بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله على سيدنا و نبينا محمد و على اهل بيته و لعنة الله على اعدائهم اجمعين.
اين جلسه شايد مناسبت به اين باشد كه چون پانزدهمين نشستمان است، تناسب خوبى دارد كه درباره حضرت امام حسن مجتبى(عليه السلام) صحبت بكنيم ولى چون برنامه ديگرى بناست درباره امام حسن باشيم ما دنباله بحث خودمان را ادامه مى‏دهيم.
دنباله بحث خودمان اين بود كه بحث فلسفه نماز را در يك سطح متوسطى، همانطور كه در نشستهاى قبلى گفتيم درباره اسرار نماز و فلسفه نماز خيلى كتابها گفته شده است، مقاله‏ها نوشته شده است ولى در يك سطحى كه عمومى باشد، براى محصل، براى دبير، براى بازارى، براى خانه دار، ادارى، براى همه عموم، بتواند مفيد باشد، براى همين، بعضى قسمتهايى كه مشكل است صرف نظر مى‏كنيم همان نگاه ساده و آسان، بحث به اينجا رسيده بود:
اول اينكه چرا نماز مى‏خوانيم؟ گفتيم بخاطر تشكر از ولى نعمت، انسان چرا نماز مى‏خواند؟ مى‏خواهد تشكر كند. آيا خدا نياز به تشكر دارد؟ نه، منتها تشكر اثر سازندگى در خودمان دارد. مثل اينكه معلم نياز به درس خواندن شاگرد ندارد اما درس خواندن يك تشكرى است از استاد كه اثر سازندگى براى خود شاگرد دارد.
چرا كشورهاى نماز گزار علم و صنعت ندارند؟ علم و صنعت داشتن يا نداشتن آنها به اين نيست كه، فهرست حرفهاى گذشته را عرض مى‏كنيم، كشورهاى نماز گزار چرا علم و صنعت ندارند؟ بخاطر اين نيست كه نماز مى‏خوانند، بخاطر اين است جامعه فرهنگى آنها، نظام رهبرى آنها، رژيم هايشان درست نبوده است و مسلمانها را مستضعف نگه داشتند و اسلام به نماز خواندن تنها نيست و در كنار نماز خواندن بايد همه برنامه‏ها خوب باشد تا انسان از هر جهت موفق باشد.
بعد آمديم وارد نماز شديم و مسئله قبله و طهارت و اينها را مطرح كرديم تا به ترجمه نماز رسيديم تا، الان دنباله نماز را ترجمه مى‏كنيم. گفتيم كه، ترجمه نماز به آنجا رسيديم كه بسم الله الرّحمن الرّحيم، گفتيم بسم، به اسم هست و بسم ريشه لغويش سمه هست و سمه هم يعنى نشانه. بسم الله يعنى به نام و نشان خدا. كه رحمان است، يعنى لطف مى‏كند، مى‏دهد و لازم لطفش روى كلك و شيطنت نيست، از روى مهربانى است، ديگران يا لطف نمى‏كنند و يا اگر هم لطف بكنند از روى شيطنت لطف مى‏كنند. نظير كارى كه انسان به حيوان مى‏كند، انسان اگر به حيوان علف مى‏دهد براى اينست كه بدوشدش، ديگران لطف نمى‏كنند و يا اگر لطف مى‏كنند، روى خير ما نيست.
گفتيم «الْحَمْدُ لِلَّهِ» فاتحه/1، حمد براى خدا ست چه در گذشته من را در كنار هستى تربيت كرد و الان هم لحظه به لحظه به من لطف مى‏كند و اگر آنى لطف نكند من نيستم و فردا هم سر و كار ما با اوست، «مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ» فاتحه/4، مفصل اينها را گفتيم. بحث امروزمان از اينجاست، «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» فاتحه/5 اين نون «نَعْبُدُ» متكلم مع الغير است به قول ما طلبه‏ها يعنى ما ملت، «إِيَّاكَ»، يعنى فقط كه فقط، اينجا «إِيَّاكَ» جلو افتاده و فقط را معنا مى‏كند، تنها، عبده، يعنى فقط بندگى تو را مى‏پذيريم، معناى «إِيَّاكَ نَعْبُدُ»، «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» يعنى ما ملت مسلمان تنها بندگى تو را مى‏پذريم.
جالب اينجاست اگر شما بخواهى تنهايى هم نماز بخوانى، نمى‏توانى بگويى «إِيَّاكَ اعْبُدُ» يك نفر هم اگر سر نماز است، گويا نماينده تمام ملت است. در هر مسئله من مطرح نيست، هر چه هست ما هستيم. «نَعْبُدُ»، «نَسْتَعينُ»، «اهْدِنَا»، «السَّلَامُ عَلَيْنَا»، هر چه هست ما هستيم، بايد عموم نگرى. . . ما ملت مسلمان تنها بندگى تو را قبول مى‏كنيم و نه بندگى زور، نه بندگى پول، نه بندگى شرق، نه بندگى غرب، خوب، «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعينُ» فاتحه/5 اگر خواسته باشيم بندگى خدا را بكنيم، خدايا تو بايد به ما كمك كنى، در همين بندگى هم تو بايد كمك كنى. ما بندگى مى‏كنيم اما به كمك تو بندگى مى‏كنيم، باز نون «نَسْتَعينُ» يعنى ما جامعه، ما ملت، باز «إِيَّاكَ» يعنى فقط و فقط، تنها، «نَسْتَعينُ» استعانت يعنى كمك تو را مى‏پزيريم. «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعينُ» من نماز مى‏خوانم اما بعنوان جمع حرف مى‏زنم، همه ما، همه ما مسلمانها، فقط و فقط بنده تو و فقط و فقط كمك از تو، بندگى شرق، بندگى غرب، كمك از شرق، كمك از غرب، ابداً، همان روشى را كه سياستمدارها رفته بودند فرانسه، پاريس خدمت امام، گفته بودند آقا شما اگر خواستى با ملت ايران، با رژيم ايران مبارزه كنى بالاخره بايد با يك ابر قدرتى قبلاً يك قراردادهايى، يك تعهداتى داشته باشى، دست خالى كه نمى‏شود، روح «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» اگر من و شما حرفش را مى‏زنيم، روحش در ايشان پياده شد، فرمود به هيچ كس تكيه نمى‏كنم، در روزنامه هم نوشته بودند كه نه به شرق، عكسى از امام برداشته بودند كه تكيه داده بودند به يك درخت سيب، آن وقت روزنامه نوشته بود اين شخص نه به شرق تكيه دارد و نه به غرب تكيه دارد تكيه ايشان به يك درخت سيب است.
«اِيَّاكَ نَعْبُدُ» فقط بندگى خدا «وَ إِيَّاكَ نَسْتَعينُ» فقط كمك از خدا، شد؟ حالا، بايد «اهْدِنَا» هدايت كن نه مرا، همه ما را هدايت كن، «اهْدِنَا» همه ما را هدايت كن. ديد جمعى است، بسيارى كه مى‏گويند ازدواج مقدس است از نظر اسلام، مقدس بودن ازدواج يكخورده‏اش براى اين است كه ديد انسان را وسيع مى‏كند يك خورده ازدواج كه مى‏گويند مهم است و محترم و مقدس است براى خاطر اينكه ازدواج مسئله شهوت و گناه را كنترل مى‏كند، يكى ديگر اينكه ديد جمعى به انسان مى‏دهد مثلاً آدمى كه زن نگرفته همه‏اش مى‏گويد خودم، كتم، شلوارم، خانه‏ام، همه‏اش مى‏گويد خودم، همينكه ازدواج كرد مى‏گويد خودم، زنم، پدر زنم، مادر زنم، بچه‏ام، يكخورده از خودم مى‏آيد بيرون و خيلى در اسلام به ما سفارش داده كه جمعى نگاه كنيم و بسيارى در دستورات اسلام مى‏بينيم كه گفته انگار يك چيزهاى فردى را بكن براى خاطر جمع، همان سير و پيازى كه داراى فلان ويتامين و اثر است، مى‏گويد اگر خواستى بروى در جمع و جامعه و مى‏خواستى بروى در مسجد حق ندارى بروى در مسجد يا اگر خواستى برويد در مسجد نبايد از اينها بخورى، از اين غذاها بخورى، گرچه فايده فردى دارد اما ديد جمعيش، . . . ، گاهى انسان يك كارى را مى‏خواهد بكند از نظر خودش خيلى راحت است اما اگر به جامعه ضرر مى‏زند، حق ندارد و ما بايد مواظب اين جهت باشيم، در زندگى روزمره‌مان بايد مراعات اين جهت را بكنيم، شما در يك تاكسى كه نشستى، چند متر مكعب هوا در تاكسى است، اين هواى در تاكسى براى همه كسانى است كه در تاكسى هستند، يك نفر كه سيگار بكشد، حق همه را از بين مى‏برد. در يك كلاس و سالن و مسجدى كه پدران ما گاهى مى‏نشيندند، اين مسجد پانصد متر مكعب هوا دارد، مال پانصد نفرى است كه در آن هستند، براى آن دويست نفرى هستند كه در آن هستند، پس هواى مسجد مال همه است، حق ندارم من سيگار بكشم و هواى همه را آلوده كنم، اينها يك سرى چيزهاى جزئى است اما مراعاتش لازم است.
يكى از بزرگان، ببيند چقدر آنهايى كه خودشان را ساختند به كجا رسيدند، يكى از بزرگان از آن نقل شد، از علماى مشهد است، عالمى است به نام آقاى تهرانى، ايشان رفته و در خانه خودشان را زده، شب بوده، بعد گفته كه شرعاً من مى‏توانم اين وقت شب، مثلاً ساعت يازده، دوازده شب زن و بچه‏ام را از خواب بيدار كنم، همينطور پشت در خانه نشسته تا صبح شده و بعد در خانه را زده، اينها افرادى هستند كه حتى نزديكترين افرادشان را حاضر نيستند كه مزاحمتى برايشان پيدا شود، آنوقت از آن طرف جوانهايى را مى‏بينيم كه يك موتور سوار مى‏شود ويك وقت مى‏بينى ده تا محله را بيدار مى‏كند براى خاطر اينكه فعلاً هوس كرده است كه موتور سوارى كند، اينها تربيت اسلامى نيست، گرچه اينها را من نبايد بگويم، موضوع بحث ما اصول عقايد است ولى وقتى آدم مى‏بيند آن صحنه‏ها را مى‏بيند آن وقت تذكر لازمه اين حرفهاست.
روايت ديدم كسانى كه با اخلاق خوب پيغمبر به اسلام گرايش پيدا كرده‏اند، آمارشان بيش كسانى است كه با سخنرانى‏ها پيغمبر به اسلام گرويدند. «اهْدِنَا» همه ما را هدايت كن، به كجا؟ «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ» فاتحه/6 به راه راست، منتها راه راست چه راهى است؟ هر كسى مى‏گويد راه من راه راست است. . . چند نفر شريك مى‏شوند و مى‏روند يك خانه را مى‏چاپند، وقتى خانه را چاپيدند و دزدى كردند، اثاثيه را مى‏آورند وسط و به هم صدا مى‏زند، مى‏گويند فلانى، با هم رفتيم خانه را چاپيديم، حالا بيا عادلانه تقسيم كنيم! يعنى دزد هم بعد از دزدى سخن از عقل مى‏زند. دزد هم مى‏گويد بيا عادلانه تقسيم كنيم.
مردى سرش را از ماشين در مى‏آورد و فحش مى‏دهد، مى‏گوئيم داداش فحش نده، مى‏گويد حقش است. اسم فحش را مى‏گذارد حق. بنابراين هر كسى راهى را كه مى‏رود مى‏گويد راه من راه مستقيم است، تقسيمم هم تقسيم عادلانه است. حرفهايمان هم همه حق است. براى اينكه كسى سوء استفاده نكند، خود قرآن فورى معنا مى‏كند اينكه مى‏گوئيم راه مستقيم، چه راهى؟ نه بايد افراط باشد و نه تفريط. بسيارى از ما زندگيمان يا افراطى است و يا تفريطى است، افرادى هستند كه اطلاعاتشان خيلى خوب است ولى از نظر عاطفى بسيار كم عاطفه هستند، مغز خيلى بزرگ اما روح خيلى كوچك است. اگر يك انسانى به دنيا بيايد، يك كله‏اى داشته باشد شش كيلو و يك بدن داشته باشد نيم كيلو، همين كله‏اى كه شش كيلويى، همين بدن را از بين مى‏برد.
كسى كه «يُعَلِّمُهُمُ» جمعه/2 آن خوب است َ «يُزَكِّيهِمْ» جمعه/2 آن خوب نيست. كسى كه مغزش باد دارد، مغزش پر از اطلاعات و. . . ، يك انبار، يك صندوقچه آراء است. انواع آراء و نظريه‏ها و. . . و مكتبها را در مغزش بلد است اما به اندازه روحش تربيت نشده است كه اگر در خانه، مادرش يك چايى كمرنگ به آن بدهد و پيراهنش را اتو نكرده باشد، شيشه‏هاى خانه را مى‏شكند، يك دانشمند است، يك صندوقچه آراء است اما لوس است.
بعضى‏ها هم مى‏بينى نه، از نظر قدرت بدنى خيلى ماشاء الله قوى، اما ماه مى‏آيد و مى‏رود پنج صفحه مطالعه نمى‏كند. بازوهايش، يك مشت بزند، دندانهاى ما را خرد مى‏كند، اما چيزى در مخش نيست.
افراط و تفريط، يا چيزى بلد است و عاطفه‏اش كم است، يا قدرت بدنى دارد، قدرت علمى ندارد، صراط مستقيم يعنى همه با هم، همانطورى كه اشاره كردم، اشك و شمشير با هم، ناله و نعره با هم، شعار و شعور با هم.
«يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ» جمعه/2 با هم، اين صراط مستقيم است. حالا صراط مستقيم و مصداق نمونه‏اش چى است؟
صراط مستقيم، خود قرآن بيان كرده است، صراط مستقيم، راه كسانى است كه «أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ» فاتحه/7 راه مستقيم راه كسانى است كه خدا به آنها انعام كرده است. حالا خدا به چه كسانى انعام كرده است، در قرآن كه صد و چهارده تا سوره هست، يكى از سوره‏ها بنام سوره نساء است، چهارمين سوره و سوره نساء از سوره هايى است كه مسائل اجتماعى زياد در آن هست در سوره نساء آيه 69 يك آيه داريم كه «أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ» را بيان كرده است.
در نماز ما يك زنده باد داريم و يك مرده باد، يك تولى داريم و يك تبرى، اعلام مى‏كنيم جزء كدام حزب هستم و مخالف با كدام حزب هستيم، من خواهان راه مستقيم هستم، راه مستقيم راه كسانى است كه به آنها لطف كرده‏اى، حالا باز مبهم است، خدا به چه كسانى لطف كرده است؟ قرآن مى‏فرمايد: «وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ ُ»نساء/69 كسى كه مطيع خدا باشد، «وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ» نساء/69 كسى كه مطيع خدا و رسول باشد، «وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحينَ وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفيقاً»نساء/69 «مَعَ» يعنى كسى كه، كسى كه مطيع خدا و رسول باشد، اين گروهى كه مطيع خدا و رسول باشند «مَعَ الَّذينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ» اينها «الَّذينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ» هستند. خوب چه كسانى هستند مطيع خدا و رسول، بيان مى‏كند باز، بيانش اين است «مِنَ النَّبِيِّينَ» انبياء «مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقينَ» صديق از صدق كسى كه قول و عملش يكى باشد «وَ الصِّدِّيقينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحينَ» افراد صالح، ببينيد پس شما در نماز روزى هفده مرتبه كه نماز مى‏خوانيد، هفت مرتبه‏اش «سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَرُ» است.
روزى ده مرتبه در نماز نمى‏گويى خدايا نه من، بلكه همه ما را، همه ما را هدايت كن به راه مستقيم، راهى كه نه افراط در آن هست و نه تفريط و راه مستقيم راه كسانى است كه انعام كرده‏اى به آنها. به چه كسانى انعام كردى؟ در سوره نساء، آيه 69 مى‏گويد، گروهى كه مورد لطف هستند، اينها هستند.
پس شما روزى ده مرتبه مى‏گويى خدايا من خواهان راه انبياء و صديقين و شهدا و صالحين هستم، من طرفدار اين گروه و كلوپ و حزب هستم. من راه مستقيم مى‏خواهم، راه مستقيم راه كسانى است كه به آنها انعام كردى، به اين گروه انعام كردى و من راه اين گروه را مى‏خواهم. اين زنده باد قرآن است كه من خواهان اين جبهه و جهت هستم، بعد هم مى‏گويى «غَيْرِ الْمَغْضُوبِ» فاتحه/7 مغضوبين بد هستند، مغضوب چه كسى است، كه شما مى‏گويى من با آنها بد هستم. مغضوب چه كسى است كه شما مى‏گوييد «غَيْرِ الْمَغْضُوبِ»؟ مغضوب يعنى غضب شده و اينجا از نظر ادبيات عرب يك لطيفه‏اى هم هست، حالا برايتان بگويم، در نعمت خدا مى‏گويد «أَنْعَمْتَ» ولى در غضب نمى‏گويد «غَضِبْتَ»، نمى‏گويد خدايا تو لطف كردى، تو غضب كردى، نعمت از خداست ولى اينها را نمى‏گويد «غَضِبْتَ» تو غضب كردى، خودشان يك كارى كردن كه مورد، چى؟ خودشان مغضوب هستند. حالا چه كسانى مغضوب هستند كه شما سر نماز ده مرتبه شعار مى‏دهى و مى‏گويى مرگ بر اينها، قرآن مغضوبين را گفته است:
1 - خدا فرعون را غضب كرد، در آب غرقش كرد. قرآن مى‏گويد «فَأَغْرَقْناهُ» اسراء/103 يعنى ما غرقش كرديم. خدا قارون را هم غضب كرد، قارون را خدا غضب كرد، در زمين غضبش كرد. قرآن درباره قارون مى‏گويد «خَسَفْنا بِهِ الْأَرْضَ» عنكبوت/40 يعنى در خاك غرقش كرديم. ديگر چه كسانى را غضب كرده است؟ ابولهب، ابولهب عموى پيغمبر است ولى قرآن مى‏گويد «تَبَّتْ يَدا أَبي‏ لَهَبٍ » مسد/1 بريده باد دو دست ابولهب، چون ابولهب كار شكنى مى‏كرد، چوب لاى چرخ اسلام مى‏گذاشت. هر كجا پيغمبر براى تبليغ مى‏رفت اين. . . «تَبَّتْ يَدا أَبي‏ لَهَبٍ ». قاتل، مغضوب است، قرآن مى‏گويد َ «مَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فيها وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْه» نساء/93 كسى كه يك مومنى را به قتل برساند جزايش خلود در جهنم بوده و خدا غضبش مى‏كند.
در قرآن مى‏خوانيم آدمهاى دو رو هم، آدم‏هاى منافق، دو رو، منتها دو رو گاهى كمرنگ است و گاهى پررنگ. يك دو روى كمرنگ‏ها را برايتان بگويم، آنوقت خودتان پررنگ‏ها را مى‏شناسيد. حضرت موسى بن جعفر(عليهما السلام) داشت مى‏رفت، امام رضا(عليه السلام) هم پسر كوچولويى بود، با باباش بود، شخص سومى ملحق شد، حضرت رفت در خانه و بفرما به اين طرف نگفت. امام رضا(عليه السلام) فرمود: باباجان چرا به آن بفرما نگفتى؟ گفت: من الان آمادگى پذيرايى ندارم. كسى كه آمادگى پذيرايى ندارد بگويد بفرماييد خدمت باشيم، مى‏ترسم اين يك نفاق كمرنگى باشد، حالا اين در حد نازكش، مانده تا نفاقش، منافق هم «غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ» فتح/6
عده‏اى از يهوديها گوش به حرف حضرت موسى نمى‏دادند، خداوند درباره آن يهودى كه گوش به حرف حضرت موسى نداد مى‏گويد «باؤُ بِغَضَبٍ» بقره/61 گروه يهود كه چى؟ كه هر چه حضرت موسى مى‏گفت بلند شويد و برويد جنگ كنيد، مى‏گفتند «فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّكَ فَقاتِلا إِنَّا هاهُنا قاعِدُونَ» مائده/24 ما حالش را نداريم. آن عده از يهود، تن پرور، درباره رباخوار هم همينطور است(غضب)، پس اينها گروهى از مغضوبين هستند و شما در نماز روزى ده مرتبه شعار مى‏دهى، من را هدايت كن و راه راست، راه كسانى كه به آنها لطف كرده‏اى و گروهى كه به آنها لطف كرده‏اى اينها هستند، من را هدايت كن به آن راه. من هم همچون انبياء باشم، من هم همچون صديقين و شهدا باشم.
«غَيْرِ الْمَغْضُوبِ» اينها مغضوب هستند، اينها مورد غضب هستند و من غير از آنها هستم، يك مسلمان روزى ده مرتبه مى‏گويد من ضد هستم با قدرتهاى غير صحيح، ضد هستم با پولهاى ورم كرده نا خالص، ضد هستم با افرادى كه توطئه مى‏كنند و كارشكنى مى‏كنند. مخالف هستم با قاتل و مخالف هستم با افراد دو رو و افراد تن پرور و ربا خوار، اينها همه مغضوب هستند و من غير از اينها هستم، اينها مغضوب هستند و من غير از اين مغضوبين هستم.
«وَ لاَ الضَّالِّينَ» فاتحه/7 و من با افراد گمراه هم نيستم. نماز خيلى اسرار دارد، خواسته باشيم نماز را بگوئيم، بحثهاى ديگر، . . . اصولاً بحث ما بحث اصول عقايد است، به مناسبت بحث توحيد و رابطه با خدا بحث نماز را مطرح كرديم «وَ لاَ الضَّالِّينَ» من با ضالين و گمراهان نيستم.
سجده‏اش را حساب كن، بلندترين نقطه بدن مى‏آيد روى خاك، خاك شهدا، يادگار شهدا، خاك كربلا، سفارش شده است يا مزار شهدا كه اثر سازندگى دارد. يا تشهدش، سلامش، سبحان الله‏اش، يك تك جمله هم از سلام بگويم، كره زمين مرز بندى شده است براساسهاى مختلف، اصولاً در حكومت اسلامى، مرز، مرز فكرى است. يعنى اگر يك نفر آنطرف كره زمين باشد، يك نفر هم آينطرف كره زمين باشد، آنوقت پنج هزار بار بايد با بيسيم به هم پيغام بدهند و پيغامش سِر نماز است «السَّلَامُ عَلَيْنَا» درود برما و برچه كسى «وَ عَلَى عِبَادِ اللَّهِ الصَّالِحِينَ» درود بر من و بر هم فكرم، گرچه آنطرف كره زمين باشد و نفرين بر هم جوارم اگر هم فكر من نباشد.
ممكن است در كنار يك چهره‏هاى سفيد يك چهره‏هاى تاريكى باشد، با اين چهره‏هاى تاريك چه كار كنيم؟ قرآن مى‏گويد «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا آباءَكُمْ وَ إِخْوانَكُمْ أَوْلِياءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْكُفْرَ عَلَى الْإيمانِ وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ» توبه/23 اى مسلمان، آيا كسى را مى‏شناسى؟ ‌اي مسلمان آ نكه در كنار تو است هم فكر تو نيست، با او رابطه‏اى نداشته باش. درود برمن و درود بر ما و بر هم فكرانمان، هر كجا كه مى‏خواهى باش و نفرين بركسانى كه هم فكر ما نيستند.
بنابراين رفاقت براساس اين نيست كه چه كسى همسايه هست، چه كسى همشهرى و هم محله‏اى هست، مرز، مرز فكرى است. هر مسلمانى در هر منطقه‏اى هست، هم وطن ماست و اگر كسى در كنار ما باشد، توطئه عليه ما بكند، آنها حسابشان از ما جداست. اين به طور شكسته، به طور خلاصه، به طور فشرده نماز.
دوستان؛ مراسم نماز را بايد رويش عنايت داشت، رفقا؛ سعى كنيد نماز را معرفى كنيد، هم توسط من نوشته شده كتابهايى و هم اخيراً اين چند دقيقه نماز ضررى به جايى نمى‏زند. چطور انسان با هر رفيقى يك ساعت، دو ساعت مى‏نشيند و صحبت مى‏كند، پنج دقيقه براى نماز ، بعضى وقتها، بعضى از ماها براى زلفمان، يك لباس، اتو و يا شلوارمان، يك روز، يك ساعت، دو ساعت مشغول مى‏شويم اما دو دقيقه مى‏خواهيم با بى نهايت باشيم، با بى نهايت رابطه برقرار كنيم، تن پرورى، كسالت نكند. كسى كه در نماز كسالت نشان مى‏دهد علامت نفاقش است و امام صادق(عليه السلام) لحظه مرگ فرمود به خدا قسم كسى كه وقت نماز را سبك بشمارد، روز قيامت وضعش خراب خواهد بود و ما او را شفاعت نخواهيم كرد. اين بحث خيلى فشرده نماز بود چون مى‏خواهيم بحث‏هاى ديگرى بكنيم، همين مقدار براى نماز كافى است.
جلسه بعد موضوع بحث در رابطه با عدالت خواهد بود. اصل دوم در اصول اعتقادى ما، بعد از توحيد، اصل عدالت است. در چند نوع بحث عدالت مطرح خواهد شد.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته