طبري گويد: در روز عاشورا نيز هنگامي که اصحاب باوفاي امام سيدالشهدا )ع( در دفاع از حريم دين به قلب لشگر کوفه مي‏تاختند و هرگاه کار بر يکي از آنها دشوار مي‏شد و در حلقه محاصره دشمن گرفتار مي‏آمد اين عباس بود که در نجات او و رفع گرفتاريش تن به خطر مي‏داد و لشگر کوفه را تار و مار مي‏کرد. بخاطر همين فضيلت بود که شهادتش بر حسين سخت گران آمد و هنگامي که او را در خون افتاده ديد فرمود: هم اکنون کمرم شکست و عباس جان با کشته شدن تو بيچاره شدم. [1] . عمان ساماني چنين سروده است: نيست صاحب همتي در نشأتين‏ هم قدم عباس را بعد از حسين‏ در هواداري آن شاه الست‏ جمله را يک دست بود او را دو دست‏ آن قوي پشت خدابينان به او وآن مشوش حال بي‏دينان از او موسي توحيد را هارون عهد از مريدان جمله کامل‏تر به جهد طالبان راه حق را بد دليل‏ رهنماي جمله بر شاه جليل‏ [ صفحه 165] مي‏گرفتي از شط توحيد آب‏ تشنگان را مي‏رساندي با شتاب‏ عاشقان را بود آب کار از او رهروان را رونق بازار از او روز عاشورا به چشم پر ز خون‏ مشک بر دوش آمد از شط چون برون‏ شد به سوي تشنه کامان رهسپر تيرباران بلا را شد سپر بس فروباريد بر وي تير تيز مشک شد بر حالت او اشک ريز اشک، چندان ريخت بر روي چشم مشک‏ تا که چشم مشک خالي شد ز اشک‏ تا قيامت تشنه کامان ثواب‏ مي‏خورند از چشمه آن مشک، آب‏ تشنه آبش حريفان سر بسر خود ز مجموع حريفان تشنه‏تر [2] .

[1] خوارزمي. مقتل / 2 / 30. [2] ديوان عمان ساماني / 43.