بسم الله الرّحمن الرّحيم
سلسله بحثهاي ما اصول عقائد بود در سطح عموم منهاي اطلاعات علمي، رسيديم به بحث معاد و ظاهراً اين آخرين نشست ماست حالا دليل معاد را گفتيم يک چيزهاي از معاد خيلي فشرده بگويم.
قرآن مي گويد از قبر شما بر مي خيزيد و اگر معاد غير از اين باشد درست نيست که از زمين بر مي خيزيم زنده مي شويم دو مرتبه براي حساب و کتاب. وضع جو هم جُور ديگر مي شود خورشيد دگرگون مي شود، نظام هستي به هم مي خورد زمين وضع ديگري مي شود، خلاصه اينکه مثل نخي که در دانه هاي تسبيح آنها را نگه مي دارد شما نخ را بکشيد پاره مي شود و همه دانه‌ها پخش مي شود.
يک جاذبه که در اين هستي بود گويا خدا جاذبه را بر مي دارد بنابر اين همه به هم مي ريزد، فرم زندگي زمين آسمان جور ديگري مي شود، در اين زمينه قرآن مفصل صحبت کرده بيش از هزار آيه در قرآن در خصوص معاد هست اما حالا وضع زمين و آسمان چطور مي شود اين مهم است.
اما ببينيم وضع خودمان چطور مي شود، خدا از ما چي مي پرسد؟ و ما بايد چه جواب بدهيم؟ بنابراين رفقا چون جلسه آخر هم هست با عنايت گوش بدهيم البته بحثهايي که من کردم اينها الفباي اسلام هست اينها کمکهاي اوليه است چون اسلام يک سري بحثهاي ديگر خواهد داشت، درباره حقوق اسلام و اقتصاد اسلام و سياست اسلام، اينها مسائلي است که هر مسلماني بايد بلد باشد ولي الفبايي که هر مسلمان بايد بداند آشنايي با اصول عقائد بود.
در قيامت از چه مي پرسند؟
1- روايات زيادي داريم سوال مي کنند از ولايت، پاي پرچم کي سينه مي زدي؟ با کدام حزب بودي؟ رهبري کي را پذيرفتي؟ ولايت يعني رهبري، به کي عشق مي ورزيدي؟ البته ولايت چند تا معنا دارد يکي محبت، يکي حکومت، يکي ولايت به معناي نظارت يکي هم به معناي قدرت در آفرينش که اصطلاحاً مي گويند ولايت تکويني حالا کار نداريم بعضي از پدر و مادرهاي ما فقط ولايت را به معناي اول معنا کرده‌اند مي گويند ولايت يعني محبت، خوب البته معناي اول هم هست تازه آن هم کج معنا مي کنند فقط محبت خالي که نيست، محبت رمز کشش است اين که مي گويند دوست داشته باش علي را، ائمه را، کسي که کسي را دوست دارد خودش را هم مثل او درست مي کند.
محبت رمز کشش است اينجا يک قصه برايتان بگويم، بچه کوچولو به باباش گفت براي من بيسکويت بخر، روايت داريم که اگر پدر و مادر به بچه قول داد بايد برايش بخرد قول نده و اگر قول دادي عمل کن، گفت برايم بيسکويت بخر، بابا هم قول داد و رفت و نخريد تا در را زد بچه کوچولو تقريباً دو سالش بود آمد و گفت بيسکويت کو؟ گفت نخريدم، گفت بابا بده، بابا بده، هي گفت آخرش پدرش ديد اين ژست گرفته. . . بچه دوساله را بغلش گرفت گفت آقاجان من تو را دوست دارم، گفت بيسکويتت کو؟ !
مي خواهم بگويم محبت بدون بيسکويت را بچه هم قبول ندارد، اگر مي گوئيم ولايت اهل بيت يعني آدم علي گونه باشد، ولايت يعني حکومت، از ولايت گفتن يعني چه حکومتي را پذيرفتي؟ در چه حزبي اسم نويسي کردي؟ رهبر تو که بود؟ ما فقط رهبري را در سطح که نمي خواهيم ما يک کارهايي برايمان مشخص شده اول خدا بعد از خدا پيامبر بعد از پيامبر امام بعد از امام نائب امام، از اين طريق ما بايد مطالب را بگيريم. البته هر چي که مي خواهي در خداشناسي دليل بخواه، کر شو و کور شو نيست، تقليدي نيست، با استدلال خدا را بشناس، با استدلال پيامبر را بشناس، با استدلال امامت را بشناس، با بينش مرجع و نائب امامت را بشناس، اگر با تشخيص بود هر کاري کردي بايد از اين طريق باشد.
آقا بيا برويم راهپيمايي، براي چي؟ براي فلان مسئله، اجازه بدهيد من بپرسم از مرجع ام، از رهبر انقلاب بپرسم، آقا راهپيمايي هم بايد بپرسيم؟ بله، فرقي نمي کند هر کاري که واجب است يا مستحب يا حرام يا مکروه، از يک نفر که وحي شناس است بپرس کجا بريم متحصن بشويم؟ اين ورقه را امضا کنيم، اين را امضا نکنيم، يک وقت انسان نمي شناسد بله با دليل و خدا و پيغمبر و امام و نائب را شناختي وقتي شناختي اين راه حق البته کسي که نمي شناسد بايد برود کلاس اول خداشناسي را ياد بگيرد.
مسلماني که عقيده به قرآن دارد تمام کارهاش که واجب يا حرام از جمله راهپيماي وارد شدن به کدام حزب تحصن وامضاء کردن داد زدن فرياد کشيدن عرض کنم که تهديد کردن به آزار هر کاري که واجب باشد يا حرام بايد از اين نوع بشنويم راه را بايد تشخيص بدهيم بعد از آن در خدمت امام باشيم. پس امام را براي شک سه و چهار و نماز و روزه نمي خواهيم در تمام مسائل سياسي هم بايد تقليد کنيم ولي راه را بايد با عقل بشناسيم مثل پزشک که بايد با عقل بشناسيم واقعاً گواهي نامه دارد کدام دانشگاه درس خوانده ولي وقتي فهميدي پزشک است هر دارويي را سر خود مصرف نمي کني حالا حکومت علي کارهامان بايد زير نظر او باشد.
سوال مي کنند از حکومت ولايت و نظارت امام مي تواند نظارت کند؟ بله بسياري از کارها را مي تواند نظارت کند. حاجي‌ها حج مستحبي امثال نروند پولش را بدهند به جهاد سازندگي اينها به معناي نظارت يعني انسان رهبري را که قبول کرد رهبر را ناظر به کارهاش بداند. من مي خواهم بروم حج مستحبي بروم يا نه؟ الي آخر سوال مي کنند از ولايت که پاي پرچم کي سينه زدي؟ براي کدام تنور هيزم مي کشيدي؟
2- سوال مي کنند از درآمد در حکومت اسلامي، از درآمد هم در دنيا سوال مي شود هم در آخرت يک جمله هست در نهج البلاغه مکرر هست امير المومنين به استاندارهايش نامه مي نويسد مي گويد «فَارْفَعْ إِلَيَّ حِسَابَكَ»(نهج‏البلاغه، نامه 40) يا الله حسابت را پيش بکش ببينم از کجا آوردي؟ نامه اي است که به استاندارها مي نويسد که پيش بکش ببينم پولها را از کجا آورده اي؟
اين براي دنياست که ريس حکومت اسلامي بايد بررسي کند اين پول‌ها را از کجا آورده اي و اين انبار از کجا جمع شد و اگر بيخود جمع شده مصادره کند از درآمد سوال مي شود و يکي هم از مصرف. گيرم شما درآمدت خوبه ولي حق نداري مصرف کني ممکنه بنده ذوق و استعداد و نبوغ را داشته باشم ساعت بيشتري کار کنم حقوق بيشتري داشته باشم ولي در حکومت اسلامي حق ندارم هر جور که دلم مي خواهد مصرف کنم.
گاهي پيامبر ما يک سري چيزها را با نمايش نشان مي داد يکي از آنها همين بود يک بار پيامبر يک درهم داد به سلمان يک درهم به ابوذر گفت برويد خرج کنيد فردا بيايد اينها خبر از جايي نداشتند رفتند فردا آمدن پيغمبر گفت مي خواهيم يک اتاق درست کنيم يک پايه کوچک برد بالا کنارش هم يک پايه ديگر يک تخته سنگ هم گذاشت رويش باز سلمان و ابوذر نمي دانند فلسفه اين کار چيه، به سلمان گفت برو بالا ببين يک درهم ديروز را چه کردي با کفش نه، کفشهات را بکش بيرون، رفت و گفت که چه کردم هي سوخت و خلاصه گفت و پريد پايين، به ابوذر گفت حالا تو برو بالا ببينم چه کردي، خلاصه او هم گفت يک کدام تند گفت و يک کدام معطل شدن وقتي آمدن پايين پيامبر گفت همينطور که شما اينجا معطل شديد روز قيامت هم از شما سوال خواهد شد اينطور نيست که هر که دارد بتواند بخورد.
ممکن است شما کار بيشتري کردي با ذوق و ابتکار مالک شده اي اما حق ندارد هر مقداري که دلش مي خواهد مصرف کند سوال مي شود از درآمد اينکه مي گويم خلاصه حديثها هست شايد 50 و60 حديث داريم که تحت کدام حزب بودي کدام رهبري را پذيرفته بودي از کدام درآمد.
من خيلي خوشحال شدم از يکي از مهندس هاي خودمان ايشان مهندس بود ماهي 13 و14 هزار تومان حقوق داشت رها کرد رفت دبير شد گفت ماهي 14 هزار تومان شد ماهي 3و4 هزار تومان گفت من فکر کردم مهندس که بودم سر و کارم با پيچ و مهره بود حالا رفتم سر کلاس سر و کارم با مغز است نسل نو سي و چهل تا مغز نو در اختيار من باشد بهتر از اين که پيچ و مهره هاي ماشين در اختيار من باشد درآمد مهم نيست کار بايد مقدس باشد.
سوال مي کنند چه حزبي، چه رهبري، چه در آمدي، کجا مصرف کردي، يکي از چيزهايي که سوال مي کنند از عمر و جواني است، جوانيت را چه کردي، و اين خيلي مهم است و ما خيلي وقتها بازي مي کنيم جواني‌مان را، يعني نمي خواهم بگويم بازي بده به بطالت مي گذرانيم استاد ما، اخلاق براي ما مي گفت در قم، مي فرمود شيخ مرتضي انصاري رحمة الله عليه صبح که از خواب پا مي شود همه‌اش مشغول درس و بحث و کارهاي علمي و تحقيقي ظهر که مي آيد خانه سفره را انداختند مي خواهد ناهار بخورد خانمش مي بيند مهر را گذاشت و دو رکعت نماز مي خواند مي گويد آقا مگر نماز ظهرت را نخواندي؟ مي گويد چرا خواندم، ولي الان کنار سفره دو سه دقيقه وقتم بايد تلف بشود من از خدا مي ترسم که بگويد عمرت را چه کردي؟ چون مغزم حال دارد بايد از آن استفاده کنم.
عمرت را چه کردي؟ بسياري از ما کل عمرمان را چه کرديم و الان بايد وقتم را صرف ياد گرفتن بکنيم توجه کنيد ببينيد اسلام چه دقيق است شوال ذيقعده ذيحجه محرم صفر ربيع الاول ربيع الثاني جمادي الاول جمادي الثاني رجب شعبان رمضان، ما نه تا ماه داريم که مثل همه سه تا ماه داريم که امتياز دارد رجب شعبان رمضان، ماه رمضان از ماه رجب و شعبان هم مهمتر است چون ماه رمضان يک قله دارد به نام شب بيست و يکم تو سحر بيست و يکم سوال مي کنند چه کنيم؟ مي گويد برويد چيزي ياد بگيريد.
اين مفاتيحي که گاهي ما با ديد حقارت بهش نگاه مي کنيم بهترين ايام بهترين ماهها بهترين ساعتها را اسلام مي گويد برويد چيزي ياد بگيريد. پيغمبر وارد مسجد شد گروهي داشتن نماز مستحبي مي خواندند گروهي هم داشتن بحثهاي علمي مي کردند فرمود هر دو را دوست دارم ولي من مي روم گروهي که وقت علم مي کنند البته نماز مستحبي بود سوال مي کنند از جواني اينها سوالهايي که مي کنند در بازپرسي بالاخره وقتي پرسيدند در کدام حزب بودي شرمند مي شويم.
افراد خيلي روز قيامت شرمنده مي شوند ائمه ما صحنه قيامت را مجسم مي کردند و گريه مي کردند امام سجاد(عليه السلام) نعره مي کشيد و امام علي(عليه السلام) فرياد مي کشيد و گريه مي کرد که روز قيامت چه خواهم کرد، يک نگاه به راست و يک نگاه به چب بکنم هر کس پهلوي خدا آبرو دارد نکند من بي آبرو بشوم چون بسياري از کارهاي که مي کنيم خراب از آب در مي آيد و بعد معلوم مي شود که آنجا صندق‌مان خالي خواهد بود چون کارهاي خوبي که ما مي کنيم از اول رياست، از اول خرابه، گاهي از اولش خدايي وسط کار اوج مي گيردمان مي گوئيم ما بوديم که اين کار را کرديم.
مردم ديگر آدم خوبي نيستند خودپسندي گاهي اولش خداست آخرش هم خداست آخر کار کاري مي کنيم که حذف مي شود، بنابراين خيلي افرادي که کار خوب مي کنند خطر ريا خطر غرور اينها را تهديد مي کند بنابراين حقش هست که امير المومنين فرياد مي کشد.
در بازپرسي افراد شرمند مي شوند، سوال مي کنند که ما چه کرديم يکي يکي تحت چه حزبي بودي حزب فلان، درآمدت از کجا بود از فلان، کجا خرج کردي؟ فلان، وقتي رو سياهي مطرح مي شود شروع ميکنند به استمداد، افراد مجرم شروع مي کنند به استمداد از پنج دسته استمداد مي کنند اول از خوبها استمداد مي کنند رفقاي خوب به فرياد ما برسيد ما در دنيا باختيم مي گويند شما تو يک اداره و تو يک ده و کارخانه و شهر مدرسه بوديد ولي خوب راهمان دو تا بود. هر چي به خوبها التماس مي کنند کمک مي گويند نه اينجا جاي کمک نيست، به بدها مي گويند خدا ذليل کند شما را شما بد بوديد و ما هم با خودتان کشانديد مي گويند نبايد عقب ما بيائيد، رهروها به رهبرها نفرين مي کنند، شما رهبرها فاسد بوديد و ما را هم عقب خودتان کشانديد، مي گويند نه بايد عقب ما بيائيد هر چي التماس به هر کي مي کنند جواب منفي مي دهند.
اسلام به ما گفته که همش ياد قيامت باش هر وقت وضو مي گيري ياد قيامت باش و اين دعا را بخوان آب که به صورتت مي ريزي 000 الهي(بيض وجهي) صورتم را سفيد کن آن وقت که عده اي رو سياه مي شوند آن روز من را رو سفيد قرار بده بله هستند افرادي که همش به فکر شفاعت هستند و اين دلخوشي هم درست و هم غلط، شفاعت درسته ولي شفع و شفع هم به معناي جفته شفاعت يعني جفت شدن مثلاً فرض کنيد يک کوهي را که يک افرادي هم دَم کوه‌اند به اين جمعيت مي گوئيم حرکت کنيد لب کوه دو سه نفر حرکت مي کنند و با هر زحمتي شده خودشان را مي رسانند لب کوه دو سه نفر هم يک خورده پائينتر خودشان را مي رسانند دو سه نفر هم وسط راه يک عده‌شان هم هرچه مي گويي آقا بلند شويد برويد بالا هر چه مي گوئيد پاشيد تکان نمي خورند.
شفاعت مي دانيد يعني چه؟ يعني کسي که توي راه است کمک مي خواهد يک خورده کمک بکن، معناي شفاعت اين نيست که اوليا خدا بيايند بروند تو قهوه خانه قنبر شيره خانه اين را بکشند ببرندش بالا، شفاعت يعني اگر کسي هفت تا نمره داشت چند تا نمره هم کنار آن جفت مي کنند ده و قبولش مي کنند اما اگر نمرش صفره آن هم قد در قوري! کسي که يک نمره صفر دارد با چي جمع بشود، صفر با چيزي قابل جمع نيست، شفاعت يعني مريض يک نفسي دارد يک نفسي مي آيد و مي رود بالاخره زنده است منتها پزشک مي آيد در کنارش پزشک بعلاوه مريض مساوي با سلامتي اما شفاعت معناش اين نيست که مرده بعلاوه پزشک، آخر پزشک با مرده چه کند؟
پس شفاعت هست ولي کسي که از خودش چند تا نمره داشته باشد شما اگر 40 هزار تومان پول نقد داشتي رفتي تو بازار 50 هزار تومان جنس بر مي داري 40 هزار تومان نقد و 10 هزار تومان شعاع آن 40 تومان کسي که 40 هزار تومان پول نقد دارد 10 هزار تومان هم شعاع دارد درست است.
پس معناي شفاعت اين نيست که ما همه غرق گناهيم و يک حسين داريم، درسته امام حسين شفاعت مي کند اولياء خدا روز قيامت شفاعت مي کنند اما معلوم نيست شفاعت کي را مي کنند مثل اينکه مي گويند آقا بانک جايزه مي دهد خيلي خوب به تو چه جايزه مي دهد؟ ولي به کي و چقدر جايزه مي دهد اولياء خدا شفاعت مي کنند شفاعت کي، وقتي خود امام صادق مي گويد والله قسم شفاعت کسي را نمي کنم که پابند نمازشان نيستند، خود امام فرموده که من شفاعت اينها را نمي کنم والي آخر گاهي وقتها بعضي کارها باعث غرور مي شود مثلاً آن عزا دارد امام حسين پابند نمازش نيست يا آن شاگرد اول مدرسه است پابند زبانش نيست فحش هم داد، غيبت هم کرد، يک مقدار اينها حساب دارد.
روز قيامت روز باز پرسيست از عمرمان از جواني‌مان از درآمدمان از مکتبمان يک خورده مواظب باشيم استخدام مي خواهيم بشويم در يک منطقه و مؤسسه اي مشورت کنيم هر جا که پولش خوبه. . . دنيا مي گذرد خدا به سگهاي ولگرد روزي مي دهد خدا به سوسکهاي سوراخها روزي مي دهد، ما اگر عجله نکنيم و خود را به حرام نيندازيم مي توانيم از راه مقدس و مثبت و مفيد درآمدها به مقدار زندگي در بياوريم.
انواع لذتها در بهشت انواع عذابها در جهنم هست، اميرالمومنين در دعا‌ها مي گويد وقتي ما نمي توانيم آتش سيگار را. . . اين را من مي گويم، آتش دنيا را وقتي نمي توانيم تحمل کنيم «فَكَيْفَ احْتِمَالِي لِبَلاءِ الْآخِرة»(مصباح‏المتهجد، ص‏847) چگونه بلاي آخرت را تحمل کنيم؟ اگر ما يقين داشته باشيم مثل مرده شورهايي که جلسه قبل مثالش را زدم، اگر ما يقين داشته باشيم به جهنم گناه نمي کنيم ما مي گوئيم جهنم هست ولي پابندش نيستيم باورمان نيامده باورمان آمده که پليس جريمه مي کند ماشين را همه جا پارک نمي کنيم، باورمان بيايد که آبرومان مي ريزد در برابر اولياء و انبياء يک گناههاي را که انسان خجالت مي کشيده مادر و پدرش بفهمد آنجا برملا مي شود، يک افکار خطرناکي که داشته و نمي خواسته کسي بفهمد آنجا قرآن مي گويد علني مي شود. و قيامت روز رسوايست، حقش اين است که در ايام و شبها وهفته‌ها و گاه وبيگاه ياد اين خطرها باشيم و از خدا کمک بخواهيم اولياء خدا گريه‌ها داشتند نعره‌ها داشتند فريادها داشتند سحر خيزيها داشتند و ما يوم الحساب را فراموش کرديم اگر اين ملتي که مي بينيد جنايت مي کنند بعضي هاشان اگر اينها ياد قيامت باشند هرگز جنايت نمي کنند.
اين خلاصه بحث ما در اين سي و دو سه جلسه بحث صحبت کردم اين اصول عقائد ما بسيار فهرست وار بود بسيار ساده و بسيار عجولانه بود و اين به خاطر اين بود که دوره بعد از انقلاب اول ماه رمضان بعد از انقلاب بود گفتيم به خاطر اينکه يک دوره فشرده اصول عقائد گفته بشود، ولي اسلام اين نيست اسلام اگر اقتصادش را شما تصميم بگيريد دو سه سال بايد درس بخوانيد هنوز دستتان از اقتصاد اسلام پر نشده اسلام به چهار تا کتاب خواندن آدم اسلام شناس نمي شود خيلي عرض کنم رشته طولانيست و بايد دنبالش را بگيريد و هفته اي يک کتاب مفيد مطالعه کنيد و هر جا که هستيد شماره تلفن يک اسلام شناس را داشته باشيد رابطه با دانشمندان داشته باشيد عرض کنم يک مقدار غرور علمي که من فيزيک خوندم نمي روم سراغ آن، و آن يکي بگويد من عربي خواندم نمي روم سراغ آن، الحمدلله انقلاب اين مسائل را حل کرد خيلي با هم رفيق شديم ولي بايد رفاقتمان بيشتر بشود و از همه شماها که در اين ايام اينجا آمديد از فرد فرد‌تان تشکر مي کنم و همه را به خدا مي سپارم.
والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته