بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا و نبينا محمد و علي اهل بيته و لعنة الله علي اعدائهم اجمعين.
در جلسه قبل گفتيم خدا به نوح مي گويد اي نوح پسرت از تو نيست، چرا؟ چون همفکر و همراه تو نيست ذيل آيه «إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِك» هود/46 گفتيم خدا به نوح مي گويد پسرت از تو نيست، نه اينکه يعني حرامزاده است، يعني همفکر تو نيست. ذيل اين آيه حديثي داريم از امام که فلان گروه هم از ما نيستند چون اسمشان مسلمان و شيعه است، اما همراه و همگام ما نيستند.
الان هستند در همين زمان انقلاب افرادي که مي گويند ما امام را به رهبري پذيرفتيم رهبري امام را قبول داريم اما حرف امام را گوش نمي دهند.
به اين مناسبت که خدا به نوح مي گويد پسرت از تو نيست چون هم فکر تو نيست آمديم تحت عنوان مسلمانان مردود، چند دسته که پيامبر مي گفت اينها از ما نيستند مسلماني که صداقت ندارد، کلک مي زند، از ما نيست مسلماني که بي تفاوت است وضع مسلمانها را مي بيند خم به ابرويش نمي آورد اين مرده است، مرده عمودي مرده اي که باز است چشمش اما واقعاً زنده نيست کسي که کلک بزند مسلمان نيست کسي که صداي مسلمانها را بشنود اما بي تفاوت باشد مسلمان نيست.
کسي که زکاتش را ندهد مسلمان نيست. و گفتيم پيغمبر وارد مسجد شد قبل از اينکه نماز بخواند نه نفر از آنهايي که زکات نمي دادند را از مسجد بيرون کرد.
حالا شناخت مومن و کافر، انسان علاوه بر اينکه راه تکامل و رشد و اصلاح و خودسازي مي فهميد بايد يک الگوي عملي و خارجي هم داشته باشد اگر يک نقشه اي را آوردند پهلوي شما گفتند ما مي خواهيم خانه براي شما بسازيم طبق اين نقشه از نقشه که چيزي نمي فهمد دلش مي خواهد مثل آنرا در خارج ببيند يعني يک همچين خانه اي که اين وعده‌اش ر ا به من مي هد خانه را مي خواهم قبلاً ببينم ديدن اثر مي مي گذارد و مي گويند اگر خواستيد جامعه را بدبخت کنيد الگوهاي فاسد را علم کنيد. الگوهاي فاسد نشان بدهيد جمعيت کشيده مي شود به فساد، چرا ميدان ورزش شلوغ، کتابخانه خلوت؟ چون اگر يک گل بزنم تشويق مي شوم اما اگر يک دوره تاريخ ايران را حفظ باشم تشويق نمي شوم؟ اگر خواستيد جمعيت را بکشيد بسوي آن افراد برجسته، آن فکر را مجسم کنيد.
قرآن براي تربيت مردم هم مي گويد راه چيه، و هم نمونه هاي راه را نشان مي دهد. مومن کيست، کافر کيست؟ ما اگر اين را بفهميم خود را با اين آيات مي سنجيم و جالب اين که همه‌اش مثال به زن زده و حالا اين هم يک فلسفه و دليلي دارد(امرة) يعني زن، زن نوح و زن لوط، حالا قرآن مي گويد براي(الذين کفرو) براي کفار يک نمونه برايتان مي گويم، براي(الذين آمنو) براي(مومنين) هم يک نمونه برايتان مي گويم شما با ديدن الگو مي توانيد بفهميد مومن کيست کافر کيست.
پس درس امروز شناخت کافر و مومن، خيلي هايي که ما به آنها مي گوئيم مومن، مومن نيستند، و خيلي هاي که مي گوئيم کافر، کافر نيستند، معيار شناختشان چيه؟ پس آيه را از تو قرآن خودتون بنويسيد جزء 28 سوره تحريم آيه هاي آخر چون آيه طولاني است بحث را عنايت کنيد «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ كانَتا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَيْنِ فَخانَتاهُما فَلَمْ يُغْنِيا عَنْهُما مِنَ اللَّهِ شَيْئاً» تحريم/10 يعني خداوند مثلي براي شما زده، خدا مثلي براي کفار گفته، مي خواهيد کفار را بشناسيد کافر اين «امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ» زن نوح و لوط کافرند، چطور شد اينها کافرند؟ علت اينکه اينها کافرند(کانتا) اين دوتا خانم بودند «تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَيْنِ» با اينکه در خانه دو نفر از بندگان ما بودند، دو بنده از بندگان ما حضرت نوح و لوط اينها پيغمبرند اينها زنان پيغمبرند در خانه پيغمبر سر سفره پيغمبر تحت تربيت شبانه روزي پيغمبر بودند اما «خانَتاهُما» ولي خيانت کردند، با اينکه در خانه پيغمبر بودند زن به شوهر خيانت کرد شد «فَلَمْ يُغْنِيا» حالا که زن خائن شد «لَمْ يُغْنِي» ديگر «لَمْ يُغْنِي» نوح و لوط، اين دوتا پيغمبر غني نکردند خانمهايشان را، ديگر پيامبر هم بدرد زن خيانت کار نمي خورد «مِنَ اللَّهِ شَيْئاً» اينها نتونستند نجات بدهند.
ما فقط اين آيه را بررسي کنيم. الگو مي خواهيد زن حضرت نوح زن حضرت لوط، آخر الان مي گويند انسان ساخته آن طبقه اي است که توي آن زندگي مي کند، يعني هر کس در هر جوّي که قرار گرفت همان جور مي شود.
مي گويند انسان در هر جوّي قرار گرفت فکرش هم همان جور مي شود، آيه اين منطق را رد مي کند مي گويد انسان ممکن است در جوّي قرار بگيرد خانه، خانه پيغمبر، سالها نوح تبليغ مي کند اما زن با اينکه مهر و عاطفه‌اش هم از مرد بيشتر است، زني که اين همه مهر دارد وقتي خواست تحت تا ثير قرار نگيرد، نگرفت.
پس اصل اراده است نه محيط، محيط موثر است اما اصل نيست. برق مهم است اما شبي که برق نيست اگر کسي بخواهد برق هم که نباشد مطالعه مي کند. برق در مطالعه موثر است ولي اراده شاگرد در مطالعه اثرش بيشتر است. اصل اراده است نه محيط، نه معلم، معلم خيلي موثر است اما اراده اهميتش بيشتر است. مقاله و کتاب و بورسيه موثر است اما اراده اثرش بيشتر است. مربي و پيامبر، رفيق و دوست، محله و فاميل، همه اينها چند درصد اثر دارند اما از همه مهمتر جوهر آدم است، اراده آدم است.
اين آيه مي گويد زن نوح محيطش سالم بود تو خانه بود رابطه‌اش فقط با شخص پيغمبر بود کتابي نبود کتاب خانه اي نبود ولي اراده داشت که خيانت کند چون خواست حرف گوش نداد پس نگوئيد جوّ آدم را مي سازد. بله جوّ آدم را مي سازد ولي آدمهاي بي اراده را جوّ هر طور که بخواهد مي سازد. آدمي که اراده داشته باشد جوّ نمي تواند در آن اثر بگذارد. مثالي که در جلسه قبل زدم مثال خوبي بود سردي هوا باعث مي شود من سرما بخورم اما اگر من اراده کنم و لباس زياد بپوشم جوّ و سردي هوا در من اثر نمي کند اينطور نيست که بگويم در خانه اي بوده که همه سيگاري بودند اين هم سيگاري شده ممکن است تمام سيگار بکشند ولي انسان با داشتن اراده سيگار نکشيم سرازيري سر آدم ليز مي خورد ولي اگر خواسته باشد سر نمي خورد. اراده مهم است. وانسانيت ما بستگي دارد به همين اراده اين که مي گويند انسان اگر نياز اقتصادي و مالي د اشته باشد و از نان هر کس که خوردي بله قربان گوي او هم مي شوي، بله افرادي هستند نان هر کسي را که بخورند بله قربانگوي او هستند اما اين اصل نيست مسئله قانون و کليت ندارد که بگوئيم هر جا که نان خوردي بله قربان گوي همان صاحب بشوي و دليل اينکه اين دوتا خانم نان دو تا پيغمبر را مي خوردند اما اراده کردند که گوش به حرف ندهند.
پس کي کافر است؟ بسياري افرادي که ما مي گوئيم کافر خيلي وقتها اگر حق را بهش بگويي گوش مي دهد افرادي بودند نماز نمي خواندند يکي دو جلسه که با هاشان صحبت کردي برادر چرا نماز نمي خواني؟ گفته نماز چيه، گفتم نماز تشکر در برابر خداست سگ هم نانش مي دهي دمش را تکان ميدهد و از صاحب نان يک تشکري مي کند، اصلاً خدا مگر نيازي به نماز ما دارد؟ نه خدا نيازي به نماز ندارد، مگر معلم نيازي به درس دادن تو دارد؟ معلم که به تو درس ميدهد نيازي به درس دادن ندارد درس براي خودت خوب است، وقتي گفت الله اکبر خدا بزرگ است ديگر کافر برايش بزرگ نيست.
وقتي او بزرگ شد ديگر شرق و غرب برايت بزرگ نيست وقتي مي گويي(ايا ک نعبد) فقط بندگي خدا، ديگر بندگي اين و آن را قبول نمي کند. اين نماز تو را مي سازد. بعد شروع کرديم يک خورده درباره نماز صحبت کردن بعد مي بيني نوشته برداشته نمازش را از روي آن مي خواند توي اسلام هم نبوده خيلي افراد که گرايش ندارند واقعاً شناختي نداشتند. يعني اگر بهشان بگويي گوش مي دهند پس فرد برجسته کافر اين است که نوح و لوط را ديده فرياد واستدلال و معجزه را ديده نانشان را خورده مي آيد بهشان خيانت مي کند. اراده داشته و خواسته گوش ندهد.
پس اصليست تو مغازه‌ها و مجله‌ها و روزنامه‌ها سخنرانيها مي گويند که طبقه مذهب را بوجود مي آورد اين طبقه ناس است إن شاءالله بحثش را مي کنم چون ناس يعني مردم پا برهنه و مردم پا برهنه هميشه دنبال پيغمبران مي روند آن طبقه که کفش پايشان هست دنبال پيغمبران نمي روند هيچ کتاب و لغتي اين ناس را به پا برهنه معني نکرده ناس يعني مردم و مردمي بودند که نياز داشتند فقير و مستضعف بودند ولي خواستن که گوش به حرف پيغمبر ندهند و ندادند. کفش به پاها هم افرادي بودند که حق را شنيدند و تسليم حق شدند پس اين طور نيست که بگوئيم که هر کس که پا برهنه است مومن است و هر کس که کفش به پاست مستکبر است و کافر، نه بسياري از پا برهنه‌ها ايمان نياوردند و بسياري از کفش به پاها به پيغمبر ايمان آوردند، چي مي خواهم بگويم؟ مي گويم محيط ما را مي سازد، بله مي سازد، چند درصد؟ نه صد درصد، طبقه به من فکر مي دهد، طبقه، محيط، پيامبر، معلم، مقاله، کتاب، محله، فاميل، اقتصاد، نياز اقتصادي، همه اينها چند درصد اثر دارند، ولي نقش هيچي، مثل نقش اراده نيست اين آيه اين را مي خواهد بگويد کافر کيست کافر زن نوح است کافر زن لوط است که «تَحْتَ عَبْدَيْنِ» زن بودن تاثير پذير و پر عاطفه خواستند بگويند نه گفتند نه «عَبْدَيْنِ» نياز به بندگان ما داشتند ولي خواستند بله قربان نگويند خوردند و بله قربان نگفتند(وکانت خائناهما) اينها خيانت کردند.
پيغمبر هم به ما دستوراتي داده پيغمبر هم عبد است و(اشهد أن محمدا عبده) و پس يکي از عبدها پيغمبر است و يکي از عبدها عقل، چون ما حديث داريم ما دو تا حجت داريم دو تا فرمانده داريم يکي پيغمبر بيروني، يکي پيغمبر دروني، به عقل مي گوئيم اين کار را بکن مي کند اين کار را نکن نمي کند، عقل به ما دستور مي دهد رسول هم به ما دستور مي دهد، عقل و رسول هر دو عبدند و ما بله قربان گوي اين دو هستيم اگر ما هم خيانت بکنيم به عقلمان خيانت کنيم به رسولمان با اينکه عقل داريم عقل ما را نجات نمي دهد «فَلَمْ يُغْنِيا» پيغمبر ديگر به درد اين دو تا خانم نمي خورد زن خيانت کار پيغمبر هم نجاتش نمي دهد من و شما هم که خيانت به عقل کنيم يا خيانت به وحي کنيم عقل و وحي هم ديگر به درد ما نمي خورند حالا اين کلي بود عقل شما مي گويد سيگار بد است مي فهميد سيگار بد است همه آنهايي که سيگار مي کشند مي دانند بد است عقل مي گويد نکش خيانت به عقل مي کنيد با اينکه عقل مي گويد نه، شما گوش نمي کنيد. پر خوري عقل مي گويد بد است اما اينها خيانت کمرنگ است.
خيانت درجات دارد خيانت پررنگ داريم خيانت کمرنگ هم داريم. «أَضَلَّهُ اللَّهُ» جاثيه/23 با اينکه علم دارد علمش بدردش نمي خورد پس طبقه طبقه ما را مي سازد نه اگر در طبقه محروم بوديم ايمان داريم نه، چه بسا محروم باشيم ايمان هم نداشته باشيم اگر کفش به پا يمان بود مستکبريم ممکن است مستکبر باشيم ممکن هست نباشيم پس ملاک اراده است. اراده محيط و طبقه و معلم همه اثر دارد اما اگر کسي بخواهد اثر همه اينها را خنثي مي کند مثل اين دو تا زن.
مثال ديگر «وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قالَتْ رَبِّ ابْنِ لي‏ عِنْدَكَ بَيْتاً فِي الْجَنَّةِ وَ نَجِّني‏ مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّني‏ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمينَ» تحريم/11 براي مومن هم زن فرعون، فرعوني که عکس باهاش بر مي داشتند مثلاً اگر عکسي با فرعون داشتند عکس را براي هميشه نگه مي داشتند اين من بودم که کنار فرعون چاي خوردم، کيف مي کردند که يک دست بدهند به فرعون، اما زن فرعون تو خانه فرعون طلاها زيورها باغها نهرها تمام امکانات براي فرعون بود و زن فرعون تو خانه فرعون زندگي کرد اما اراده کرد با همه اينها پشت پا زد، گفت خدا مرا مرگم بده من طلا و زيور فرعون را نمي خواهم. زني که علاقه دارد به طلا و زيور و خوشي وقتي شناخت دارد و طبق شناختش اراده مي کند همه را پس مي زند از خدا آرزوي شهادت مي کند آرزوي مرگ مي کند اي خدا «و نَجِّني» نجات بده من را از فرعون و عمل فرعون، فرعون به مردم زور مي گفت به زنش که زور نمي گفت به مردم مي گفت «أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى‏» نازعات/24 به من سجده کنيد اما براي زنش بهترين عشقها را مي ورزيد زن وقتي بخواهد عشق فرعون و طلا و زيور و دربار او را گول نمي زند و اگر زن بخواهد نهصد و پنجاه سال فرياد نوح او را تحت تاثير قرار نمي دهد.
اين آيه جواب کساني است که مي گويند هر کس در هر طبقه اي رشد کرد فکرش هم مقل آن طبقه مي شود. سوال مي کنيم زن فرعون در دربار بزرگ شد چرا مي گويد(نجني) يعني من را از دربار نجات بده، حضرت موسي از بچگي از طفوليت در دربار بود موسي دربار را رها کرد و فرار کرد رفت چوپان شد چوپاني را از شاهزادگي بيشتر دوست داشت از اين چه مي فهميم؟ اگر انسان بخواهد بعضي‌ها مي گويند ما از منطقه دوريم دستمان به کتاب نمي رسد آقا خفقان است، مگر زن فرعون در خفقان نبود ولي خواست، خواستن خواستن خواستن، يک بچه کوچولو دلش مي خواهد کتاب بخواند نامه نوشته بود در شهر قم، نظام طاغوتي يک پسري نامه نوشته بود که دلم مي خواهد کتاب بخوانم بابام پول ندارد تغذيه رايگاني که به ما مي دهند سيب و موز، من به يکي از بچه‌ها مي فروشم و پولم را جمع کردم و اين را فرستادم براي شما لطفا کتاب بفرست من کتاب را بخوانم من قصه ساده را دوست دارم بخوانم اين بچه در آن ده دور دست علاقه به کتاب دارد از غذا و تغذيه رايگان مي گذرد و پولش را کتاب مي خرد مي خواند. بچه هم مي بينيم باباش وضعش خوب است کمد کتاب دارد دهها صدها جلد کتاب دارد سال مي آيد و مي رود نگاه به کتاب نمي کند مسئله اراده است اين اراده خيلي مهم است و لذا کسي نمي تواند بگويد من وضع مالي‌ام بد است، البته وضع مالي خيلي نقش دارد، طبقه خيلي نقش دارد، محيط و معلم و رفيق و استاد و مجله و روزنامه اخبار خيلي نقش دارد اما از همه مهمتر اراده است.
والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته