بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا و نبينا محمد و علي اهل بيته و لعنته الله علي اعدائهم اجمعين.
بحث جلسه قبل ما اين بود عامل شكست يك ملت، قصه‌اي را نقل كرديم كه پيغمبر(صلي الله عليه و آله) به مسلمانها وعده داده بود كه همانطور كه در بدر پيروز شديد، در احد هم پيروز مي‌شويد اينها رفتند اول كار هم پيروز شدند ولي بعداً شكست خوردند آمدند گفتند شما چرا شكست خورديد؟ آيه نازل شد علت اينكه شكست خورديد اين بود «فَشِلْتُمْ» ضعف و ترس شما را گرفت ولذا اول كه حمله كرديد خوب پيروز شديد دشمن را به عقب رانديد حواس دشمن را گرفتيد اما ضعف عارض شما شد «وَتَنَازَعْتُمْ فِي الْأَمْرِ» ميان شما نزاع افتاد، پيامبر گفت سنگر را رها نكنيد اما شما گفتيد رها بكنيم عده‌اي هم گفتند رها نكنيد بعد اختلاف بوجود آمد فلذا شكست خوريد «وَعَصَيْتُمْ» آل عمران/152 خدا به شما وعده داده بود كه در احد شما پيروز شويد و به وعده‌اش وفا كرد و شما پيروز هم شديد اما عاقبت كار شكست خورديد چون شل شديد و نزاع راه انداختيد و فرمان پيامبر را كه فرموده بود سنگر را رها نكنيد عمل نكرديد و معصيت كرديد.
مي خواهم حديثي بخوانم درباره «عَصَيْتُمْ»، اسلام نمي‌گويد كر شو كور شو عمل كن، مي‌گويد تحقيق كن و عمل كن، بعد از آنكه معاد و مبدا را شناختي بايد تن بدهي يعني بعد از پذيرفتن آدم بايد تسليم باشد. (مَنْ كَانَ مِنْكُمْ قَدْ رَوَى حَدِيثَنَا وَ نَظَرَ فِي حَلَالِنَا وَ حَرَامِنَا وَ عَرَفَ أَحْكَامَنَا فَارْضَوْا بِهِ حَكَماً فَإِنِّي قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَيْكُمْ حَاكِماً فَإِذَا حَكَمَ بِحُكْمِنَا فَلَمْ يَقْبَلمن) الكافي ج7 ص412- هركس از شما. . . سن و لباس و قيافه و منطقه و نژاد مطرح نيست ولي اين هست كه بايد راوي حديث باشد يعني بايد حديث‌ها را بلد باشد، هر كس حديث بلد باشد آيا اين كافي است؟ نه بلكه(نَظَرَ فِي حَلَالِنَا وَ حَرَامِنَا) بايد نظر كند در حلال ما و حرام ما، نظر كافي است؟ نه، ممكن است كسي به يك شهري نظر مي‌كند اما راه را بلد نيست. زوارهايي كه مي‌روند توي حرم امام رضا(عليه السلام) تمام خيابانها و راوقهاي دور حرم را مي‌بينند اما گاهي وقتها توي حرم گم مي‌شود مي‌گويد از كدام در بروم، همه را نظر كرده منتهي شناخت ندارد، ولذا دنبال نظر گفته كه بايد شناخت هم داشته باشد(وَ عَرَفَ أَحْكَامَنَا) بايد معرفت به احكام داشته باشد. پس سه مرحله است: اول اينكه راوي حديث باشد و نظر كند در حلال و حرام و بعد از اين اهل معرفت و شناخت هم باشد اينطور نيست كه هر كسي چهار تا حديث بلد باشد بتواند نظريه بدهد البته در يك سري مسائل فقهي و هر مسئله اي، اگر كسي اينها را داشت(فَارْضَوْا) يعني بعد از اين ديگر مردم بايد راضي باشند(فَارْضَوْا بِهِ حَكَماً) بايد مردم از نظر حكميت و حاكم راضي باشند بايد او را به حاكميت بپذيرند.
چرا؟ براي اينكه امام مي‌فرمايد(إني) بدرستي كه من از كه از طرف پيامبر معرفي شده ام(فَإِنِّي قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَيْكُمْ حَاكِماً) بخاطر اينكه من او را حاكم شما كردم، چرا حاكميت او را بپذيريم؟ چون من او را حاكم كردم.
اگر فقيه عادلي فرماني داد و شخص گوش به حرف او نداد امام مي‌فرمايد(فَإِذَا حَكَمَ بِحُكْمِنَا) وقتي اين فقيه حكم كرد به حكم ما فقيه اسلامي گفت حكم اسلام اين است(فَلَمْ يَقْبَلْهُ) اما گروهي قبول نكردند گفتند ما نمي‌خواهيم(فَإِنَّمَا بِحُكْمِ اللَّهِ قَدِ اسْتَخَفَّ) اين شخصي كه قبول نكرده است توهين كرده است به حكم خدا(وَ عَلَيْنَا رَدَّ) يعني بر ما رد كرده است كسي كه نماينده من را رد كند من را رد كرده است(وَ الرَّادُّ عَلَيْنَا الرَّادُّ عَلَى اللَّهِ) كسي كه من را رد كند خدا را رد كرده است و كسي كه خدا را رد كند(وَ هُوَ عَلَى حَدِّ الشِّرْكِ بِاللَّهِ) از اين حديث چي مي‌فهميم؟
از اين حديث مي‌فهميم عوامل شكست، نزاع، ضعف، عصيان، شما مي‌تواني در فقه شك كني آيا فقيه هست يا نيست، آيا عادل است يا عادل نيست، اگر تحقيق كردي و نتيجه گرفتي بايد به حكميت او راضي باشي براي اينكه امام مي‌گويد من او را حاكم شما قرار دادم.
بعضي خيال مي‌كنند كه خواندن مال بچه كوچك‌ها است، ولي من عقيده‌ام اين است كه بزرگها هم بخوانند، خواندن هم براي ذهن خوب است و هم نشاط مي‌دهد به جلسه. حالا از اين حديث ولايت فيقه در مي‌آوريد در بياوريد، ولي من غرضم اين بود كه قرآن مي‌گويد عامل شكست ضعف و ترس و نزاع و سرپيچي از فرمان كسي كه حق فرماندهي دارد.
قرآن چند تا آيه دارد كه مي‌فرمايد «نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ» النساء/150 عده‌اي هستند كه بعضي را قبول دارند و بعضي را قبول ندارند اينها مورد مذمت هستند. شخصي بود كه هر چه سيد خوش تيپ را مي‌ديد احترام مي‌كرد به او گفتند خيلي به اين جور افراد احترام مي‌گذاري؟ مي‌گفت اينها همه سيد هستند و من بخاطر پيغمبر اين كار را مي‌كنم، رفتند يك سيدي را پيدا كردند كه لباسهايش كهنه بود و قد و بالايي نداشت گفتند آقا اين هم سيد است به او احترام كن، گفت همه ثوابها را من بكنم! خوب اين ثواب را هم شما بكنيد من سيدهايي را احترام مي‌كنم كه از نظر تيپ هم خوب باشند.
يك عده از مسلمانها هم همينطور هستند قرآن مي‌فرمايد نگاه مي‌كنند اگر دين به نفع آنها بود قبول مي‌كنند اما اگر ديدند كه يك خورده. . . . «وَإِذَا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ إِذَا فَرِيقٌ مِنْهُمْ مُعْرِضُونَ» النور/48 وقتي دعوت مي‌شوند بسوي خدا مي‌گويند برويم ببينيم قانون خدا چه مي‌گويد خوب نگاه مي‌كند كه قانون خدا به نفع اين است يا به ضرر اين اگر دين گفت دكان و زمين را بگير يا آنرا پس بده فكرهايش را مي‌كند قرآن مي‌فرمايد «وَإِنْ يَكُنْ لَهُمْ الْحَقُّ يَأْتُوا إِلَيْهِ مُذْعِنِينَ» النور/49 اگر حق بر له اينها بود اگر ديد كه بسوي خدا برود فرمان خدا به نفع او است مي‌آيند بسوي فرمان خدا با اذعان و اعتراف، حساب مي‌كند دادگاه اسلامي چه به نفع او حكم مي‌كند.
اگر نگاه كند و ببيند به ضررش است مي‌گويد خيلي خوب بابا ما خدا و پيغمبر را قبول داريم اما مملكت قانون دارد! در رژيم قبل حساب مي‌كردند هر جا مي‌ديد كه حكم اسلام به ضررش است مي‌گفت اسلام را قبول داريم اما مملكت قانون دارد.
قرآن مي‌فرمايد كه اينها تسليم نيستند و يك آيه دارد كه اينها را تهديد مي‌كند «فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِي أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا النساء/65 خدا قسم مي‌خورد و وقتي هم خدا قسم مي‌خورد معلوم مي‌شود كه مسئله خيلي تند و تيز است، به خدا قسم ايمان ندارند مگر اينكه تو را حكم قرار بدهند در مشاجرات، در گرفتاريها اگر آمدند تسليم قانون خدا شدند، ايمان دارند، اگر تسليم قانون خدا نشدند ايمان ندارند، بعد از آنكه حَكَم آنها تو بودي و قضاوت كردي بعدش نق نق هم نكنند چون ممكن است گاهي وقتها پيغمبر دستور مي‌دهد اما اينها مي‌گويند كه تعبداً قبول مي‌كنيم اما تسليم نيستند.
اينهايي كه تسليم نيستند مسلمان هستند اما مومن نيستند، تازه ايمان هم درجاتي دارد در رواياتي مي‌خوانيم كه ايمان ده درجه دارد، عده‌اي آمدند نزد پيغمبر گفتند ما آمده‌ايم كه بگويئم ايمان داريم آيه نازل شد كه شما ايمان نداريد مسلمان شده‌ايد اما هنوز مومن نيستند «قَالَتْ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلْ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ» الحجرات/14 ايمان هنوز در رگ و گوشت شما اثر نكرده است.
«أَفَكُلَّمَا جَاءَكُمْ رَسُولٌ بِمَا لَا تَهْوَى أَنفُسُكُمْ اسْتَكْبَرْتُمْ فَفَرِيقًا كَذَّبْتُمْ وَفَرِيقًا تَقْتُلُونَ» البقرة/87 وقتي رسول براي اينها قانون مي‌آورد همينكه نفس اينها طالب او نيست قانوني است كه طبق ميل اينها نيست فوري كفر مي‌ورزند الان در زمان ما هست خيلي حركت اسلامي را دوست داريم ولي اگر اين حركت اسلامي يك گوشه‌اش يك ضربه به ما بزند ممكن است توي ما افرادي باشند كه بگويند اين ديگر چه قانوني بود بيخود ما رأي داديم به جمهوري اسلامي.
يك آيه ديگر داريم كه قرآن مي‌فرمايد «يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا» النساء/60 گروهي از مردم گمان مي‌كنند كه ايمان دارند ولي دل اينها نزد طاغوتها است و حقيقتاً مومن نيستند.
اگر معيارهاي زمان قبل با حالا عوض شده است معلوم مي‌شود كه انقلاب شده است سابق به افراد بي تفاوت با تقوا مي‌گفتند كار به هيچي نداشت مي‌گفتند اين آدم خوبي است به افراد بي تفاوت و وارفته مي‌گفتند با تقوا، اين معيارها به هم خورد، اگر ما هم به افراد بي تفاوت گفتيم با تقوا، معلوم مي‌شود كه فكر ما تغيير نكرده است، مثلاً معيار رهبر، هر كس زور مي‌گفت به ضعيف و باج مي‌داد به فقير اين رهبر مي‌شد استاندار اگر زور مي‌گفت به مردم منطقه و به شاه باج مي‌داد اين استاندار مي‌شد.
در رژيم قبل مردم كار مي‌كردند يا مي‌ترسيدند كار مي‌كردند يا نياز مالي داشتند كار مي‌كردند يا ساعات بيشتري را كار مي‌كردند تا اين هم مدل ماشين‌اش را عوض كند كار براي يا ترس بود يا رقابت يا نياز، الان هم اگر كارمند يا ارتش و مرد و زن ما از ترس كار كنيم معلوم مي‌شود كه ما انقلابي نيستيم اگر هم نترسيم بايد كار بكنيم بخاطر اينكه خدا به ما گفته است كار بكن يا بخاطر نياز ملت.
سابق معيار تجارت چي بود؟ هر تجارتي كه سود بيشتر داشت و راحتي بيشتر و الان هم اگر تاجرهاي ما و بازاريهاي ما در تجارت اگر هدفشان سود و راحتي باشد هرگز نمي‌توانند به خودشان بگويند ما انقلابي هستيم بايد همه معيارها عوض بشود.
قبلاً به كي مي‌گفتند روشنفكر؟ به هر كسي كه غرب زده باشد به كسي كه همه‌اش اهل تجدد باشد و همه‌اش هم انتقاد نابجا بكنند بدون اينكه تحقيق كند. خوشم آمد از يك نفر در جايي كه شروع كرده بود به نظر من به نظر من به نظر من بايد همچين بشود يك نفر بلند شد و گفت آقا تو بهانه گير هستي يا اهل تحقيق؟ گفت بنده تحقيق كرده ام، گفت اگر تو مرد تحقيق هستي نمي‌آمدي به ما بگويي، مي‌رفتي به اهلش مي‌گفتي، اينكه آمده‌اي به ما مي‌گويي معلوم مي‌شود كه مي‌خواهي رجزي بخواني و ژستي بگيري تو اگر واقعاً اهل تحقيق هستي اين همه دانشمند اين همه تحصيلكرده خوب با آنها تماس بگير.
كي مشهور بود؟ هر كسي خوب بازي در مي‌آورد هر كسي خوب فيلم و نمايش مي‌داد و هر كسي مال بيشتري داشت، به كي مي‌گفتند آدم خوب؟ هر كسي كه هر چه به او مي‌گفتي تسليم بود كساني كه تسليم انواع ذلت‌ها بودند و مردم را راضي نگه مي‌داشتند و زندگي خودشان را اداره مي‌كردند مي‌گفتند اين آدم خوبي است.
ازدواج هم هر كس زيبا بود و مهر و اينها خلاصه تمام اينها يك معيارهايي داشت انقلابي كسي است كه ازدواج او فقط براي زيبائي و عنوان نباشد، تمام معيارها اگر عوض شد باتقوا است اگر معيارها همان معيارهاي قبلي بود ما انقلابي نخواهيم بود.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته