بعد از واقعه جانسوز شهادت بانوي اسلام حضرت صديقه طاهره )س( اميرالمؤمنين )ع( به برادرش عقيل فرمود:
»انظر لي امرأة قد ولدتها الفحولهي من العرب لاتزوجها فتلد لي غلاما فارسا [1] از وي خواست با توجه به اينکه علم نسب ميداند براي اينکه علي )ع( هم در کربلا سهمي داشته باشد و حسين را تنها نگذارد و صاحب فرزنداني شود که ذخيره کربلا باشند و همچنين سرپرستي خانه علي و توجه ويژه در تربيت فرزندان داغديده، خانمي باکمال و اصيلزاده و شجاع انتخاب و خواستگاري نمايد. اينکه علي )ع( با وجود علم لدني و عصمت خود چگونه اين امر را به عقيل واگذارد خود محل بحث مورخان و اهل دقت است که هر کدام براي پاسخگويي به اين پرسش استدلالهايي نمودهاند که در اين نوشته دلايل طرفين را همراه با قول صحيح بيان خواهيم نمود.
به هر روي عقيل که از هر کسي بيشتر قبايل عرب را ميشناخت خطاب به برادر گفت:
»تزوج بفاطمهي الکلابيه فانه ليس في العرب اشجع من آبائها و لا افرس«
اي برادر؛ با فاطمه بنيکلاب ازدواج کن زيرا که در ميان قبيلههاي عرب هيچ قبيلهاي شجاعتر و سوارهتر از طايفه بنيکلاب پيدا نميشود. [2] .
بنابراين اگر امام علي )ع( سفارش شجاعت نميکرد و در فکر کربلا نبود علت و سببي نداشت که عقيل از شجاعت دودمان فاطمه بنيکلاب سخن بگويد لذا علي )ع( ماجراي کربلا را پيشبيني کرده بود.
عقيل بعد از اينکه فاطمه دختر حزام را معرفي کرد و اخلاق حميده و صفات پسنديده و ايمان استوار او را ستود و اميرالمؤمنين تقبل نمود.
حزام بن خالد پدر فاطمه که مردي باصداقت و شهامت بود با کمال تواضع گفت: يک زن باديهنشين با فرهنگ ابتدايي باديهنشيني شايسته شخصيتي در حد علي نيست. اما اميرالمؤمنين خواسته عقيل را اختيار کرد و او را انتخاب
[ صفحه 15]
نمود. مادر فاطمه »شمامهي بن سهيل« بود. فاطمه خوابي را که ديشب ديده بود بازگو کرد: »خواب ديدم در باغ سرسبزي که درختان زيادي داشت نشستهام. نهرهاي روان و ميوههاي فراوان داشت ماه و ستاره ميدرخشيدند و من چشمم به آنها خيره شده بود. در اين حال ديدم ماه از آسمان فرود آمد و بر دامانم نشست. و نوري از آن تلألوء ميکرد. در اين حالت بودم ديدم سه ستاره ديگر بر دامانم نشست که نور آنها نيز مرا مبهوت کرده بود و ناگهان هاتفي مرا به خود آورد و گفت: فاطمه ترا مژده باد به سيادت و امه نوراني و مژده باد به پدرشان که سادات و سرور انسانهاست.« مادر فاطمه همانطوري که اشک ميريخت تعبير رؤياي صادقه دختر بيان ميکرد. دخترم بزودي با مرد جليل القدري ازدواج ميکني که مورد اطاعت امتي است از او صاحب 4 فرزند ميشوي که اولين آنها مثل ماه ميدرخشد و ستارههاي ديگر فرزندان ديگر تو هستند.
مذاکرات خواستگاري او را مطرح نمودند خانواده عروس که دامادي مثل علي مييافتند با آغوش باز و دلي سرشار از هيجان و شوق از اين پيشنهاد استقبال کردند و فاطمه افتخار همسري علي را يافت و به خانه مولاي متقيان گام نهاد.
|