از ديگر موجوداتي که موجب شد در عاشورا انسانيت سر به زير افکند و شرمندگي از اعمال يزيديان شرمندهتر شود، و پاکترين انسانها و بيگناهترين
[ صفحه 220]
تشنه لبان در طي وحشيانهترين کشتار و نسلکشي مذهبي اتفاق بيفتد، و عدهاي تنها به خاطر دفاع از امامت به مسلخ برده شوند »شمر بن ذيالجوشن کلبي« بود در مورد خصوصيات جسماني وي نوشتهاند: شمر فرزند شرحبيل بود که چون مثل سگ پستان داشت و چنان شکمش بزرگ بود که او را ذيالجوشن ميگفتند... او قسيالقلب بيرحم و گستاخ و بياندازه بيتربيت بود. نوشتهاند چهرهاي همانند سگ داشت. زماني که در آخرين لحظات براي جدا کردن رأس مبارک يوسف فاطمه به مقتل پريد اباعبدالله آخرين نفسهايش را ميکشيد و خون از سيصد موضع بدنش جريان داشت و ميريخت. سيدالشهدا که ملاحظه فرمودند شمر ابن ذيالجوشن تمام عقدههاي فروکوفته و تحقير شدهاش )که بيشتر به خاطر شمايل بسيار بسيار زشتش همواره با تمسخر ديگران همراه بود( قصد دارد با جدا ساختن سر مبارک امام عقدهگشائي کند و در دستگاه متزلزل اموي جاي پايش را محکمتر کند، خطاب به وي فرمود: صدق رسول الله. بسم الله و بالله و في سبيل الله الهي رضا برضائک... »چه زيبا گفت و راست گفت پيامبر )ص(« شمر گفت: مگر رسول الله چه گفته بود که الان بيادش افتادي؟ سيدالشهدا )ع( که آخرين نفسهايش همراه با خوني بود که از قلب مبارکش فوران ميکرد، فرمود: جدم رسول الله گفت: اي حسين کسي سر تو را از بدنت جدا ميسازد که صورتش به شکل سگ و پوزهاش بسان خوک و دستانش شبيه ميمون است!
شمر تا اين جمله را شنيد )با عرض پوزش از محضر مولا حجة بن الحسن )ع( به شدت و تعجيل از جاي برخاست و بر روي نعش امام پريد... ناگهان جنايتي کرد که آسمان و زمين تيره و تار شد. بعد از چند لحظه يکي از افراد که حامل جرعهاي آب براي اباعبدالله بود تا شايد نگذارد امام با لب تشنه جان بدهد، گويد: »مقداري آب را براي حسين آوردم و با اين نيت که نزد فاطمه روسياهتر از اين نباشم به سوي گودال قتلگاه راه افتادم. ناگهان ديدم شمر لعين از گودال بيرون آمد اما بدنش بشدت ميلرزيد، لذا تا مرا ديد گفت کجا ميروي. گفتم ميخواهم جرعهاي آب به
[ صفحه 221]
لبان خشک پسر فاطمه برسانم. شمر گفت: لازم نيست من... برگرد... گفتم چکار کردي دشمن خدا؟ گفت سرش را جدا کردم... گفتم اي روسياه! پس چرا ميلرزي؟ گفت: وقتي داشتم سرش ميبريدم بناگاه ديدم فاطمه بنت محمد، کنار گودال قتلگاه آمده و با دستي به پهلو ميگويد: غريب مادر حسين!!«
سرانجام وي توسط ياران مختار به شديدترين وجه معدوم گرديد.
برخي نوشتهاند: شمر پس از شهادت امام حسين )ع( توسط عبيدالله ابن زياد مأموريت يافت تا سر مبارک امام )ع( را به شام نزد يزيد بن معاويه ببرد.
وقتي مختار در کوفه قيام کرد، شمر از ترس انتقامجويي کوفيان از شهر بيرون رفت. مختار غلام و گروهي از يارانش را به تعقيب او فرستاد. شمر غلام مختار را کشت و به خوزستان گريخت. مختار بار ديگر جمعي از سپاهيانش را که ابوعمره فرمانده آنها بود. به جنگ شمر فرستاد. آنها شمر را کشتند و تن ناپاکش را جلو سگها انداختند.
|