1367/3/5 گناه شناسي بايگاني سالانه - 1367



بسم الله الرحمن الرحيم

بحث امروز ما بحثي است که کم وبيش همه‌ي ما با آن سرو کار داريم. متاسفانه براي بعضي كه معمولا با آنها سر و کار دارند و دامنگير است و روز به روز هم زياد مي‌شود و خطرناک هم هست. اگر گاهي به بعضي از افراد مي‌گوييم بنشينيم و به مسائل توجه کنيم به خاطر همين است و اين خيلي مهم است. من يک ماه رمضان در يکسال درباره گناه شناسي مفصل صحبت کرده‌ام ولي اين موضوع براي پنج سال پيش است. لازم ديدم که يک جلسه باز هم درباره اهميت گناه صحبت کنم. موضوعهايي که مي‌خواهم بگويم را مي‌نويسم، بعد يک به يک روي اينها صحبت مي‌کنم. فکر مي‌کنم بحث مفيدي باشد. موضوع بحث آثار گناه است و يک موضوعي است كه مي‌خواهم چند دقيقه‌اي درباره‌ي آن صحبت کنم. درباره‌ي فکر گناه، افشاي گناه، توجيه گناه هم مطالبي مي‌گويم و بعد هم گناهان کبيره، مبارزه با گناه، راههاي مبارزه با گناه را بيان مي‌کنم.
موضوع اول آثار گناه است كه قرآن درباره‌ي آن مي‌فرمايد: «فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ»(آل عمران/11)، «فَأَهْلَكْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ»(انعام/6) «فَجَعَلْنا عالِيَها سافِلَها»(حجر/74) گاهي وقتها خداوند قومي را با گناه نابود مي‌کند. در طول تاريخ هم که گفته‌اند: قرآن بخوانيد، فکر کنيد يعني ببينيد ديگران چه طور شده‌اند. به قول مثنوي كه مي‌گويد:
آب را ديدي که با فرعون چه کرد*** خاک را ديدي با قارون چه کرد
ديدي که باد با قوم عاد چه کرد؟ ابر و باد و مه خورشيد مامور خدا هستند. شنهاي طبس را ديدي كه چه طور هلي كوپتر آمريکايي‌ها را نابود كرد. كارها دست خداست. اگر يادتان باشد گفتم: يک موسي و يک عصاست اما خدا يکبار مي‌خواهد. همين موسي، همين عصا را به سنگ مي‌زند آب مي‌جوشد. «اضْرِبْ بِعَصاكَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ»(بقره/60) يکبار همين موسي همين عصا را به آب مي‌زند، «أَنِ اضْرِبْ بِعَصاكَ الْبَحْرَ فَانْفَلَقَ»(شعراء/63) و آب خشک مي‌شود. به خشکي مي‌زند آب در مي‌آيد. يک موسي و يک عصا است اما دو کار متضاد مي‌کند. كارها دست خداوند است. دل آدم يك كسي را دوست دارد ولي يكباره هم از او بدش مي‌آيد. در روايات داريم كه آثار گناه در روح انسان اثر مي‌گذارد. اگر توبه کردي قلب پاك مي‌شود. اگر توبه نکردي هر بار كه گناه مي‌كني همينطور ذره ذره به گناه تو گناه افزوده مي‌شود و آن وقت است كه مي‌بيني ديگر هيچ راهي نداري. يکمرتبه تمام روح آدم عوض مي‌شود و ناگهان آدم خوب را بد مي‌بيند و بد را خوب مي‌بيند. اصلا از گناه کيف مي‌کند و آن روزي که گناه نکند مي‌گويد: روز خوبي نبود. اگر يك روز مشتري نيايد که سر او کلاه بگذارد، مي‌گويد: امروز روز نحسي بود. اگر توانست چهار نفر را مسخره کند، مي‌گويد: جلسه خوبي بود. کيف کرديم. جاي تو خالي بود. اينقدر خوش گذشت دو سه نفر را دست انداختيم. هرکسي را يک طوري مچل کرديم. مسخره کرديم و به ريشش خنديديم. اصلا گاهي مي‌شود كه آدم از گناه لذت مي‌برد. آدم عوض مي‌شود و لذا قرآن مي‌گويد: «وَ أَحاطَتْ بِهِ خَطيئَتُهُ»(بقره/81) يعني گاهي گناه آدم را احاطه مي‌کند. بنابراين بايد ببينيم چه طور شده است.
من پريروز در تفسير «وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ»(بقره/24) داشتم يک چيزي مي‌نوشتم، ديدم دو جاي قرآن مي‌گويد: آتشگيرانه جهنم، سنگ و انسان است. گفتم: چرا سنگ و انسان با هم است؟ وقود به معني آتشگيرانه است. «وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ» يعني آتشگيرانه سنگ و انسان است. گفتم چرا سنگ و انسان را پهلوي هم گذاشته‌اند؟ گفتم: آن هم سنگدلي است. انساني که قلبش سنگ است، آنجا هم مثل سنگ مي‌شود. شب جمعه دعاي کميل را از راديو شنيده‌ايد؟ با دعاي کميل آشنا هستيد؟ امير المومنين بعد از آن که خدا را قسم مي‌دهد، مي‌گويد: خدايا گناهان را بيامرز. اما پشت سر «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِى»(المصباح كفعمي، ص‏555) گناه‌ها را رده بندي مي‌کند. مي‌گويد: «اللهم اغفر لي الذنوب التي تهتك العصم»(المصباح كفعمي، ص‏555)، خدايا بيامرز گناهي را که پرده حيا به واسطه آن پاره مي‌شود. گاهي زن و شوهر نسبت به هم ادب دارند. گاهي وقتها اعمالي، کارهايي، کلماتي، گفته مي‌شود که ديگر پرده حيا پاره مي‌شود، هرچه مي‌خواهند راحت به هم مي‌گويند، پدر و پسر گاهي نسبت به هم ادب دارند. گاهي پرده حيا پاره مي‌شود و هرچه مي‌خواهند به هم مي‌گويند. انسان هم نسبت به خدا همينطور است. خدايا بيامرز گناهي را که بوسيله‌ي آن پرده حيا پاره مي‌شود. پرده که پاره شد، ديگر آدم خجالت نمي‌کشد تا توبه کند.
«اللهم اغفر لي الذنوب التي تحبس الدعاء»(المصباح كفعمي، ص‏555) يکي ديگر از آثار گناه مستجاب نشدن دعاست، چرا دعا مستجاب نمي‌شود؟ چون گناه کردي «تَقْطَعُ الرَّجَاءَ»(المصباح كفعمي، ص‏555)، گاهي آدم اميدش قطع مي‌شود، به بن بست مي‌رسد. چرا به بن بست رسيدي؟ گناه کردي، آدمي که تقوا داشته باشد، «إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً»(انفال/29)، «وَ يَجْعَلْ لَكُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ»(حديد/28) قرآن مي‌گويد: هيچوقت آدم با تقوا به بن بست نمي‌رسد. اينهايي که مي‌گويند: چه بايد کرد؟ اينهايي هستند که به گناه آلوده هستند. آدمي که به گناه آلوده نباشد، هيچوقت به بن بست نمي‌رسد. «يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً» آيه قرآن است يعني آدم با تقوا ديد دارد، «نُوراً تَمْشُونَ بِهِ» آدمي که گناه نکند نور دارد، ديد دارد. مثل ماشينهايي که جاده را مي‌بينند، لامپش روشن است. بعضي ماشينها در تاريکي است و لامپ هم ندارد. با تزلزل رانندگي مي‌کنند.
«اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تَقْطَعُ الرَّجَاءَ»(المصباح كفعمي، ص‏555)، «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِى تُغَيِّرُ النِّعَمَ»(المصباح كفعمي، ص‏555)، گاهي خدا يک نعمتي را به تو مي‌دهد و تو به جا مصرف نمي‌کني و آنرا از تو مي‌گيرد. قرآن مي‌گويد: بعضي را نعمت مي‌دهيم، بعد نعمت را از آنها مي‌گيريم. مي‌گويند: «فَيَقُولُ رَبِّي أَهانَنِ كَلاَّ بَلْ لا تُكْرِمُونَ الْيَتيمَ»(فجر/17-16)، مي‌گويند: خدا به ما اهانت کرده است، مي‌گويد «كَلاَّ»، اهانت نکرديم، «بَلْ لا تُكْرِمُونَ الْيَتيمَ»، تو گناهي کردي که به خاطر آن گناه از تو گرفتيم. قرآن مي‌گويد: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‏ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ»(اعراف/96) اگر مردم اهل ايمان و تقوا باشند راه را باز مي‌کنيم. هرچه بيشتر گناه کني، كار تو بيشتر تاب بر مي‌دارد.
گاهي گراني جنس به خاطر گناهان شماست. حديث داريم اگر پاي تو به سنگ بخورد و خوني شود، به خاطر گناه است. حديث داريم تعداد کساني که مرگ و ميرشان به خاطر گناه است بيش از کساني است که مرگ و ميرشان توسط مرض است. گناه بلايي است كه بي خود نيست. امام ما و امامان معصوم ما هر شب سيصد مرتبه در نماز شب العفو مي‌گويند. بي خود نيست که حديث داريم، پيغمبر ما مي‌فرمايد: روزي هفتاد مرتبه استغفرالله مي‌گويم. گناه يک مساله‌اي است كه گاهي عادي مي‌شود. گاهي آدم گناه مي‌کند و نمي‌داند گناه مي‌کند. شايد همين الان كه دارم در تلويزيون قرآن و حديث مي‌گويم، در حالي باشم که صد گناه انجام مي‌دهم. بايد احتمال داد. ممکن است الان لازم باشد كه من زبان يوگسلاوي ياد بگيرم و در يوگسلاوي باشم. شايد خدا به من بگويد: تو غلط کردي كه اصلا در تلويزيون بودي. تو بايد اردو ياد بگيري و به هند بروي. به آنجا بروي و تبليغ کني. من نمي‌دانم، شايد همين الان که دارم براي شما حديث مي‌خوانم، شايد يك غلطي کنم. من نمي‌دانم كه الان وظيفه‌ام چيست؟ همين الان که شما سور مي‌دهي، شايد همين سور دادن تو خلاف باشد. شايد همين عبادتمان خلاف باشد.
شخصي طواف مي‌کرد. يک نفر اشاره کرد، گفت: بيا. امام گفت: برو. گفت: دارم طواف مي‌کنم. فرمود: همين طواف كردن تو درست نيست. يک مسلمان با تو کار دارد. برو کار مسلمان را راه بيانداز كه بهتر از اين طواف است. امام معتکف شده بود، يعني نبايد سه روز از مسجد بيرون بيايد ولي امام فرمود: مسلمان با تو کار دارد، برو کار مردم را راه بيانداز. گاهي وقت‌ها همان زماني که ما عبادت مي‌کنيم ممکن است عبادت نکنيم. بنابراين خيلي وقتها آدم گناه مي‌کند و نمي‌داند که گناه مي‌کند اما اثرش را دارد. اگر شما بداني يا نداني و دستت را روي سيم برق بگذاري، برق شما را مي‌گيرد. نمي‌گويد: خوب حالا چون ايشان خبر ندارد ما کاري با او نداشته باشيم. عرق بخوريم بدانيم عرق است يا خيال کنيم آب است بعد بگوييم: مستي‌اش جايي نمي‌رود. يعني اثر گناه هست. کار به علم و جهل ما ندارد. گاليله ثابت کرد زمين حرکت مي‌کند. او را بردنش بکشند. گفت: توبه مي‌کنم. از ترس جانش توبه کرد. وقتي بيرون آمد به زمين لگد زد. گفت: زمين تو حرکت خودت را بکن و کاري به توبه من نداشته باش. گناه اثر خودش را دارد. کار به علم و جهل ما ندارد.
گناه آثاري دارد. آثار گناه چيست؟ 1- حيا از بين مي‌رود. 2- نعمتها عوض مي‌شود. «فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذينَ هادُوا حَرَّمْنا»(نساء/160)، قرآن مي‌گويد: بعضي از يهودي‌ها يک گناهي کردند، بعضي از حلالها را بر آنها حرام کرديم. 3- نعمتها عوض مي‌شود. 4- دعا مستجاب نمي‌شود. 5- مردم به بن بست مي‌رسند. 6- بلا نازل مي‌شود. به همين خاطر گاهي انسان گناه مي‌کند و بارندگي نمي‌شود. مي‌گويند: برويد نماز باران بخوانيد و استغفار کنيد.
مساله گناه خيلي مهم است اما حالا گناه عادي شده است. اصلا جلسه‌اي که آدم در آن بنشيند و غيبت نباشد، شايد خيلي کم باشد. خدا رهبر کبير انقلاب را سلامت بدارد. اساتيد براي ما نقل کرده‌اند که گاهي وقتها مثلا روز جمعه مي‌خواستند با امام به جايي بروند، مثلاً با امام به باغي بروند يا يک جايي در اطراف قم استراحتي کنند. مي‌فرمود: به دو شرط مي‌آيم: 1- غيبت نشود. 2- نماز اول وقت بخوانيم.
آثار گناه زياد است. فکر گناه مثل چه مي‌ماند؟ مثل دود. اگر دود در اتاق آمد، در را باز مي‌کني که از اتاق خارج شود. اگر در را باز نکني دود در اتاق مي‌ ماند و اتاق را تاريک مي‌کند. آدم گاهي وقتها فکر گناه مي‌کند. حالا من يک سوال مي‌کنم؟ فکر گناه، گناه است يا گناه نيست؟ در قيامت به خاطر اينكه فكر گناه را كردي تو را در جهنم نمي‌برند، اما در دنيا سيلي دارد. اگر كسي در دنيا فکر گناه را بکند. من فکر مي‌کنم که کلاه برداري کنم. همين فکر گناه در دنيا سيلي دارد. دو نمونه‌ي قرآني هم دارد:
1- چند نفر باغ پر ميوه‌اي داشتند، تصميم داشتند هر سال ميوه‌ها را به فقراء بدهند. اما يك سال تصميم گرفتند كه به فقرا ميوه ندهند. خوابيدند، سحر باغشان سوخت. در سوره نون والقلم آمده است. اينها کاري نکرده‌اند، فقط تصميم گرفتند كه ديگران را محروم کنند. خودشان هم محروم شدند. از اين ماجرا مي‌فهميم که تصميم بر گناه اگر هم جهنم ندارد ولي سيلي دنيايي دارد. اين يک ماجرا بود.
2- فيل سواران آمدند تا کعبه را خراب کنند. به کعبه تير اندازي نشد اما تصميم گرفته بودند. خداوند مي‌فرمايد: «وَ أَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْراً أَبابيلَ»(فيل/3) ابابيل اسم پرنده نيست. ابابيل به معني گروه گروه است. «طَيْراً أَبابيلَ» يعني «طَيْراً» پرنده‌هايي را گروه گروه فرستاديم، يک سنگ ريزه‌هايي ميزند که «فَجَعَلَهُمْ كَعَصْفٍ مَأْكُولٍ»(فيل/5)، مثل کاه خورد شدند. تصميم گناه گرفتند و مقدمه چيني کردند، عذاب نازل شد. آيا فکر گناه گناه است؟ در قيامت عذاب ندارد ولي در دنيا سيلي دارد. «مَنْ حَفَرَ بِئْراً لِأَخِيهِ وَقَعَ فِيهَا»(تحف‏العقول، ص‏88)، کسي چاه بکند براي اين که مردم در آن بيافتند. خودش در آن مي‌افتد. شايد در زندگيتان اتفاق افتاده باشد. ديگ آشي بار گذاشته شده است. براي شيطنت يک شپش در ديگ مي‌اندازيم. اتفاقا اين ديگ‌اش را به پانصد کاسه تقسيم مي‌کنند. همان شپش زير دندان من مي‌آيد. گاهي آدم مي‌فهمد که اين جزاي همان کار خودت است. گاهي آدم مي‌فهمد که اين جزاي كار خودش است. در زندگي افرادي پس و پيش و کم و بيش، پيش مي‌آيد که مي‌گويد: من اين کار را مي‌کنم. تصميم بد نگيريم. حالا يك خاطراتي در ذهنم هست، اما نمي‌توانم بگويم.
حالا اگر فکر گناه کرديم چه کنيم؟ جاهايي که باعث مي‌شود كه برايتان فکر گناه پيش ‌ايد، حضور نداشته باشيد. در خانه يک زن نامحرم است. زن برادر تو است. خواهر خانم تو است. در خانه‌اي که يک زن نامحرم است، داخل نشو. چون وقتي خانه خالي است و هيچ کس هم در آنجا نيست، زمينه فکر گناه است. يکي از جاهايي که ممكن است فکر گناه پيش بيايد، وقتي است كه آدم مي‌خوابد. گفته‌اند: آنقدر دعا بخوان تا همينطور با حال قل هو الله و دعا خوابت ببرد. در تفسير مکان و زمان يک کاري کن و شرايط را عوض کن که فکرگناه نكني. مثل اتاقي که در آن دود است. زود پنچره‌ها را باز کن که دود بيرون برود. تمرکز پيدا نکن، چون اگر تمرکز پيدا کردي، اگر فکر گناه بماند مثل دود همه جا را سياه مي‌کند.
افشاي گناه خودش گناه هست يا نه؟ بله. هرکس گناه ديگري را نقل کند، حديث داريم كه انگار خودش گناه کرده است. يک کسي يك كار اشتباهي مي‌کند، گناه مي‌کند. هر کسي بگويد: فلاني گناه را انجام داد، انگار خودش هم گناه کرده است. اين در حديث هم است. افشا ممنوع است.
مي توانم گناهان خودم را بگويم؟ هرگز! هرکس هر گناهي بکند، حق ندارد گناهان خود را به ديگري بگويد. تجسس حرام است. آقا يک عکسي در کيفش است. غلط کرد اين عکس را در کيفش گذاشت اما حالا که شما فهميدي اين عکس در کيف او است، حق نداري از کيفش بيرون بکشي. فتوکپي‌اش را برداري و به ديگران هم نشان بدهي. افشا حرام است. جز يک مورد كه افشا حرام نيست. اگر آدم تشخيص داد کسي مي‌خواهد به نظام لطمه بزند. ما دهها هزار شهيد داده‌ايم تا جمهوري اسلامي درست شده است، حالا چهار نفر نشسته‌اند مي‌خواهند يک توطئه‌اي بکنند. اگر زن از شوهرش خبر دارد، واجب است كه افشا کند. برادر از برادر خبر دارد واجب است كه افشا کند. اگر کسي بشنود و ساکت باشد، مصداق زيارت امام حسين مي‌شود که در زيارت امام حسين مي‌گوييم: خدا لعنت کند آن کسي که تو را کشت و آن کسي که شهادت تو را شنيد ولي راضي بود. «وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً سَمِعَتْ بِذَلِكَ فَرَضِيَتْ بِهِ»(تهذيب‏الأحكام، ج‏6، ص‏113)، خدا لعنت کند هرکس كه شنيد و ساکت شد. زن نبايد بگويد: به ما چه. هر غلطي مي‌خواهد بکند. نخير اگر فهميدي غلط است بايد خبر دهي. گاهي درباره نظام است و شما بايد اقدام کني، گاهي شخصي گناه مي‌کند، يک وقت يك آدم مستي پشت فرمان است، داد بزن مسافرها پياده شويد، راننده مست است. چون اگر اينجا افشا نکني، همه مسافرها يک ساعت ديگر چپ مي‌شوند. يک وقتي يک کسي خودش مست است و دارد مي‌رود. چه کارش داري؟ خوب بگذار برود، اگر تنهايي مست است با او کاري نداشته باش. اگر به جامعه ضرر مي‌خورد تو مسئول هستي. اگر كسي گناه شخصي در خانه‌ي خودش مي‌كند، تجسس حرام است. افشا حرام است. آقا ما يک عده‌اي را مي‌گيريم، مي‌بريم. اطلاعات، زندان، تاديب، تعزيز حکومتي مي‌كنيم. بالاخره يك عده از اينها خائن هستند. اگر خواسته باشيم صبر کنيم كه به علم برسيم بعد بگيريم ممکن است در برود؟ پس ما با احتياط گنهکار و بي گناه را قاطي مي‌كنيم. تا بعد ببينيم کدامشان گنهکارند.
سوال: با احتياط صبر کنيم تا ببينيم مقصر چه کسي است و بعد او را بگيريم؟ حتي به قيمت اين که گاهي مقصر از دستمان در مي‌رود. اين بهتر است يا نه؟ با احتياط آبروي چهار بي گناه را هم بريزيم يا اذيتشان کنيم؟ از دفتر امام بپرسيد هرچه است عمل کنيد. من که سواد ندارم اما فعلا تا اينجا اين را مي‌دانم که نمي‌شود مردم را برد و آورد تا ببينيم در بين اينها مقصر چه کسي است؟ آبروي مردم بيش از اينها مي‌ارزد. اصلا کل حکومت اسلامي به اين که يک مسلمان آبرويش بريزد ارزش ندارد. به گفته امير المومنين که فرمود: حكومت براي من هيچ ارزشي ندارد، جز اين که از مظلومي دفاع کنم. اما اگر کسي را خودمان له کنيم، حکومت چه ارزشي دارد؟ افشاي گناه حرام است. آدم حق ندارد به خودش ضعيف بگويد، فقط اگر خواستي توبه کني به خودت و خدا بگو. براي خدا تنهايي بگوييد.
مساله چهارم توجيه گناه است. بعضي‌ها گناه خودشان را توجيه مي‌کنند، توجيه گناه چيست؟ قرآن براي توجيه گناه يک آيه دارد كه مي‌گويد: «إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبا»(بقره/275)، فرقي نمي‌کند، اين نامحرم است. ما با هم بزرگ شده‌ايم، حالا که با هم بزرگ شده‌ايد نمي‌شود به هم نگاه کرد. با هم بزرگ شده‌ايد دليل نمي‌شود، نامحرم هستيد. من تا ديروز بالغ نبودم حالا از او رو بگيرم؟ خوب بله تا ديروز از او رو نمي‌گرفتي، همين امروز بايد از او رو بگيري. اصلا معناي دين همين است. بچه خودمان است. خوب بچه خودمان باشد. گاهي نگاه مي‌کنيم، همه با هم خواهر و برادر هستيم. خواهر و برادر يک توجيه است. چه مي‌گويي كه همه با هم خواهر و برادر هستيم. گناهانمان را توجيه مي‌کنيم. گاهي وقت‌ها يکسري اتفاق مي‌افتد، مي‌گويند: به خاطر جنگ است. يک سري چيزها به خاطر جنگ است ولي به حضرت عباس يکسري چيزها هم به خاطر جنگ نيست. نمي‌شود كه همه را توجيه کرد. جنگ چه گناهي کرده است؟ جنگ است آهن کم است. به خاطر اين که آهن را مي‌برند تا سنگر بسازند آهن از سهميه خانه‌ها کم مي‌شود. ضمنا اين را هم به شما بگويم. سه راه را مي‌گويم، يکي را شما انتخاب کنيد. هر کدام را گفتيد، يا مسئولين مملکت الان پاي تلويزيون مي‌شنوند يا اگر نمي‌شنوند من خبر شما را به آنها مي‌رسانم. يک راه را شما بگوييد. بالاخره دولت خرج دارد يا ندارد؟ حالا که خرج دارد سه راه را مي‌گويم كه يکي را انتخاب کنيد. يا بايد دولت سازش کند(با آمريکا سازش کند، راحت نفت هايمان را گران بفروشيم و دلار دار بشويم، پولدار بشويم) يا بايد دولت از کشورهاي ديگر وام بگيرد يا بايد دولت خرج خودش را از خود مردم در بياورد. اين سه راه است. من درباره‌ي راه چهارم هرچه فکر کردم نمي‌شود. البته من سياست هم بلد نيستم اما خوب آدم به عنوان يک طلبه مي‌نشيند، فکر مي‌کند. دولت خرج دارد، سازش کنيم تا نفت بفروشيم، وام بگيريم، تنها افتخارمان اين است که جمهوري اسلامي به هيچ کشوري بدهکار نيست. حالا تازه بياييم وام بگيريم. يعني از بيگانه وام بگيريم. اصلا ما کسي را به عنوان طرفدار نداريم. همه‌ي دنيا دشمن ما هستند. از چه کسي وام بگيريم؟ چرا وام بگيريم؟ پس يا بايد سازش کنيم، يا بايد وام بگيريم و يا بايد خرج دولت از خودش در بيايد. يک روز دولت مي‌نشيند مي‌گويد: که ما براي اين كار پول نداريم، خوب اين کار را تعطيل کنيم. نمي‌شود تعطيل کرد. نمي‌شود پادگان را تعطيل کرد. نمي‌شود آموزش و پرورش را تعطيل کرد. خوب پول مي‌خواهند، چه کنيم؟ بياييد سيگار را گران کنيم. يک تومان، دو تومان روي سيگار بگذاريم. بيا کوکا کولا را گران کنيم. خوب هرکس ميخواهد کوکا بخورد دو تومان بيشتر بدهد. بالاخره شما بايد دو تومان را يا براي كوكا بدهي يا براي سيگار بدهي. يا بايد شما اضافه بدهي، يا بايد دولت دستش را به بيگانه دراز کند يا بايد با آمريکا رفيق شود. وام نمي‌گيريم و از خود شما مي‌گيريم.
خوب حالا اين براي جنگ است اما يکسري چيزها هم به به خاطر جنگ نيست. بسياري از جنس‌هايي که گران است مربوط به جنگ نيست. آن هم ريگي است كه به کفش خودمان است. گاهي همه چيز با هم قاطي مي‌شود. گفتند: آهن را براي سنگر مي‌خواهيم، اين مي‌رود سبيل مرا اصلاح کند، گرانش مي‌کند. سلماني آخر سبيل من که ديگر فرق نکرده است. آقا جنگ است. آخر جنگ که ربطي به سبيل من ندارد.
آيت الله شيخ مرتضي انصاري به سلماني رفت تا سرش را ماشين کند. زماني که طلبه بود مثلا فرض کنيد ده شاهي، يک قران مي‌داد. مرجع تقليد باز هم همان يک قران را مي‌داد. يکروز سلماني گفت: حضرت آقا! تو طلبه بودي يک قران مي‌دادي، حالا آيت الله العظمي شده‌اي، باز هم يك قران مي‌دهي؟ گفت: بابا علمم زياد شده است، مساحت کله‌ام که بيشتر نشده است. گاهي آهن به خاطر جنگ گران شده است، چرا سلماني گران مي‌شود؟ دولت تقصير ندارد. مردم هم مقصر هستند. ريگي است كه در کفش خودمان است. اينها گناه است. آنوقت فشاري که به مردم مي‌آيد، مردم ناراحت مي‌شوند. مردم كه ناراحت شدند عوارض دارد.
گناهان را توجيه نکنيد، روز قيامت مي‌گويند: چرا خلاف کرديد؟ مي‌گويند: والله ما اين كار را نكرديم. توجيه مي‌کنند. «إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا»(احزاب/67) رئيسهاي ما مي‌رفتند، ما هم مثل نخ به دنبال سوزن مي‌رفتيم. در دنيا مي‌گويند: چرا بت پرست هستيد؟ توجيه مي‌کردند «وَجَدْنا آباءَنا»(انبياء/53) پدرمان بت پرست بوده است. همه چيز را توجيه مي‌کنيم و الان هم زياد توجيه مي‌کنيم. آقا جان اينقدر خرج منار نکنيد. مي‌گويد: آقا شاعر مذهبي است. اين شاعر مذهبي توجيه است. چون قرآن مي‌گويد: «كَذلِكَ زُيِّنَ لِلْمُسْرِفينَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ»(يونس/12)، يعني گاهي ولخرجي مي‌کنند و توجيه مي‌کنند. حالا چون ضبط برنامه در است، از مشهد مي‌گوييم. بعضي‌ها را ديده‌ايد كه زوار هستند. مي‌گويد: وقتي آمدم کاشيکاري‌ها را مي‌بيند، ايمانش به امام رضا زيادترمي شود. واقعا عجب منار و عجب محرابي است. اصلا ما يک مسلمان مناري داريم؟ ولي اگر همين بودجه کاشيکاري صرف زوارها بشود، يعني هر زواري وارد مشهد شد با نمره 13 وارد شود وقتي از مشهد بر مي‌گردد با نمره 14 بر گردد. «عَارِفاً بِحَقِّهِ»(كافى، ج‏4، ص‏581) متن حديث است، ارزش زيارت براي اين است که معرفت داشته باشد و خلوص داشته باشد. چون اين فيلم را در مشهد ضبط مي‌کنيم، مي‌خواهم از امام رضا بگويم. زياد گوش بدهيد، يک صلوات هم بفرستيد.
يکي از علماي اصفهان آيت الله بهشتي بود که مرحوم شد. ايشان پسري به نام حاج حسن بهشتي داشت که باز او هم شهيد شد. ما دو شهيد بهشتي داريم. يک دکتر بهشتي امام جمعه موقت اصفهان بود که روز 21 ماه رمضان در خانه‌ي او رفتند و او را با يک بچه دو ساله به وسيله ‌ي تير شهيد كردند. من با حاج حسن بهشتي ده، سيزده سال همکلاسي بودم. يک بهشتي داريم روز 21 ماه رمضان او را شهيد کردند. در خانه با يک بچه دو ساله او را شهيد كردند. من توفيقي داشتم كه با آن شهيد جوان هم دوره باشم. يک قصه ناب برايتان بگويم. ايشان يک پدري داشت كه از اولياء خدا بود. پدر اين شهيد، به قدري با تقوا بود که زمان طاغوت وقتي مي‌خواست به كربلا برود در قصر شيرين گمرک، جلويش را گرفتند. زمان شاه، رئيس گمرک گفت: مي‌خواهم خانمت را ببينم و با گذرنامه تطبيق کنم. گفت: يک زن بيايد و خانم مرا ببيند. گفت: نه من خودم مي‌خواهم خانم تو را ببينم و ببينم با عكس گذرنامه يكي است يا نه؟ گفت: خيلي خوب. سه روز گمرک را نگهداشت و بالاخره باقي زوارهاي امام حسين خانمشان را نشان دادند و رفتند. ايشان سه روز معطل شد و به كربلا نرفت. برگشت و به باختران خانه شهيد محراب اشرفي رفت. بعد هم به اصفهان آمد. در کوچه اصفهان گفتند: آقا توضيحي به ما بده. اسفند دود کرديم. خداحافظي کرديم. آب پشت سرت ريختيم. ‌اش پشت پا پختيم. چطور شد كه به كربلا نرفتي؟ گريه کرد گفت: امام حسين ما را نخواست. يعني اين عالم بزرگوار اصفهاني آنقدر تقوا داشت که تا مرز کربلا رفت و براي اين که کسي خانمش را نبيند از کربلا صرف نظر کرد. خوب کجا رفت؟ به مشهد مي‌آيد و برمي گردد. بعد از چند سال که مريض مي‌شود، ساعت جان کندن اين شهيد روز 21 ماه رمضان بود. آقا زاده‌اش، آقاي فاضل دانشمند كه شهيد شد. مي‌گفت: بالاي سر پدرم بودم. سحر جان داد. پسرش را به بالينش خواند و گفت: در عمرم براي غير خدا سخنراني نکردم. پس ببينيد، خانمش را نشان نمي‌دهد حتي به قيمتي که كربلا را از دست بدهد. هفتاد سالش مي‌شود ولي براي غير خدا سخنراني نمي‌کند. به مشهد مي‌آيد و برمي گردد و بعد از چند سال که مريض مي‌شود و مي‌ميرد. لحظه جان کندنش آقازاده‌ي شهيدش بالاي سرش بود. مي‌گفت: لحظه‌ي جان دادنش بالاي سرش بودم. چه ساعتي است؟ دوشنبه، دو و هفده دقيقه‌ي بعد از نصف شب است. خيلي خوب ساعت را نوشتيم. پارچه‌اي را روي او انداختيم و تا صبح گريه‌اي و توسلي كرديم. به برادر‌ها و خواهرها هم گفتم: او سحر جان داد اما نه ساعتش را گفتم. نه دقيقه‌اش را گفتتم. فقط من و خدا مي‌دانيم. بعد از مدتي يک جواني به اصفهان رسيد. گفت: شما آقاي بهشتي هستيد؟ گفتم: بله. گفت: شما آقازاده همان هستيد؟ گفتم: بله. يک کاغذ در آورد و گفت: پدر شما دو هفده دقيقه بعد از نصف شب روز دوشنبه جان داد؟ مي‌گفت: من يکخورده به اين جوان نگاه کردم و مچش را گرفتم و گفتم: جنابعالي؟ گفت: هيچ كس نيستم، من هم يک آدم هستم. گفتم: نه، خواهش مي‌کنم، بگوييد كه چه كسي هستيد؟ چون در آن اتاق جز من و خدا کس ديگري نبود. خواهش مي‌کنم بگو. گفت: حالا که مي‌گويي بگويم، مي‌گويم. من خواب ديدم كه به حرم امام رضا رفتم. تا وارد حرم شدم، حضرت رضا بيرون آمد. گفتم: آقا کجا مي‌روي؟ ما به زيارت آمده‌ايم. فرمود: هر کس خالص و با معرفت به زيارت ما بيايد، من در لحظه جان کندن به بازديد او مي‌روم. الآن حاج آقا بهشتي دارد جان مي‌کند و من بايد به بازديد او بروم. تو همين جا باش من بروم و برگردم. اين جوان تا خواب ديد از خواب پريد. چراغ را روشن کرد. ساعت را ديد و دوشنبه دو و هفده دقيقه بعد از نصف شب را نوشت. بلند شد و به اصفهان آمد. بعد که اين را ديد حاج آقا گفت: پس بگذار من هم دفترم را بياورم. دفتر حاج آقا حسن بهشتي با نوشته اين جوان كاملا مطابقت داشت. هر دو را پهلوي هم گذاشتند و ديدند دقيقه همان دقيقه است. و اين است حديث کسي که مي‌گويد: اگر کسي خالص و با معرفت به زيارت ما بيايد ما يک کاري مي‌کنيم. زوارها که به مشهد مي‌آيند از مشهد با معرفت بيشتري بيرون بروند. اينچنان خرج تزئينات نشود. خلافمان را توجيه مي‌کنيم به اين که اين‌ها شعائر است. البته اگر وقف است، نمي‌شود با او کاري کرد. اگر اين همه پولي كه خرج مساجد و امامزاده‌ها مي‌كنند و خرج تزئينات مساجد مي‌كنند، اگر آب سرد کن بخرند و در دبيرستان‌ها بگذارند، همه دبيرستاني‌ها به مسجد مي‌آيند و نماز مي‌خوانند. ما دبيرستان داريم كه آب سرد کن ندارد، آزمايشگاه ندارد. دانش آموز داريم كه کفش ندارد، غذا ندارد، قلم ندارد، دفتر ندارد و حالا زشت است بگويم ولي بگذار بگويم. ما مدرسه داريم که هزار و دويست نفر بچه در آن وجود دارد ولي متاسفانه آن مدرسه مستراح ندارد، يعني هزار نفر بچه ادرارشان را نگه مي‌دارند. آن وقت ما داريم در كنار اين مدرسه، مسجد را تزئين مي‌کنيم. و الله خلاف است. حالا اگر مرا قبول داريد خلاف است. اگر مرا قبول نداريد به حضرت عباس خلاف است.
گناه شخصيت‌ها را برايتان بگويم. اگر کسي مسئول است براي مثال معلم است، خوب سيگار کشيدن يك معلم سر كلاس درس بسيار بد است. سيگار كشيدن يك روحاني سر كلاس بد است و همه‌ي اينها روبروي بچه بدتر است. هر کسي مسئول است. حالا پدر، مادر، روحاني، فرهنگي هركسي مي‌خواهد باشد. گناه شخصيتها دوبرابر است. قرآن به زن‌هاي پيغمبر مي‌گويد: «يا نِساءَ النَّبِيِّ مَنْ يَأْتِ مِنْكُنَّ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ يُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَيْنِ وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسيراً»(احزاب/30)، شما زن پيغمبر هستيد. اگر زن پيغمبر که يک شخصيت اجتماعي دارد خلاف کند، مضاعف مي‌شود و دوبرابر حساب مي‌شود چون شما زن پيغمبر هستيد. خدا راجع به زن پيغمبر مي‌فرمايد: شما لباس مخصوص بپوشيد. «حتي يعرف فلا يعزين» آيه قرآن اين است. شما يک لباس بپوشيد. «حتي يعرفون» شناخته بشويد. اين لباس، لباس زن پيغمبر است. «فلا يعزين» يک لباس بپوشيد که شناخته بشويد و مردم در جامعه براي شما حريم باز کنند. «وَ قَرْنَ في‏ بُيُوتِكُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولى»(احزاب/33)‌ام المومنين زن پيغمبر است. عنوان خاصي دارد. شما که در جامعه عنوان داريد اگر خلاف کنيد، دوبرابر مي‌شود. يعني اگر ماشين سپاه سه چراغ قرمز را نايستد، دو برابر خلاف اداره قند و شکر است، چون اداره قند و شکر اداره‌اي است که از قديم بوده است. شما مي‌گوييد من ارتش مکتبي هستم. اگر نهادهاي بعد از انقلاب سر چهار راه چراغ قرمز را مراعات نکنند، سرعت‌ها را كنترل نكنند، عذاب اينها دوبرابر است. بله اداره ريشه کني مالاريا يک اداره است اما نهضت سواد آموزي هم يک اداره است. ما ادعا مي‌کنيم که موسسه نهضت سواد آموزي امام است. اگر نهضتي بد براند غير از ريشه کني مالارياست. تو ريشه کني بي سوادي هستي. او مادي است، تو معنوي هستي. موسس تو امام است. هرکس که چهره مذهبي دارد خلاف کند دوبرابر حساب مي‌شود. دليلش هم اين است که خدا به زن پيغمبر مي‌گويد: «يا نِساءَ النَّبِيِّ مَنْ يَأْتِ مِنْكُنَّ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ يُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَيْنِ وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسيراً»(احزاب/30) يکي عبوس است ولي چون چهره مذهبي دارد، سوره عبس نازل مي‌شود. پيغمبران ما معصوم هستند. ترک اولي مي‌کنند، محکم سيلي مي‌خورند. مواظب باشيم اينهايي که قيافه مذهبي دارند بيشتر مواظب باشد. خانمهايي که اهل روضه و دعا هستند، غيبت اينها غير از عروسهاي سوپر دو لوکس است. تو حاج خانم هستي. حاج خانم! شما سالي چند ليتر براي امام حسين گريه مي‌کني؟ آن وقت تو هم با اين همه گريه و چادر مشکي غيبت مي‌کني؟ خوب آن دختر هم که از اسلام کم اطلاع است او هم غيبت مي‌کند. حسابش فرق مي‌کند. کسي که چهره مذهبي دارد خطرش بيشتر است. مواظب باشيم.
مقداري هم از گناهان کبيره برايتان بگويم. گناهان دو نوع هستند. قرآن يک آيه دارد كه مي‌گويد «إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ»(نساء/31) اگر شما گناهان کبيره را انجام ندهيد، گناهان کوچك را مي‌بخشيم. اما گناه کبيره گناهي است که خدا در قرآن گفته است كه براي آن عذاب داريم و قرآن محکم پاي آن ايستاده است. اين را گناه كبيره مي‌گويند. ما صد و يك هزار تومان از شما مي‌خواهيم، شما صد هزار تومانش را مي‌دهي، يک هزار تومانش را بعدا مي‌خواهي بدهي و ما آنرا مي‌بخشيم. شما گناهان بزرگ را انجام نده، ما گناهان کوچك را مي‌بخشيم. گناه کبيره هم مثل شخصيتها درجه بندي دارد. قانون دنيا اين است که اگر رئيس جمهور وارد يک کشور شد، بيست و يک توپ در فرودگاه در کنند. نخست وزير، بعد از رئيس جمهور است و نوزده توپ در مي‌کنند. يک روز در يکي از اين کشورها گفتيم كه ما هم درجه بندي داريم. از تيرکمان شروع مي‌شود تا به بيست و يک توپ برسد. دنيا بازي است. حالا هرکسي اسم بازي خود را يک چيزي مي‌گذارد. گناهان کبيره هم فرق مي‌کند. «أَكْبَرُ الْكَبَائِرِ» در بعضي حديث‌ها هست. گناه كبيره رده بندي دارد. حديث داريم گاهي گناه صغيره ويتامين گناه کبيره است. گاهي يک سنگ يک کيلويي را به سر شما مي‌اندازند. گاهي هم نه! يك سنگ يک مثقالي است ولي تند و تند همان سنگ يک مثقالي را به سر شما مي‌اندازند. يعني اگر بيست عدد سنگ يک مثقالي بيا ندازي ويتامين همان يک قلوه سنگ است. گناهان کوچك اين است. يكبار كه آدم يك گناه کوچك انجام مي‌دهد، بعد يک دفعه آدم را مي‌گيرد. مثل سيگار است. سي سال كه سيگار بكشي يک دفعه تنگي سينه مي‌گيري. «ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذينَ أَساؤُا السُّواى‏ أَنْ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ وَ كانُوا بِها يَسْتَهْزِؤُنَ»(روم/10) «أَنْ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ» مثل اينهايي که ورشکسته مي‌شوند. هزار تومان مي‌گيرد ندارد كه بدهد. دو هزار تومان مي‌گيرد ولي ندارد بدهد. دائم مي‌گيرد ولي نمي‌تواند بدهد. دو، سه ميليون که شد يکباره فرار مي‌کند و از شهر بيرون مي‌رود. مي‌گويند: فلاني ورشکسته شده است. عاقبت کسي که دائم قرض کرد و نداد، فرار کردن است. عاقبت سيگار کشيدن تنگي سينه است. عاقبت گناه پي در پي اين است که يک باره آدم منفجر مي‌شود.
بايد با گناه مبارزه كرد. يکسري از مبارزات با گناه، دست خود مسئولين است. مثلاً دست مدير کل، شهردار، وکيل، وزير و. . . است. خدا ميداند که برايشان خيلي راحت است. ما مي‌توانيم روزي چند ميليون گناه را کم کنيم. شهردار با مسئولين شهر بنشيند. شرکت واحد مکه زن و مردش از هم جداست. خيلي راحت مي‌شود يک ديواري كشيد و يک برنامه‌اي ريخت که در شرکت واحد زن و مرد قاطي نشوند و اين يک ذره غيرت مي‌خواهد و هست. خوب حالا که هست به کار بزنيم. همين امشب بنشينيم جلسه بگذاريم. فرض کنيد پنير نيست. چطور تا پنير نيست کميسيون کمبود پنير درست مي‌کنيد. يک کميسيون درست کنيد، کميسيوني که چه کنيم دخترها و پسرها در اتوبوس به هم نخورند؟ خيلي راحت مي‌شود اين کار را کرد. الآن به اندازه‌اي كه جوراب نازک داريم جوراب ضخيم نداريم. خوب اين کار انجمن اسلامي است. کار يک مدير عامل است. کار يک معاون وزير است. به راحتي مي‌شود جلوي توليد جوراب نازک را گرفت. کاري ندارد. حلقه طلا براي مرد حرام است و نماز خواندن با آن باطل است. نماز هم نخواني حرام است. افرادي هستند كه حلقه طلا دست مي‌كنند. آنها دائماً در حال حرام هستند. خوب اين را بيرون بياور. انجمن اسلامي بنشيند يک بخشنامه‌اي، يک برنامه‌اي، صنفي در خودشان داشته باشند که حلقه طلا توليد نکنند. چيزي نيست و خيلي راحت مي‌شود اين كارها را انجام داد. رئيس آموزش و پرورش با اتوبوس شرکت واحد قرارداد ببندد و بيايد در شهر هم اعلام کند که مردم شهرستان جهرم، نيشابور و. . . ما يک قراردادي بسته‌ايم که اتوبوس شرکت واحد تماما در اختيار آموزش و پرورش باشد و در دبيرستانهاي دخترانه بيايند و خواهرها را سوار کنند و به منزل هم برسانند و اين کار با همان قيمت عادي است. ما ديديم در بعضي از شهرها اين کار را کردند و اين به خاطر اين است که شهردار خوب و با عرضه‌اي داشتند. شهردار با رئيس فرهنگ برنامه ريزي کردند و آخرش هم اين شد که دخترها در راه و نيمه راه جلوي چشم پسرها نيستند. داشتيم بسياري از رئيس فرهنگهايي را که ساعت خروج و ورود دخترها و پسرها را طوري برنامه ريزي کرده بودند که اينها برخوردي با هم نداشته باشند. مسئولين خيلي راحت مي‌توانند با يک تلفن، با يک نشست مشکلات را حل کنند.
يکسري گناهان را بايد پدر و مادرها حل کنند. براي دختر شما خواستگار مي‌آيد، معطل نکن. بله تحقيق بکن اما وقتي تحقيق کردي ديگر بسم الله زود دختر را شوهر بدهيد. اگر يادتان باشد گفته بوديم که: «وَ الَّذينَ كَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ إِلاَّ تَفْعَلُوهُ تَكُنْ فِتْنَةٌ فِي الْأَرْضِ وَ فَسادٌ كَبيرٌ»(انفال/73)، اين آيه خيلي مهم است، «فِتْنَةٌ فِي الْأَرْضِ وَ فَسادٌ كَبيرٌ» مي‌گويد اگر مسلماني فرياد زد و گوش ندادي «فِتْنَةٌ فِي الْأَرْضِ وَ فَسادٌ كَبيرٌ». حديث هم داريم اگر خواستگار آمد و دخترت را به او ندادي «فِتْنَةٌ فِي الْأَرْضِ وَ فَسادٌ كَبيرٌ»(كافى، ج‏5، ص‏347). قرآن آنجايي ميگويد «فِتْنَةٌ فِي الْأَرْضِ وَ فَسادٌ كَبيرٌ». که مسلمانها بي تفاوت باشند. فلسطين در فشار است، روز قدس راهپيمايي نمي‌آيي. «فِتْنَةٌ فِي الْأَرْضِ وَ فَسادٌ كَبيرٌ» خواستگار مي‌آيد پسر خوبي است اما شما ناز ميکني. اگر دختر شما فاسد شد پسر شما فاسد شد به خاطر معطل کردن شماست. گاهي پدر و پسر مي‌توانند يک مساله را حل کنند و گاهي هم مامور اداره مي‌تواند مسأله را حل کند و گاهي هم يک مديريت خوب مي‌تواند. گاهي آدم يک مديريت‌هايي را ميبيند، حالا من اسم کشورش را نميگويم. يک کشور کفر، يک کشور کمونيست بياباني را برداشته و تا چشم کار مي‌کند پنبه کاشته است. ماشيني که پنبه را از تخم بکند، همانجا است. کارخانه شمع سازي همانجاست. روغن گيري از دانه‌هاي پنبه همانجاست. رسيدگي به اينکه پنبه‌ها نخ بشود در همان بيابان است. بافندگي نخها و تشکيل پارچه‌ها همان جا است. دوزندگي همانجا است. فرودگاه همانجا است. از همانجا پيراهن دوخته شده و آماده به حجاز مي‌رود. اين را مديريت درست مي‌گويند. اما حالا ما يک چيزي را در کشورمان مي‌خواهيم، لاستيک وزارت جهاد است، روغن وزارت ديگري است. آدم زجر کش مي‌شود يعني يکي شرق و يکي غرب است. افرادي بودند که مزرعه داشتند بعد گفتند: بر پدرم لعنت که رفتم کشاورز شدم. بخاطر اينکه زجر کش ميشود و همه چيزش در يکجا نيست.
همين مديريتي که در بهشت زهرا براي مرده‌ها مي‌شود، اگر براي زنده‌ها شده بود خيلي خوب بود. الان براي مرده‌هاي بهشت زهرا مديريت خيلي خوبي دارد. يعني يک کسي که مي‌ميرد، سنگ بريده را با ماشين سنگ ميبرند، با ماشين مي‌نويسند، با ماشين قبر مي‌کنند بعد همانجا پيراهن سياه است، همانجا گل است، همانجا تلفن راه دور است. من گفتم: عجب براي مرده‌ها چه خوب برنامه ريزي شده است. خوب يکخورده هم براي زنده‌ها يک کاري کنيد که تسمه‌اش يکجا نباشد، گازش جاي ديگر. . . و اين با يک ساعت نشستن حل مي‌شود. بسيار ديده‌ام که مسئولين نشسته‌اند و بسياري از مشکلات را حل کرده‌اند. اگر نمي‌ديدم باور نمي‌کردم.
الان ما مخ داريم، حالا که مخ داريم خيلي راحت ميشود کار کرد. ضمنا اگر کسي طرحي هم دارد بنويسد، خوب است هر کسي هر طرحي دارد بنويسد. بنده در نهضت سواد آموزي هستم بگو «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ»، برادر محسن قرائتي به نظر من براي اين که ريشه اين چهارده ميليون بيسواد را حل کنيد، اين طرح‌ها را اجرا کنيد و خوب است که نهضت سوادآموزي عرضه داشته باشد و يک جايزه هم بدهد. من غصه خوردم وقتي ايران ناسيونال مي‌خواست اسم ماشين را عوض کند. در روزنامه گفت: مي‌خواهيم اسم نو بگذاريم، هرکس اسم نو پيشنهاد کرد يک ماشين جايزه مي‌گيرد. يک کسي گفت: بنويس ايران خودرو. گفت: به به بسيار خوب است و يک پيکان جايزه‌ي شما است. بخاطر اين که اسم را عوض کرد به او يک پيکان جايزه داد. ما گاهي براي تفسير اسم جايزه مي‌دهيم ولي به طراح چهارده ميليون بيسواد جايزه نميدهيم. براي مشکل جنگ چه کسي طرح دارد؟ براي مشکل گراني چه کسي طرح دارد؟ براي خلوت شدن مدارس چه کسي طرح دارد؟ الان تابستان است و مدارس تعطيل است طرح شما براي بچه مدرسه اي‌ها چيست؟ اينطور نيست که اگر مسئول امور تربيتي است کس ديگري نفهمد. شايد بنده جزء امور تربيتي نيستم ولي طرح داشته باشم. شما در نهضت سوادآموزي نيستي که براي من طرح داشته باشي. يک مقدار احساس کنيم که از همديگر هستيم و قرآن گفته است: من از تو هستم و تو هم از من هستي. «بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ»(توبه/67)، همه از همديگر هستيم و خيلي راحت ميشود که جلوي يکسري از گناهها را گرفت. نمي‌داني که ارتش و سپاه چه نانهايي درست مي‌کنند. اگر اين نان را پس گردن يک کسي بزني سياه ميشود. خانه خود من در پادگان است. بيچاره سربازها روزه بودند، غذا را از ارتش مي‌گرفتند و در سطل زباله مي‌ريختند. بعد ميرفتند و از بازار نان ميگرفتند. خوب حضرت عباسي فرماندهان نميتوانند نان خوب بپزند؟ خدا ميداند که ميتوانند. گناه کبيره است و با برنامه ريزي مي‌شود غذاي خوب پخت که اسراف هم نشود. به هر حال ما مي‌توانيم روزي چند ميليون جلوي گناه را بگيريم. بياييد اين کار را بکنيم. شايد اگر باتقوا شديم «يجعل لهم نورا» نوري بشود، فرماني بشود و از همه مشکلات اقتصادي رد بشويم.
خدايا روز به روز بر ايمان و تقواي ما بيافزا. خدايا تو را بحق محمد و آل محمد به ما ايماني بده که گناه در جامعه ما به آخرين درجه برسد و ما همه اهل تقوا بشويم که اگر اهل تقوا بشويم انواع امدادهاي غيبي بر ما نازل ميشود. خدايا امداد‌هاي غيبي را به رزمندگان ما نازل بفرما. صدام و حاميانش، اسرائيل و حاميانش را نابود بفرما. امام عزيز را به سلامت بدار. اگر نماز جمعه خلوت بشود اولين کسي که شاد ميشود آمريکا است. نماز جمعه يادتان نرود.
خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار.
«والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته»