بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا و نبيّنا محمّد واهل بيته و لعنة الله علي اعدائهم اجمعين.
در يک دو جلسه قبل بحث کوتاهي درباره اقتصاد توحيدي داشتيم، کلياتي گفتيم، حالا يک مقداري بحث را باز کنيم. همانطور که عرض کردم در کتابهاي تعلمياتي ديني شما، تقريباً 65 صفحه درباره اقتصاد اسلامي، بحثهاي کوتاه و فشرده‎اي دارد و کتابهايي هم در اين زمينه نوشته شده است، حالا مقداري از رواياتي که در اين باره در اسلام هست، خيلي فشرده فارسي آن را عرض مي‎کنم.
در اسلام، کار مقدس است و خلاف فکر جاهلي که هنوز مثلاً دختران و پسران ما هستند که مي‎گويند من که کار نمي‎کنم، يک جوان دختر يا پسري که کار مي‎کند، فکر مي‎کند که اين يک زحمت است و افتخارش به اين است که کار نمي‎کند در حالي که ما براي کار کردن خيلي حديث داريم، نه يک حديث و دو حديث، سي حديث، بلکه يک دريا حديث داريم(با کم و زيادش). صدها شايد حديث درباره اهميت کار داريم.
حديث داريم: ملعون، ملعون، ملعون يعني خدا لعنت کند، خدا لعنت کند، خدا لعنت کند کسي را که سفره که پهن مي‎شود، مي‎آيد مي‎خورد و مي‎رود حتي 7 تا حديث در کتاب وسائل الشيعه من ديدم که مي‎گويد اگر خواستيد مسافرت برويد بايد جوري باشد که هم پول دانگي باشد و هم کار گروهي باشد. از باب مثال شما حق نداريد با کسي مسافرت برويد که خرج شما را مي‎دهد براي اين که ذليل مي‎شويد شما اگر دنبال من آمديد که من خرج شما را بدهم، هر جا تاکسي بود، بايد شما در تاکسي را براي بنده باز کنيد! چرا؟ براي اين که من خرجي شما را مي‎دهم. در مسافرتها با کسي مسافرت کنيد که هر چقدر خرج شد، هر کسي خرج خودش را بدهد تا يک کسي حاج خانم نشود و يک کسي کلفت! يک کسي حاج آقا نشود و يک کسي کارگر! در زندگي همه بايد با هم باشيد.
شخصي در کارواني به مکه مي‎رود. هر چند مقداري که مي‎رود يک حيواني مي‎خرد و ذبح مي‎کند و کباب مي‎کند و به حاجيان مي‎دهد تا بخورند بعد که از مکه بر مي‎گردد، امام(عليه السلام) او را به خانه راه نمي‎دهد! هر چه مي‎گويند آقا من از دوستان و علاقمندان شما هستم، مي‎فرمايد: اما امسال در سفر حج که رفتي مسلمانها را ذليل کردي! مي‎گويد چرا؟ مي‎فرمايد: ‎فهميدي که چه کردي؟ مي‎گويد آقا من کاري نکردم، خيلي گوسفند خريدم و کشتم و دادم به مردم که بخورند! فرمود؟ بله دفعه اول که انسان گوسفند مي‎کشد و به مردم مي‎دهد براي آن است که خوب، مهمان هستند و عزيزند اما مرتبه دهم و پانزدهم و بيستم، سر سفره حاج آقا نشسته‎اند، تو خودت را براي آنها بت مي‎کني و آنها چون دائماً سر سفره تو هستند، ذليل مي‎شوند. بنابراين يکي از دستورات اسلامي‎اين است که براي اين که روحيه شما شکسته نشود، ذليل نشويد و بله قربان گو و مطيع بار بياييد، دنبال کسي که مي‎خواهد خرجي شما را بدهد، مسافرت نکنيد، همچنين در کار هم بايد شريکي باشد.
پيامبر اسلام(صلي الله عليه و آله) با گروهي داشتند حرکت مي‎کردند، قرار شد غذايي بخورند مثلاً آبگوشت. يکي گفت من گوسفند را ذبح مي‎کنم، جمعيت زياد بود. يکي گفت من ظرفها را فراهم مي‎کنم، يکي گفت من فلان کار را مي‎کنم، پيامبر(صلي الله عليه و آله) فرمود: من هم هيزم جمع مي‎کنم. هر کار کردند که شما پيامبريد، ما جاي شما کار کنيم، فرمود من اگر کار نکنم، پس از غذا نمي‎خورم.
از مکه يک نفر برگشته بود خدمت امام(عليه السلام) فرمود: چه کاروان خوبي، در کاروان ما يک نفر خيلي نمازهاي با توجهي مي‎خواند، خيلي کارهاي خوبي مي‎کرد، همه‎اش راز و نياز و عبادت مي‎کرد. امام(عليه السلام) فرمود: کسي که در کاروان اين همه عبادت مي‎کند، پس کارهاي او را چه کسي انجام مي‎داد؟ گفت: آقا ما فتخار داشتيم و کارهاي او را انجام مي‎داديم. امام(عليه السلام) فرمود: کارهاي شما از عبادت او ارزش بيشتري داد. همين سيب زميني که تو پوست مي‎کني و او دارد نماز شب مي‎خواند، کار تو ارزشش بيشتر است. البته مواردي هم فرق مي‎کند. چون گاهي وقتها يک کسي که تخصص دارد، اگر کاري را انجام دهد، کار تخصصي خودش را از دست مي‎دهد. به اين نکته هم بايد توجه کنيم حديثها مثل شکر مي‎ماند، خود شکر را اگر توي حلق بچه بريزيد خفه مي‎شود، بايد شکر را در آب حل کرد. بعضي احاديث را هم اگر بخواهيم مستقيماً به طرف بگوييد، طرف بدآموزي پيدا مي‎کند. مثلاً داريم که هر کس بايد کار خودش را خودش انجام بدهد، امّا معنايش اين نيست که يک استاد دانشگاه هم که قرار است امشب بنشيند و يک جزوه براي دانشجويان تهيه کند و يا يک دبيري که بايد شب مطالعه کند، يک روحاني که بايد براي منبرش، درسش، سخنرانيش فکر کند، بنشيند و کفشش را واکس بزند! خوب اگر استاد دانشگاه بنشيند و کفشش را واکس بزند، فردا درسش درست از آب در نمي‎آيد.
کار تخصصي محفوظ امّا اگر يک جايي کار تخصصي نيست، يک روحاني، يک بازاري، يک کارگر، يک استاد دانشگاه همه کارهاي تخصصي خودشان را کنار گذاشته‎اند و مي‎خواهند به يک مسافرتي بروند، آنجا ديگر اين مقامها بايد کنار برود، همه با هم، همه همسفر، کارها با هم و خدمات و زحمتها هم با هم. کار در اسلام مقدس است. کار در اسلام عبادت است.
گاهي وقتها مي‎پرسند قرآن مي‎گويد ما همه را براي عبادت آفريديم. قرآن مي‎فرمايد: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ» ذاريات/56
«ما خَلَقْتُ» يعني خلق نکرديم. جن موجودي است(يک وقت يک جواني آمد و گفت آقا شما جن را قبول داريد؟ بله، يک موجودي خداوند به نام جن آفريده است. گفت: جن چيست؟ گفتم چه مي‎دانم؟ گفت چطور مي‎شود؟ در جائي نوشته بودند در پاريس باغي بوجود آورده بودند که پنج هزار نوع درخت انگور دارد، در مقاله‎اي خواندم که دو هزار نوع سوسک داريم. خوب آن قدرتي که 5000 نوع انگور و 2000 نوع سوسک را مي‎آفريند. خوب يک نوع هم به نام جن آفريده است. جن هم يک موجودي است ديگر!) خلق نکردم جن و انس را مگر براي عبادت. قرآن مي‎گويد: هدف از آفرينش عبادت است، حالا عبادت چيست؟ عبادت ديدهاي مختلف دارد بعضي مي‎گويند عبادت همان کوشش در راه خدمت به خلق است، عبادت به جز خدمت خلق نيست. اين شعر دروغ است و غلط است هر کاري که هدف آن شريف و مقدس و در راه خدا و براي خدا باشد عبادت است. بنابراين يک مقامش نيايش‎ها است. نيايش و نمازها که عبادت است و يک قسم آن کار است که عبادت است.
امام صادق(عليه السلام) درباره کار مي‎فرمايد: «الْكَادُّ عَلَى عِيَالِهِ كَالْمُجَاهِدِ فِي سَبِيلِ اللَّهِ»(كافى، ج‏5، ص‏88) کسي که زحمت مي‎کشد براي عيال و زن و بچه خودش، او هم مانند مجاهد در راه خدا عبادت مي‎کند. پس ما براي عبادت آفريده شده‎ايم. يک نوع عبادت نماز و يک نوع عبادت کار است. يک نوع عبادت فکر است. «نِعْمَ الْعِبَادَةُ» امام مي‎فرمايند، نعم يعني خوب است. «نِعْمَ الْعَمَلُ» يعني کار خوب، «نِعْمَ الْعَبْدُ» يعني بنده خوب است. «التَّفَكُّرُ فِي آلَاءِ اللَّهِ نِعْمَ الْعِبَادَةُ»(غررالحكم، ص‏56) يعني فکر کردن عبادت خوبي است پس قرآن که مي‎گويد: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ» جن و انس را خلق نکردم مگر براي عبادت، عبادتي کار است، نماز است، تفکر هم هست. حتي ممکن است تفريح هم عبادت باشد. گاهي انسان تفريح مي‎کند براي لذت بردن، اين عبادت نيست اما گاهي تفريح مي‎کند براي آنکه بعد بتواند کار مهمتري انجام بدهد، اين عبادت است. يک وقتي شما مطالعه کرديد، درس خوانديد، زحمت کشيديد و خسته شديد و يا مي‎خواهيد خود را آماده کنيد، اينها تفريحش هم عبادت است. بنابراين مي‎شود انسان از نظر خودسازي به جايي برسد که هيچ کاري انجام ندهد مگر آن که عبادت باشد.
الان شما درس فيزيک و شيمي‎مي‎خوانيد. مي‎پرسم هدف شما از درس خواندن چيست؟ مي‎گوييد: مي‎خواهيم نمره بگيريم. مي‎پرسم: نمره که بگيريد هدف شما چيست؟ مي‎گوييد مدرک گرفتن. مي‎گويم: هدف شما از مدرک گرفتن چيست؟ مي‎گوييد: مي‎خواهيم در مملکت مقامي‎بگيريم مي‎پرسم بعد از مقام گرفتن چه مي‎شود؟ مي‎گوييد به پول مي‎رسيم! بعد چه؟ هيچي. اين عبادت نيست. امّا يک وقت درس مي‎خوانيد براي اينکه رشد کنيد و ديگران را رشد بدهيد. هدف شما از زندگي و خوراک و پوشاک و مسکن بالاتر است. اصول دين بعضي‎ها سه تا است: خوراک، پوشاک، مسکن. اگر در همين سطح باشد: خانه، ماشين، تلفن، اين عبادت نيست، امّا اگر هدف انسانيت باشد، اين عبادت است.
حالا يک نشانه به شما بدهم که متوجه شويد که عبادت مي‎کنيد يا نه؟ ! حضرت عباسي حاضريد راست بگوييد؟ فردا صبح اگر لب در دبيرستان شما يک نفر ايستاد و به هر کدام از شما يک مدرک داد و گفت الان هم ماهي نصف هزار تومان بگير و برو. حضرت عباسي سر دوچرخه را بر مي‎گرداني و مي‎روي يا خير؟
اگر هدف رشد باشد، مدرک و پول که فردا صبح به من مي‎دهند، پس مي‎زنم و مي‎گويم من هنوز رشد نکرده‎ام، من مي‎خواهم درس بخوانم. اما اگر هدف مدرک و پول باشد، اگر فردا صبح همين مدرک و پول بيايد، همانجا توقف مي‎کنيم. اين نشانهاش است، خودتان را امتحان کنيد که اگر به مدرک و پول رسيديد، مي‎ايستيد و يا. . . ؟
پس امکان دارد که انسان هر کاري که مي‎کند عبادت باشد. کار مقدس است، تمام انبياء ما کار مي‎کردند. قرآن مي‎گويد نوح نجاري بلد بود و کشتي هم ساخت، بسياري از پيامبران ما چوپان بودند و اين چوپاني هم يک سرّي دارد، چون چوپاني خيلي حوصله مي‎خواهد. ساعت 6 صبح تا 6 بعد از ظهر بايد بالاي سر اين بزغاله بايستد تا سير شود کسي که 12 ساعت صبر کرد تا يک بزغاله سير شود، اين تمرين حوصله است و بعد هم براي امت جاهل صبر مي‎کند تا اينها هدايت شوند. براي اين که انبياء حوصله کنند با مردم سر و کله بزنند، قبلاً يک مدتي را چوپاني مي‎کردند. در هواي آزاد، در فضاي خلوت، دور از انحرافها و تمرين حوصله.
در ميان کارها کار بازويي بهتر است يا کار ميز و مبلي؟ حديث داريم که اگر مي‎خواهيد کار پيدا کنيد، سعي کنيد کار بازويي داشته باشيد و کارهاي حرفه‎اي داشته باشيد و اسلامي ‎روي اين کار عنايت داشته است. به قدري اسلام براي کشاورزي سفارش کرده است. اسلام مي‎گويد: اگر کسي درختي دارد، حق ندارد درخت را ببرد. مگر روي يک مصلحت مهمتر. کسي حق ندارد باغ خود را تبديل به زمين و ساختمان کند و کسي حق ندارد باغ خود را بفروشد. اصلاً باغ را فروختن و يا نابود کردن کار خوبي نيست مگر اين که در جايي ديگر باغي مثل اين باغ بوجود بياورد. اگر دو هزار متر باغ دارد و آن را به خانه مبدل مي‎کند. بايد در جايي ديگر دو هزار متر زمين را به باغ تبديل کند، يعني کشت و درخت را از بين نبرد.
حديث داريم اگر کسي به يک درخت آب بدهد، همانند کسي که يک مؤمن تشنه‎اي را سيراب کند، مأجور خواهد بود. ببينيد چقدر اسلام به کشاورزي اهميت مي‎دهد.
حديث داريم اگر ديديد که زمين لرزه شد و همه کرات آسماني در حال به هم ريختن و به خوردن است(خداوند يک نظامي‎ بر اين کرات قرار داده است، براي پيدايش قيامت اين نظام از بين مي‎رود. قرآن مي‎گويد: «إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ وَ إِذَا النُّجُومُ انْكَدَرَتْ» تكوير/2-1 نور خورشيد گرفته و تمام مي‎شود، نجوم و ستارهها به هم مي‎ريزد، زمين لرزه مي‎شود، زمين مي‎شکافد، گداختگي‎هاي به شکم اقيانوسها مي‎خورد، «وَ إِذَا الْبِحارُ سُجِّرَتْ» تكوير/6 آب درياها به جوش مي‎آيد، خلاصه اوضاع جور ديگري مي‎شود)، اگر شما يک نهال در دست داريد، اگر مي‎توانيد آن نهال را بکاريد.
رسول الله(صلي الله عليه و آله)در حديثي ميفرمايند: «إِنْ قَامَتِ السَّاعَةُ وَ فِي يَدِ أَحَدِكُمُ الْفَسِيلَةُ فَإِنِ اسْتَطَاعَ أَنْ لَا تَقُومَ السَّاعَةُ حَتَّى يَغْرِسَهَا فَلْيَغْرِسْهَا»(مستدرك‏الوسائل، ج‏13، ص‏460)
«إِنْ قَامَتِ السَّاعَةُ»(يعني اگر ديديد که قيامت مي‎خواهد بوجود بيايد) «وَ فِي يَدِ أَحَدِكُمُ الْفَسِيلَةُ»(اگر در دست يکي از شما نهالي است، ديديد که نظام هستي به هم خورد ولي شما يک نهالي در دست داريد) «فَإِنِ اسْتَطَاعَ أَنْ لَا تَقُومَ السَّاعَةُ حَتَّى يَغْرِسَهَا فَلْيَغْرِسْهَا»(اگر توانايي داريد که آن را بکاريد، آن را بکاريد) چقدر اسلام به کشاورزي اهميت داده است. تمام انبياء کشاورز بوده‎اند و دامداري شغل انبياء بوده است.
الحمد لله حکومت اسلامي‎خوبيهاي بسياري را براي ما داشته است. يکي از خوبيهاي آن اين بوده است که در قديم هر کس که پدرش زارع بود، عارش مي‎شد که بگويد پدر من کشاورز است. امّا قرآن مي‎گويد که زارع مال من است. خداوند اسماء زيادي دارد و يکي از اسامي‎خداوند زارع است. خود خداوند گفته است که اگر تو عارت مي‎شود که به تو بگويند زارع، من عارم نمي‎شود و زارع هستم: «أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُام نَحْنُ الزَّارِعُونَ» واقعه/64 تو زارعي يا من؟ من زارع حقيقي هستم، تو فقط تخمي‎را مي‎کاري و يک نهالي را مي‎نشاني، زارع واقعي من هستم. ببينيد خدا به خودش زارع مي‎گويد. «إِنْ قَامَتِ السَّاعَةُ وَ فِي يَدِ أَحَدِكُمُ الْفَسِيلَةُ فَإِنِ اسْتَطَاعَ أَنْ لَا تَقُومَ السَّاعَةُ حَتَّى يَغْرِسَهَا فَلْيَغْرِسْهَا»
حديث داريم امام باقر در حال کشاورزي بود و عرق از سر و روي مبارکشان فرو مي‎ريخت. يک نفر نزد ايشان رفت تا ايشان را نصيحت کند. پرسيد: اي امام باقر! اگر الان مرگ سراغ تو بيايد در حالي که اين طور در حال بيل زدن هستي و براي مال دنيا زحمت مي‎کشي، خجالت نمي‎کشي؟ با چه رويي خدا را ملاقات مي‎کني؟ فرمود: اگر الان مرگ به سراغ من بيايد، در بهترين حالت هستم براي اينکه در حال کار کردن هستم. اين جملاتي درباره اهميت کار کردن بود.
دعاي آدم بيکار مستجاب نمي‎شود. حديث داريم اگر کسي کار نکند، دعاي او مستجاب نمي‎شود.
اما در انتخاب کار: در انتخاب کار بايستي جبر در کار نباشد و افراد آزادانه کار کنند. اصولاً در اسلام اکراه و جبر وجود ندارد. اجازه بدهيد کلامي‎از مولا علي(عليه السلام) را از نهج البلاغه بياوريم. قناتي خشک شد و نياز به لايروبي و تعمير داشت تا آب آن بيشتر شود. مردم خدمت حضرت علي(عليه السلام) آمدند و گفتند يا علي، در فلان منطقه قناتي است که نياز به لايروبي دارد، خواهش مي‎کنيم شما نامه‎اي به فرماندار منطقه بنويسيد تا مردم را مجبور به لايروبي قنات کند! حضرت نامه اي به حاکم نوشت و فرمود: اين طور که گزارش دادهاند، قناتي نياز به لايروبي دارد و اينها تقاضا مي‎کنند که من مردم را مجبور کنم، امّا من کسي را مجبور نمي‎کنم، عبارت نهج البلاغه اين است: «ولست اجير» يعني نيستم من که کسي را مجبور کنم. من کسي را مجبور به کاري نمي‎کنم. کار بايد آگاهانه باشد. انسان نبايد در مقابل کار انجام شده قرار بگيرد.
احترام کارگر: حديث داريم اگر کسي از کسي کار بکشد و مزد او را کم بدهد يا ندهد مزد او را بخورد، خداوند تمام کارهاي خوبي که ايشان کرده است را از بين مي‎برد. حال قاليباف باشد، کارگر باشد، عمله باشد و يا معلم باشد، مدير باشد و خلاصه هر کس که باشد. اين درس ما چند تذکر داشت که سريعاً و خلاصه وار درج مي‎کنيم:
1- اگر خواستيم به مسافرت برويم؛ با کسي که خرج ما را مي‎دهد مسافرت نکنيم، با کسي برويم که سهم خودمان را پرداخت کنيم.
2- در کارها شريک شويم.
3- کار عبادت است و هر کار که نيت شما در آن خوب بود، عبادت است، حتي خواندن فيزيک و شيمي.
4- زراعت از صفات خداوند است.
5- اگر حوادث بوجود آمد، حتي در سختترين حوادث کشاورزي را رها نکنيم.
آب دادن به درخت تشنه مثل آب دادن به مؤمن تشنه است. به اميد اينکه اين حديثها قدم به قدم ما را به اسلام نزديک کند و اينها را شعار خودمان قرار دهيم و به آنها عمل کنيم.
والسلام عليکم و رحمه الله و برکاته