هنگامي که عبيدالله به تحريک شمر تصميم جنگ گرفت و حکم جنگ را به دست شمر داد، عبدالله بن ابي‏المحل بن حزام از برادرزاده‏هاي ام‏البنين در مجلس حاضر بود او از ابن‏زياد خواست براي پسران ام‏البنين نامه امان بدهد و ابن‏زياد نيز قبول کرد. غلام عبدالله بن ابي‏المحل نامه را به کربلا آورد و خدمت عباس و برادرانش رسيد. آن بزرگواران بدون اينکه نامه را از او بگيرند گفتند: دائي‏مان را سلام برسان و بگو نيازي به امان شما نداريم؛ امان خدا از امان پسر سميه! بهتر است. [1] . زما دست بيعت، سپهر بلند نخواهد گرفتن، دهان را ببند [ صفحه 167] برادر که از نزد رب جليل‏ پرستار مهد آمدش جبرئيل‏ غبار درش فر سيماي ماست‏ برادر مخوانش، که مولاي ماست‏ آخرين نشست حسين و موضع‏گيري ابوالفضل از نگاه اهل سنت )پيمان فداکاري( طبري مورخ اهل سنت در مورد شب عاشورا گزارشي نقل کرده است که چنين است: شب دهم محرم نزديک مغرب حسين بن علي اصحاب را جمع کرد و خطبه‏اي خوانده و فرمود:... اکنون شب است و تاريکي همه چيز را مستور نموده بياييد و هر کدام دست يکي از کودکان مرا بگيريد و از اينجا برويد: گفت اي گروه هر که ندارد هواي ما سر گيرد و برون رود از کربلاي ما ناداده تن به سختي و ناکرده ترک سر نتوان پاي نهاد به خلوت‏سراي ما اين عرصه نيست جلوه‏گه روبه و گراز شيرافکن است باديه ابتلاي ما اين قوم جز با من با کسي کاري ندارند. و... چون سخنانش به اينجا رسيد ياران سخن گفتند و اعلام کردند جان و مال خود را فدايت مي‏کنيم. طبري گويد: قبل از همه و نخستين کسي که اعلام وفاداري کرد عباس پسر اميرالمؤمنين بود و چنين سخن گفت: چرا چنين کنيم؟ براي اينکه بعد از تو زنده بمانيم؟ خدا آن روز را نياورد. و بعد ديگران به پيروي از وي سخناني بر زبان راندند. [2] .

[1] طبري. 4 / 314. ابن‏اثير / 4 / 56. [2] طبري. تاريخ. 4 / 322.