادرها و خواهرها ما مقلد امام هستيم و فردا مي‌خواهيم پاي صندوق رأي برويم. امام فرمود: من تحت هر شرايطي پاي صندوق رأي مي‌روم. البته اين منافات ندارد که وزارت کشور يک کارهاي حفاظتي را آن مقداري که لازم و مقعول است، انجام بدهد. مثلاً صندوق‌ها، جاهايي که سنگ است و جاهايي که احتمال موشک خوردن آن کمتر است، ببرند.
حالا در اينجا من چه بگويم؟ چيزي ندارم بگويم، جز اينكه درباره‌ي حرف خدا و پيغمبر و درباره‌ي قرآن و انتخابات، رسول الله و انتخاب، اميرالمؤمنين(ع) و انتخابات و بعد هم رهبر کبير انقلاب و انتخابات، قائم مقام رهبري و انتخابات و. . . بگويم. از هر کدام از اين تيترهايي که نوشته شد فرازي عرض مي‌کنم.
درباره قرآن تيترهايي و معيارهايي داريم، معيارهايي که مي‌گويد: چه کسي را انتخاب کنيد. درباره‌ي علم يک آيه دارد. براي جهاد يک آيه دارد. براي تقوا يک آيه دارد. براي توان بدني و فکري يک آيه دارد. براي امين بودن يک آيه دارد. براي هجرت يک آيه دارد. قرآن مي‌گويد: دليل اينکه يک کس بايد انتخاب شود، چه چيزهايي است. اصلاً خدا افرادي را انتخاب مي‌کند، چه معيارهايي دارد؟ معيار اينکه تو پيغمبر باشي، تو امام باشي و. . . چيست؟ حالا نه در انتخابات مجلس هر جا در يک اداره در يک وزارتخانه در يک نهاد، مي‌خواهيد به يک کسي مسئوليت بدهيد دليل آن چه باشد؟ قرآن روي اين تکيه کرده است. آياتش را مي‌خوانم، بعضي از اينها هم که پاي تلويزيون هستند، آياتش را مي‌دانند يا بعضي از آيه هايش را بلد هستند. مثلاً قرآن مي‌فرمايد: «هَلْ يَسْتَوِي الَّذينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذينَ لا يَعْلَمُونَ»(زمر/9) علم ارزش دارد. يك کسي که فوق ليسانس است، دکتر است، آيت الله است، از يك کسي که پنج کلاس درس خوانده بهتر است. علم ارزش دارد. خوب بعد از علم، سابقه است. يك کسي که سابقه انقلابي دارد و کتک خورده است، زندان رفته و شکنجه ديده است، مقدم است. البته بعضي‌ها هم نشده کتک بخورند، مثلا ما آدم داريم که در خانه ريختند او را بگيرند، فرار کرد. يکي بود کتک خورد و يکي هم نخورد، ولي ساواک در خانه‌اش ريخت و چوب هم بلند کرد. رزمنده‌هاي ما که به جبهه مي‌روند، تانک دشمن را هدف مي‌گيرند، يکي از اينها مي‌خورد و يکي هم نمي‌خورد. تقوا براي کسي است که پاک است، مواظب زبان خودش است، تهمت، غيبت، فحش، تحقير، توهين، حق و ناحق، حلال و حرام نمي‌کند. «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ»(حجرات/13)
مسئله بعدي توان بدني است. بعضي‌ها بسيار آدم خوبي هستند، اما حال ندارند در مجلس روي ميز بنشيند، دائم چورت مي‌زند، ضعفش مي‌گيرد، تقصير خودش هم نيست، ديگر توان ندارد. «وَ زادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ»(بقره/247) گاهي کميسيون‌هاي اداري مجلس را بايد ساعتها در آن فکر کرد و يک طرح و لايحه‌هاي که به مجلس مي‌آيد، بايد شب تا نصف روي آن فکر کرد. بايد درباره‌ي آن موضوع با پنجاه نفر متخصص صحبت كرد. دختر شعيب به حضرت شعيب گفت: پدر جان! موسي براي اينکه انتخابش کني، آدم خوبي است. «يا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمينُ»(قصص/26) موسي از نظر بدني هم قوي است. مجلس قهرماني و پهلواني نيست، اما کشش کارهاي مجلس لازم است. قدرت همه چيز به حساب خودش است. ممکن است به يك کسي مشت بزني و او در جوب بيفتد اما مغزش مي‌کشد. ممكن است يك کسي يک ماشين را تا بالاي سرش بلند کند، اما مغزش نکشد. منظورم قدرتي است که مجلس نياز دارد.
مسأله بعد اينکه امين و اهل هجرت باشند. «وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ لَمْ يُهاجِرُوا ما لَكُمْ مِنْ وَلايَتِهِمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ حَتَّى يُهاجِرُوا»(انفال/72) هجرت خيلي مهم است. مثلا ما آدم‌هايي را داريم که به او مي‌گويي: در ماه رمضان فلان منطقه در فلان استان نياز تبليغي بيشتري دارد. يك روحاني براي آنجا بفرستيد تا بيشتر برايشان صحبت كنند، حالش را ندارد. مي‌گويد: اگر براي مسجدهاي تهران روحاني مي‌خواهي، حرفي ندارم ولي وقتي مي‌گويي كه آن روحاني به فلان روستا برود، اين كه نمي‌شود چون او هم براي خود مشكلاتي دارد. آب و هواي آنجا اصلا مناسب نيست. اين هجرت نکردن يک مسئله‌اي است. «وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ لَمْ يُهاجِرُوا» اينهايي که ايمان دارند اما بلند نمي‌شوند راه بيفتند: «ما لَكُمْ مِنْ وَلايَتِهِمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ حَتَّى يُهاجِرُوا» کسي که ايمان دارد ولي هجرت نمي‌کند، نمره‌شان کمتر است. اينها معيارهاي قرآني است: علم، جهاد، تقوا و تواني که مجلس لازم دارد.
امين يعني چه؟ هر رأيي که آدم در صندوق مي‌اندازد، آنهايي که پاي صندوق هستند امانتدار هستند. حتي اگر سر سوزني حق و ناحق شود و او با چشم و ابرو اشاره كند، خيانت در امانت است. گاهي آدم حق و ناحق مي‌کند. مثلاً من اينجا نشسته‌ام و مسئول صندوق رأي هستم. مي‌گويند: آقاي قرائتي به چه کسي رأي بدهم؟ من مي‌گويم: به آقاي فلاني رأي بده. هر کسي که مي‌آيد امين است. رأي يک امانت است. اصولاً ما غصه چه چيز را مي‌خورديم؟ مگر نمي‌گوييم مملکت مال خداست؟ تو بنده خدا باش، خدا همه چيز را حفظ مي‌کند. اگر هم يک نامردي خداي نکرده وارد مجلس شد، جايي هست که خدا از او انتقام بکشد.
اينها معيارهاي قرآن است. اما يک حديث ناب دارم دوست دارم همه اينهاي که پاي تلويزيون هستند اين را بنويسند. خيلي حديث قشنگي است. اين حديث را بايد با آب طلا نوشت. پيغمبر فرمود: من گاهي وقتها ممکن است كسي را دوست نداشته باشم ولي مسئوليت را به او مي‌دهم. گرچه دوستش ندارم اما براي اينکه مي‌بينم فحش مي‌کشد، به او رأي مي‌دهم. پيغمبر فرمود: «اني لا ستعمل الذجل» يعني بدرستيکه من گاهي يک انساني را عامل خودم مي‌کنم، به يك نفر مسئوليت مي‌دهم، «مع ان غيره و احب عليه من» با اينکه من غير از او را بيشتر دوست دارم. گاهي به يك کسي مسئوليت مي‌دهم با اينکه ديگري را بيشتر دوست دارم. به آقاي(ب) رأي مي‌دهم با اينکه آقاي(الف) را بيشتر دوست دارم. چرا به او رأي مي‌دهي؟ مي‌داني چرا به او رأي دادم «لانهو لا يقض و عينه و احسن مکيده» براي اينکه چشمش بيدارتر است، هوش دارد و مي‌فهمد که کجا به بازويش مي‌گيرند، کجا هولش مي‌دهند، اين نقشه در آينده چه مي‌شود. براي اينکه اين چشمش بيدارتر و تيزتر است. «واحسن مکيده» سياستش هم احسن است، سياستمدارتر است، بيدارتر است، چون سياسي است و بيدار است من به او رأي مي‌دهم با اينکه خيلي هم دوستش ندارم ولي به او رأي مي‌دهم براي اينکه مغزش کار مي‌کند. اين را هم پيغمبر در مورد انتخاب مي‌گويد. من گاهي وقتها کسي را انتخاب مي‌کنم با اينکه كس ديگري را دوست دارم. براي اينکه «ابقض و عينين و احسن ومکيده»
اين هم درباره‌ي پيغمبر و انتخابات بود. اما درباره اميرالمؤمنين و انتخابات بگويم. آدرس حديث اين است(الغدير، جلد8، صفحه291) چون وقتي اين حديث را خواندم، فردا خيلي تلفن شد که آقا آدرس حديث را هم بدهيد. امير المؤمنين مي‌فرمايد: «من تقدم علي قوم» اين حديث مال کساني است که در باندها و خط بازي‌ها و کارهاي گروه گرايي هستند، اين حديث براي آنها خيلي تهديد است. «من تقدم علي قوم» کسي که يک کسي را جلو بيندازد يا کسي که خودش را جلو بگذارد، خودش را بر جمعيتي مقدم بدارد، يا کسي را جلو بياندازد، « من تقدم علي قوم فهو يراه فيه» «فهو يراه فيه من هو افضل» کسي که خودش را بر گروهي جلو بيندازد، ولي مي‌بيند که در بين اينها کساني هستند که افضل هستند، مثلا به نمره سيزده رأي مي‌دهد با اينکه مي‌داند فلاني نمره‌اش چهارده است. مي‌گويند: سيد اولاد پيغمبر است. همشهري ما هست. همشاگردي بوديم. همسايه هستيم. خيش و قوم هستيم، خوب باشد. يک معيارهايي داريم، معيارهاي واجب است. براي واجبات يک آيه داريم. بعضي چيزها واجب است بعضي چيزها کمال است. البته از چيزهايي که واجب است علم و تقوا و تخصص است. البته آدم همزبان باشد، ترک با ترک، فارس با فارس، عرب با عرب، عجم با عجم، آخوند با آخوند، قصاب با قصاب، دکتر با دکتر، اينها ديگر اصل نيست. (بود، بود نبود، نبود) فکر نان کن که خربزه آب است. اصل معيارها يک چيز است. بايد اصول را نگه داريم. بعداً اگر اصول را نگه داشتيم، سراغ فروع مي‌رويم.
قرآن و پيغمبر فرموده است اينها اصول است: «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ»(إرشاد مفيد، ج‏1، ص‏231) آن که در قرآن و حديث است اصل است، بعد اگر آن اصول درست شد مي‌آييم، مي‌بينيم چه کسي همزبان است، چه کسي هم شغل است، چه کسي همشاگردي است، چه کسي همسايه است، نبايد اصول فداي فروع شود. اصول را حساب کنيم، اصول اين است کسي که خودش را جلو بيندازد و حال اينکه مي‌داند فلاني افضل است، فضل آن بيشتر است «فقد خان الله» يک چنين آدمي که ديگري را مقدم مي‌دارد با اينکه مي‌داند نمره سيزده است و با اينکه مي‌داند نمره چهارده و پانزدهي هم هست ولي نمره‌ي سيزده را مقدم مي‌دارد. « فقد خان الله و رسوله و للمؤمنين» اين به خدا و پيغمبر و مؤمنين خيانت کرده است.
اما انتخابات و رهبر کبير انقلاب را برايتان بگويم. ايشان در اين پيامش، مسئله‌اي را مطرح کرده‌اند که من برايتان اين مسائل را عرض مي‌کنم. حيف که تخته سياه ما کوچک است. فرمايشات ايشان چند فراز داشت، يکي از فرازهايشان اين بود که به افرادي رأي بدهيد که متعهد به اسلام باشند، اين متعهد به اسلام را معنا کنم. متعهد به اسلام يعني به هرچه كه اسلام مي‌گويد عمل کند، حتي اگر خلاف سليقه‌اش باشد. وقتي امام مي‌گويد: اين فيلم اشکال ندارد. ديگر حاشيه نزند. امام گفت: اشکال ندارد. تمام شد و رفت. خدمت امام آمد به امام معصوم گفت: آقا يک سيب را دو نيم کني، بگويي اين نصفش حلال است و اين نصفش حرام است، مي‌گويم: چشم! ما چطور مي¬فهميم که فلاني پزشک لايقي است؟ وقتي گفت: قرص را دو نيم کن، مي‌گوييم: چشم! مي‌گويد: قرص را دو نيم کن، در آب نيمه گرم حل کن، با قاشق چايخوري بخور، دوساعت به دو ساعت بخور و ما از همه‌ي اينها اطاعت مي‌كنيم. پس نمي‌گوييم: آقاي دکتر چرا گفتي: كه از وسط دو نصف کن؟ چرا گفتي: در آب نيمه گرم بريز؟ چرا دو ساعت به دو ساعت بخوريم؟ مي‌گويد: اگر من دکتر هستم، ديگر حرف نزن. اگر اين آقا مکانيک است، ماشينت را به او بده و برو. اگر دکتر است خودت را در اختيارش بگذار. اگر دکتر است، جانت را به او بده. اگر مکانيک است، ماشينت را به او بده. اگر يک مرجع تقليدي است که هوا و هوس ندارد، نق، نق نکن.
سه رقم مسلمان داريم که يك چيزيشان مي‌شود. حالا چه چيزيشان مي‌شود؟ سه خاطره از قرآن برايتان بگويم. من سياسي نيستم. نه وکيلم، نه وزيرم، نه کانديدا ولي معلم قرآن هستم. من مي‌خواهم از روي قرآن سه گروه از آدم‌هايي که چيزيشان مي‌شود را بگويم. مقدسيني که خرده شيشه دارند، کلاه شرعي مي‌گذارند. مثلا گفته‌اند: که ائمه جمعه در انتخابات دخالت نکنند. اين امام جمعه هم مقدس است و هم مي‌خواهد راي بدهد. ولي خلاصه در حرفهايش يک وسوسه‌اي ايجاد مي‌کند و آنهايي که مي‌نشينند مي‌فهمند که عقربک کجا مي‌زند. گفتند: شنبه ماهي نگيريد، اينها آمدند يک کار ديگر کردند. گفتند: حالا يك کاري مي‌کنيم، کنار رودخانه حوض درست مي‌کنيم، سوراخ باز مي‌کنيم، از رودخانه به حوض سوراخ مي‌زنيم، ماهي از اين سوراخ داخل حوض مي‌آيد. آنوقت ما در سوراخ را مي‌گيريم و يکشنبه مي‌آييم ماهي‌هاي که در تله افتاده‌اند را مي‌گيريم، پس ما شنبه ماهي نگرفته‌ايم ولي شنبه سوراخ حوض را با رودخانه يكي كرديم و يکشنبه ماهي گرفتيم.
پنهاني کاري نکنيم، صاف و راست و حسيني باشيد. آقا بنده به شما مقداري ارادت دارم، شما آدم مفيدي هستيد، خدا سايه‌ات را از سر ما کم نکند، برو اين که نمي‌فهمد. مثل راننده‌ها حركت كنيد، راننده وقتي مي‌خواهد در كوچه برود، مي‌گويد: آقا در کوچه راه برگشت هست يا نه؟ اول نگاه کن که اين راه را تا کجا مي‌شود تأييد کرد. گاهي افرادي متعهد به اسلام نيستند، يعني وقتي هم مي‌گوييم: شنبه است، عمل نمي‌کند اما يک کلاه شرعي مي‌گذارد. شوفرهاي تاکسي را ديده‌ايد؟ وقتي به بعضي از آنها مي‌گويي خيابان يکطرفه است، عقب عقب مي‌رود، بالاخره در اين خيابان مي‌رود، اما حالا عقب عقب مي‌آيد. اينها يک رقم است و نمي‌شود اسمش را كلك گذاشت، بگوييم زرنگي بهتر است. يک رقم زرنگي است. چون بعضي‌ها از روي روشنفکري به اسلام متعهد نيستند.
حالا يک قصه براي روشنفکري قرآن بخوانم، سال چند ماه است؟ دوازده ماه است، اسلام گفته است در چهار ماه جنگ حرام است. ذي الحجه، ذي القعده، محرم و رجب، كه در اين چهار ماه جنگ حرام است. يک زماني که جنگ شدت داشت، مي‌گفتند: مي‌داني حالا اينکه گفته است جنگ حرام است، منظور خدا اين است که کلا در چهار ماه حرام باشد، حالا چون الان جنگ است نگذاريد چرخ جنگ از کار بيفتد. آيه نازل شد: «إِنَّمَا النَّسي‏ءُ زِيادَةٌ فِي الْكُفْرِ»(توبه/37) آنهايي که ماه‌هاي خدا را بالا و پايين مي‌کنند، يعني روشنفکريشان گل مي‌کند و ماه‌هاي خدا را جابجا مي‌کنند، مي‌گويند: چه فرقي مي‌کند.
يک بار در يک ماجرا دلم سوخت، مي‌خواستم کمک کنم هيچ پولي نداشتم. مقداري سهم امام پهلويم بود، من هيجاني شدم، زندگي او را ديدم و مقداري سهم امام را دادم. وقتي رفتم اجازه بگيرم، ديدم اجازه نمي‌دهند. گفتند: سهم امام در اين مورد مصرف نمي‌شود. گفتم: تاوان مي‌دهم. گفتند: نه! نبايد تاوان هم بدهي، بايد بروي از آن کس که به او داده‌اي پس بگيري. گفتم: آبرويم مي‌ريزد. مثلا من دو هزار تومان دادم، بجايش پنج هزارتومان هم مي‌دهم. گفتند: نه خير! بايد بروي همان را پس بگيري. گفتم: آقا در يک شهر ديگر است. گفت: بايد به همان شهر بروي و پول را پس بگيري. گفتم: ممکن خرج کرده باشد. گفت: برو اگر خرج کرده بود، آنوقت يک وظيفه ديگر داريم. پهلوي او رفتم و گفتم: آقا اشتباه کرديم. (دو شاخ تلفن را به برق زديم. دو شاخ برق را به تلفن زديم) من اشتباهاً جابجا کرده‌ام. در عمرم اهل اين کارها هم نبودم. من آخوندي نيستم که سهم امام را بگيريم، نه اجازه دارم و نه آخوند هستم. اما از آن روز تا حالا خيلي وحشت کرده¬ام. اسلام اينقدر دقيق است؟ نمي‌شود گفت: آقا فرق نمي‌کند. همه‌اش بيت المال است. اين به آن در باشد. گاهي وقتها مي‌گفتند: چهار ماه نبايد بجنگيم، در اين 4ماه بجنگيم، عوضش يک 4ماه ديگر نمي‌جنگيم. قرآن آمد و گفت که اينها کفر است.
پس: 1- گاهي مقدسات است. مي‌گويند: شنبه نگيريد، کلاه شرعي مي‌گذارند و حوض درست مي‌کنند. 2- گاهي روشنفکر‌ها فكر مي‌كنند. مي‌گوييم: چهار ماه تعطيل است. مي‌گويد: چه فرقي مي‌کند مراد يك چهار ماه است. 3- گاهي از روي لجبازي قانون خدا را عوض مي‌کنند به بني اسرائيل گفتند: «عفوه، عفوه» بگو: بخشيدم. ولي ايشان مي‌گفت: «حيه» يعني عبارت را عوض مي‌کردند.
اين که امام فرمود: متعبد به اسلام باشيم، يعني سر به سر اسلام نگذاريم. اگر اسلام يک چيزي گفته است: تمام شد و رفت، چون يک مرتبه اسلام مي‌گويد: ايست! تا مي‌گويد: ايست! بايد بايستي. قرآن وسط جنگ يکدفعه مي‌گويد: ايست! «أَ لَمْ‌تر إِلَى الَّذينَ قيلَ لَهُمْ كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ وَ أَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ»(نساء/77) اگر وسط جنگ گفتند: ايست! چون و چرا ندارد. اينکه حالا ما از هم مي‌پاشيم، اين از ضعف اسلام ماست. به رئيس هيئت مي‌گوييم: آقا ظهر عاشورا است، امام حسين براي نماز شهيد شد، همين طور که داري سينه مي‌زني نماز هم بخوانيم. مي‌گويد: جلسه‌مان بهم مي‌خورد. دسته درست کرده‌ايم، دسته‌مان از بين مي‌رود، مردم متلاشي مي‌شوند. الان سه هزار نفر هستند بگوييم: نماز بخوانيد! هزار نفر از جمعيت متفرق مي‌شود. آن چيز که برايش مهم است دسته است. مي‌خواهد دسته‌اش تکان نخورد. مي‌خواهد دسته‌اش را حفظ کند، متعبد به اسلام يعني اينكه اگر گفتيم: ايست! بايست. تمام شد و رفت.
مطلب ديگر اين است كه امام فرمود: اسلام پا برهنه‌ها نه اسلام آمريکايي! من اين را هم برايتان باز کنم و چيز قشنگي است. امام در اين بيانش جملات قشنگي فرمود. امام چه مي‌خواهد بگويد؟ اسلام رفاه طلبان و اسلام سرمايه دارها کدام است؟ اما از نظر قرآن، اسلام پا برهنه‌ها چه اسلامي است؟ اصولاً اکثر اينهايي که دور انبياء جمع مي‌شدند پا برهنه بودند. به همين خاطر کفار مي‌گفتند: اينها که يک عده گدا هستند، دور تو جمع شده‌اند. اينها همه اراذل هستند، اراذل و اوباش هستند. اينها آدمهاي بدي هستند. فقير و لات و لوت هستند. اين آيه قرآن است که مستکبرين به طرفدارهاي انبياء اراذل مي‌گفتند. يکدفعه پيشنهاد کردند و گفتند: يا رسول الله اين گداها را دور بريز که ما چهار نفر آدم حسابي دور تو بياييم. فرمود: من اين پا برهنه‌ها را به خاطر شما دور بريزم؟ اصلا چنين كاري را نمي‌كنم. «وَ ما أَنَا» من طرد نمي‌کنم «وَ ما أَنَا بِطارِدِ الَّذينَ آمَنُوا»(هود/29) من «الَّذينَ آمَنُوا»ها را طرد نمي‌کنم، همين پا برهنه‌ها جبهه را نگه داشته‌اند و براي امام حسين گريه مي‌کنند. براي جبهه خون مي‌دهند، زن هايشان هم براي جبهه گوشوارهايشان را مي‌دهند. اشک مي‌دهد. خونش هم مي‌دهد. نق هم نمي‌زند. «وَ ما أَنَا» چرا اينها را طرد کنم؟ «وَ ما أَنَا بِطارِدِ الَّذينَ آمَنُوا» آيه ديگر مي‌فرمايد: «وَ لا تَطْرُدِ الَّذينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِيِّ يُريدُونَ وَجْهَهُ»(انعام/52)
يک فقيري نابينا بود، عصا زنان آمد، در جلسه‌اي پولدارها مشغول صحبت بودند، كسي به اين فقير محل نمي‌گذاشت. سوره «عَبَسَ وَ تَوَلَّى» نازل شد، چرا به اين فقير محل نگذاشتيد؟ اسلام براي همين پا برهنه هاست. «وَ أَمَّا مَنْ جاءَكَ يَسْعى‏ وَ هُوَ يَخْشى‏ فَأَنْتَ عَنْهُ تَلَهَّى»(عبس/10-8) اين نابيناي مخلصي که مي‌آيد و تو تحقيرش مي‌کني و همه‌ي توجه‌ات به پولدارهاست.
اسلام آمريکايي چيست؟ اسلام آمريکايي چه اسلامي است؟ اسلامي است كه مثل اسلام فهد است. خاک بر سرش کند. نبايد ماجراي مکه فراموش شود. اسلام آمريکائي، اسلامي است که آمريکا از آن راضي باشد. الان نگاه کنيد آمريکا از چه کسي راضي است؟ آمريكا از هرکس راضي است آن اسلام، اسلام آمريکايي است. اسرائيل از چه کسي راضي است، اسرائيل از اردن راضي است، اسرائيل از مصر راضي است، اسرائيل از هرکس راضي است، اين اسلام اسلام پيغمبري نيست. قرآن مي‌گويد: «وَ لَنْ تَرْضى‏ عَنْكَ الْيَهُودُ وَ لاَ النَّصارى‏ حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ»(بقره/120) يعني پيغمبر هرگز از تو يهود راضي نمي‌شود. «وَ لاَ النَّصارى» نه يهود و نه نصارا هرگز از تو راضي نمي‌شود «حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ» مگر اينکه تو قشنگ گوش به حرفشان بدهي. آمريکا و اسرائيل از تو راضي نمي‌شود مگر اينكه تو در دستشان باشي. اسلام آمريکايي اسلامي است که آمريکا از آن راضي باشد. غير از ايران تمام کشورهاي اسلامي اسلامشان، اسلام آمريکايي و شوروي است. کفار از اسلام پيغمبر مي‌ترسيدند، چرا از اسلام سعودي نمي‌ترسند؟ پيداست اسلام سعودي و بقيه کشورها بخار ندارد و اسلام آمريکايي است. «وَ لَنْ تَرْضى‏ عَنْكَ الْيَهُودُ وَ لاَ النَّصارى»
اسلام رفاه طلب‌ها چيست که امام فرمود؟ درباره رفاه طلب‌ها من به قرآن نگاه کردم ديدم قرآن مي‌گويد: عدّه‌اي رفاه طلب هستند. «لَوْ كانَ عَرَضاً قَريباً وَ سَفَراً قاصِداً لاَتَّبَعُوكَ وَ لكِنْ بَعُدَتْ عَلَيْهِمُ الشُّقَّةُ»(توبه/42) وقتي مي‌گوييم: بيا به نماز جمعه برويم، بيا به راهپيمايي برويم، بيا هجرت كنيم و. . . «لَوْ كانَ عَرَضاً قَريباً وَ سَفَراً قاصِداً» اگر آن سفر نزديک بود، مي‌رود. يعني اگر نماز جمعه پهلوي خانه‌اش بود، مي‌آيد. اما اگر يازده کيلومتر راه بود، نمي‌آيد. «اتبع» به معني تبعيت و پيروي است. مي‌گويد: اينها رفاه طلب هستند. اگر هوا خوب بود و امن بود، اگر روغن نباتي و تخم مرغ ارزان شد، مي‌آيد و رأي مي‌دهد. اگر موشک بود، برف بود، باران بود، گرد و خاک بود، روغن نباتي و تخم مرغ کم بود، رأي نمي‌دهد. اينها را اسلام اصلاح طلب مي‌گويد: «لَوْ كانَ عَرَضاً قَريباً وَ سَفَراً قاصِداً لاَتَّبَعُوكَ»
ما پيمان بستيم، نود و هشت درصد مردم رأي به جمهوري اسلامي دادند. کسي که فردا پاي صندوق نيايد اين پيمان شکن است. کسي که در سال اول انقلاب رأي داد، گفت: جمهوري اسلامي آري، ولي فردا پاي صندوق رأي نمي‌رود، اين پيمان شکن است. خدا مي‌داند چقدر پيمان شکني بد است. «فَبِما نَقْضِهِمْ ميثاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ»(مائده/13) آيه خيلي آيه‌ي داغي است، چرا پيمان مي‌شکني؟ شما قول دادي كه جمهوري اسلامي باشد، پاي آن بايستد. خانواده‌هاي شهيد، شهيد داده‌اند و پاي آن ايستاده‌اند، تو چه ديده‌اي که قهر کرده‌اي؟ از آقا کروبي نقل شد که ايشان گفته است: بانوي نمونه‌اي داريم كه يازده شهيد داده است و فردا هم پاي صندوق مي‌آيد. آدم هم داريم که سيلي نخورده است چون صندوق دم خانه‌اش نيست، مي‌گويد: بگذار باشد. حالا اينها اسلام رفاه طلبي است. کسي که روز اول به جمهوري اسلامي رأي داد آنوقت اگر فردا پاي صندوق نيايد آنوقت دل چه کسي خوش است؟ شب راديو بي بي سي و صدام کيف مي‌کند. ما فردا پاي صندوق رأي مي‌آييم. ممکن است از نماينده دل خوشي هم نداشته باشيم، ولي بالاخره به آنکس که دلمان از دست او خوش است، به او رأي مي‌دهيم. حالا فرق مي‌کند يك کسي که نمره‌اش بيست است با يك کسي که نمره‌اش شانزده است. بايد پاي صندوق رأي آمد و بايد رأي داد، براي اينکه صدام نگويد: آمار آرا با موشک من کم شد. چهل و سه راديو نشسته‌اند، که ببينند اگر فردا آرا کم است اين را در راديو بگويند. ما براي اينکه فردا دل اماممان را شاد کنيم و دل دشمن را خون کنيم، حتما پاي صندوق رأي مي‌آييم. خيلي مهم است فردا پاي صندوق رأي به چه کسي رأي بدهيم، معيارهايش روشن است.
اما يه چيز ديگر هم بگويم، به کسي رأي بدهيم که در سخنان قبل از دستور مجلس، سخنراني هايش را که امام از راديو مي‌شنود، دل امام درد نيايد. ببين آقا، يك عده آيه داريم در قرآن که مي‌گويد: «الَّذينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ»(توبه/61) يعني کساني که پيغمبر را اذيت مي‌کنند، حضرت عباسي بعضي از نماينده‌هاي سالهاي قبل، سخنانشان، سخناني بود که امام گوش مي‌داد، عذاب مي‌کشيد. ما دستمان به امام زمان عجل که نمي‌رسد، دستمان به پيغمبر که نمي‌رسد، لااقل رهبر انقلاب را اذيت نکنيم. البته اختلاف سليقه باشد اختلاف فهم اشکال ندارد، اما نيش‌ها، تحقيرها. . . خوب بگذريم.
اسلام سرمايه داري چيست؟ «وَ لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلى‏ ما مَتَّعْنا بِهِ»(طه/131) قرآن به پيغمبر مي‌گويد: ذرق و برق و پول، چشم و دل تو را جذب نکند. «وَ لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلى‏ ما مَتَّعْنا بِهِ» به آنهايي که وضع زندگيشان خوب است خيره نشوي. يعني طرفدار زرق و برق و سرمايه دارها نباش. البته اين هم درست نيست که يك کسي چون پولدار است، به او فحش بدهيم. چون اسلام مي‌گويد: از کجا آورده‌اي؟ من نهج البلاغه حضرت علي(ع) را چند دفعه مطالعه کرده‌ام. در نهج البلاغه و در قرآن داريم: «فَارْفَعْ إِلَيَّ حِسَابَكَ»(نهج‏البلاغه، نامه 40) بيا بالا ببينيم از کجا آورده‌اي؟ حالا ممکن است وضع يك كسي خوب باشد و از راه حلال هم بدست آورده باشد، آقا کشاورزي کرده است، خوشه هايش خيلي گندم داده است، مي‌خواهي به او چه بگويي؟ تور در دريا انداخته است. در تورش خيلي ماهي رفته است. مي‌خواهي چه کسي را ببيني؟ اين مسئله استثمار هم نيست. از بچه‌هايي که در جبهه هستند، بپرسيد بچه‌هاي چه کساني هستند؟ اگر بچه‌هاي مستضعفين هستند، بايد مادر آن بچه‌ها راضي باشند، بايد مشکلات مملکتمان حل بشود. در همين نهضت سواد آموزي، ما چهارده پانزده ميليون بيسواد داريم. بالاخره مجلس نبايد بنشيند اين بي سوادي را حل کند؟ دو سال از انقلاب ما مي‌رود، هنوز پانزده ميليون بي سواد در مملکت ما است. مردم ما زمين ندارند، کار ندارند، اتاق ندارند، مسئله اعتياد مسئله ‌ي مهمي است، مسئله بي سوادي مسئله‌ي مهمي است، يک کسي باشد که برش و جگر داشته باشد و خلاصه يک مقداري قلبش به قلب امام وصل باشد. چون اگر کسي قلبش به قلب امام وصل بود، زير موشک پاي راي مي‌آيد، و در مشکلات هم امام اين گونه فکر مي‌کند. اما يک آدم‌هايي که مي‌گويند: اينطور کنيم، چنين مي‌شود. مثلا فرض کنيم که امروز تخم مرغ بخوريم يا سيب زميني بخوريم. استخاره مي‌کند، يک چنين مخي به درد مجلس نمي‌خورد. اين در تصميم گيريش دچار مشكل مي‌شود. يك کسي سر به سر مي‌گذاشت، مي‌گفت که اگر فلاني رئيس جمهور شود، چه مي‌کند؟ مي‌گويند: به گاو علف بده. مي‌گويد: صبر کنيد، ندهيد و. . . اينطوري که نمي‌شود، بايد کسي باشد که قلبش و فکرش، وصل به قلب و ذکر امام باشد، يک کسي نماينده باشد که در سخنان قبل از دستور فکرش را بگويد و متين باشد.
جملاتي از آيت الله منتظري هم برايتان بخوانم، گرچه سخنانش از راديو پخش شد ولي من هم اين دو سطرش را مي‌خوانم. نبايد موقع تبليغات بر عليه يك كسي جوسازي كنيم. به ديگران توهين نكنيم تا ديگري را بالا ببريم. نخواهيم يک فردي را معرفي کنيم و يكي ديگر را ساقط کنيم. آبرو و حيثيت يک مسلمان مثل جانش محترم است و نبايد به خاطر اينکه يك کسي به دنيا برسد، من آخرتم را از بين ببرم. حديث داريم و‌اي بر کسي که آخرتش را به خاطر دنياي ديگران از بين ببرد، براي اينکه اين آقا وکيل شود من دروغ بگويم. براي اينکه آن آقا رئيس شود من به جهنم بروم، من براي ديگران پل بشوم، واي به حال کسي که آخرتش را به خاطر دنياي ديگران بفروشد، پاي صندوق‌هاي رأي که نشستيد، مواظب باشيد. مردم که مي‌آيند رأي مي‌دهند، اگر مردم را روي پاي خودشان راه بردند، و او هم يک مقدار اشتباه بکند، مثل بني صدر، خدا حمايت مي‌کند و بني صدر را رو سياه مي‌گرداند. هر رأي مردم يک امانت است. آنهايي که پاي صندوق هستند، اگر خداي نکرده ضعفي از خودشان نشان دهند، به امانت‌ها خيانت شده است. اما حالا اگر فردا شب رأي‌ها را شمردند و من رأي نياوردم فوري سجده کنيم. بگوييم: الحمدالله رب العالمين که اين بار مشکل از روي دوش من برداشته شد، اين خيلي خوب است. مثل اينکه آدم مهماني مي‌کند پلو مي‌پزد، مهمانش نمي‌آيد، مي‌گويد: الحمدالله، دو ثواب دارم، هم ثواب مهماني دارم، چون پلويم را براي مهمان پختم. اگر هم نيامد در يخچال خودم مي‌گذارم و مي‌خورم. اگر پلو پختي مهمان نيامد، دو بار بگو: الحمدالله!
يك کسي گز که مي‌خورد، اول پسته‌اش را در مي‌آورد مي‌خورد و بعد گزش را مي‌خورد. گفتيم: چرا چنين مي‌کني؟ گفت: مي‌خواهم دو بار کيف کنم. يک بار براي پسته‌اش، يکبار هم براي گزش. حالا اگر رأي آورديد كه خدا را شكر كنيد. اگر هم رأي نياورديد، باز هم خدا را شکر کنيد. مثل آنهايي نباشيم که وقتي پيغمبر به آنها زکات مي‌داد، مي‌گفتند: يا رسول الله، درود بر تو! اما وقتي زکات نمي‌داد، به او نيش مي‌زدند. وقتي مي‌خواهد رأي بگيرد، مي‌گويد: مردم شهيد پرور! و وقتي رأي نياورد، مي‌گويد: جوسازي بود، نمي‌داني سر صندوق چه خبر بود و. . . حالا اگر تو رأي مي‌آوردي، خيلي خوب بود. رقيب تو رأي آورد، مملکت خيلي در خطر است. نه خير مملکت در خطر نيست، تو رأي نياوردي. مي‌گويند: يک مورچه در استکان آب افتاد گفت: دنيا را آب برد، يك کسي گفت: نه خير، دنيا سر جايش است تو در استکان آب افتاده‌اي اگر هم رأي نياورديد، هيچ طوري نيست، امام فرمود: اگر کسي رأي نياورد، رفاقت هايش را با رفيقش و با مردم قطع نکند و چيزي شيرين‌تر از رفاقت نيست، دنيا ارزش ندارد که آدم به خاطر اينها رفاقتش را ترک کند. اگر فردا پاي صندوق رفتيم، وفا داريم و اگر نرفتيم، پيمان شکن هستيم. ملت ايران پيمان شکني نکنيد، که فقط آمريکا و صدام خوشحال مي‌شوند. دل امام رنجيده مي‌شود و به کسي هم رأي بدهيد که در سخنان قبل از دستور، امام را اذيت نکند.
خدايا انتخابات ما را انتخاباتي قرار بده كه بهترين انتخابات باشد، آن کساني که بهترين هستند به مجلس برسان، مجلسي را قرار بده که دل حضرت مهدي(عج) و نايبش شاد بشود. توطئه گران را نابود کن، اگر کسي به فکر پيمان شکني است، خدايا توفيق توبه به آن عطا بفرما. نقشه‌اي که دشمن کشيده است که با موشک صندوق‌ها را خلوت کند، نقشه‌اش را نقش بر آب و آرزويش را به گور ببر، حالا خواهيم ديد که فردا پاي صندوق‌ها چه خبر است؟
خدايا، خدايا تا انقلاب مهدي(عج) خميني را نگه دار.
«والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته»