حکيم بن طفيل طائي از سران و اشراف کوفه و از منافقان و حاميان حکومت يزيد بود و در کربلا در جريان قتل و غارت و جنايات ديگر دست داشت او کسي بود که بسوي امام حسين عليه‏السلام تيراندازي کرده بود. نيز او قاتل حضرت ابوالفضل العباس عليه‏السلام بود و لباس و اسلحه آن حضرت را به غارت برد اما بزودي دست انتقام حق از آستين مختار بن ابوعبيده ثقفي بيرون آمد و گريبان آن ملعون را گرفت. وقتي از وي سؤال کردند: چرا به سوي فرزند زهرا )س( تيراندازي کردي؟ با گستاخي گفت: تير من به بدن او اصابت نکرد بلکه فقط به لباس حسين )ع( خورد و آسيبي به وي نرساند! عبدالله بن کامل معاون مختار با افرادش بسوي خانه حکيم بن طفيل رفت و او را بازداشت کرد. [ صفحه 225] عبدالله بن کامل معاون مختار، با سربازانش به سوي خانه حکيم بن طفيل حرکت کرد و او را بازداشت نموده و سپس بطرف دارالاماره حرکت داد [1] بستگان حکيم که افرادي وحشي بودند به سراغ عدي فرزند حاتم طائي رفتند تا او را شفيع نموده شايد مختار وي را آزاد کند. عدي از شيعيان علي و حاميان سرسخت حضرتش بود و در جنگ صفين خود و فرزندانش جزو ياران اميرالمؤمنين بود و سه فرزندش بنامهاي طرفه و طريف و طارف در راه علي کشته شده بودند. مختار فوق‏العاده به عدي حرمت مي‏گذاشت و سفارش و توصيه وي را مي‏پذيرفت. بستگان طفيل به عدي گفتند که حکيم بن طفيل گناهي نکرده و گزارشات دروغي به مختار داده شده است. عدي گفت: از من کاري ساخته نيست ولي در عين حال نزد مختار مي‏روم. شيعيان و مأموران عبدالله بن کامل که مشاهده کردند عدي بطرف دارالاماره مي‏رود و قصد شفاعت براي نجات حکيم بن طفيل دارد ناراحت شدند که مبادا مختار تحت تأثير قرار گيرد، به عبدالله بن کامل گفتند: »ابن‏کامل! ما مي‏ترسيم جناب امير وساطت عدي را درباره اين خبيث قبول کند، اجازه بفرما خودمان کارش را يکسره کنيم. ابن‏کامل که خود نيز شيعه‏اي داغديده مصيبت کربلا و حسين بن علي بود گفت: حکيم تحويل و در اختيار شماست.« شيعيان خوشحال شدند و فهميدند که ابن‏کامل نيز قلبا مايل نيست که حکيم طفيل جان سالم به در ببرد. از اين رو حکيم بن طفيل جنايتکار قاتل را دست بسته به محله عنزيان بردند و کنار ديواري نگاه داشتند و به او گفتند: خوب! تو لباس ابوالفضل را پس از شهادت ربودي و بدن او را برهنه کردي؟ حال ما هم لباس تو را از تنت بيرون مي‏آوريم تا قبل از کشته شدن مزه انتقام را بچشي. مأموران حکيم را لخت کردند و دست بسته کنار ديوار نگهداشتند. آنگاه به او گفتند تو روز عاشورا حسين را تيرباران کردي و الان مدعي هستي که تير به بدن او اصابت نکرد و فقط به لباسش خورد. الان منتظر دريافت و جزا و جوابت باش. آنقدر تير بر او زدند تا جنازه نحسش بر زمين افتاد. عدي بن حاتم بي‏خبر از ماجرا وارد بر مختار شد و تقاضاي عفو حکيم بن طفيل را مطرح کرد و مختار او را احترام کرد و در کنارش نشاند و در جوابش گفت: اي ابوطريف، فرمايشي داري؟ گفت: گزارشات دروغي در مورد حکيم به شما داده شده او نقش چنداني در کربلا نداشته. تقاضاي عفو او را دارم. حضرت مختار گفت: اي ابوطريف از شما [ صفحه 226] بعيد است شفاعت چنين فردي خبيث و قاتل! عدي گفت: دروغ است او گناهي نداشته است. مختار گفت: او را بتو مي‏بخشم. )البته بعيد است که صحت داشته باشد مختار به آساني قاتلان را عفو کند( در اين هنگام عبدالله بن کامل وارد شد. مختار گفت: آن مرد را چه کردي؟ گفت: قربان شيعيان او را کشتند. مختار که قلبا خوشحال شد گفت: چرا عجله کرديد؟ اين بزرگوار براي شفاعتش آمده بود. ابن‏کامل گفت: قربان شيعيان حرف مرا گوش نکردند و بدون اجازه من او را تيرباران کردند. [2] .

[1] تاريخ طبري 6 ص 62. [2] کامل ابن‏اثير ج 4 ص 242. بنقل چهره درخشان.