گاهي تقديري رقم زده مي‏شود و سرنوشتي محتوم مي‏گردد که موجب اوج يا فرود يکي از مخلوقات الهي مي‏گردد. علقمه تا قبل از قيام کربلا اسير غربت خاک بود. اما عروج عباس از کنار اين نهر جان دگري به آن بخشيد و نام فراموش شده و غريبش را به کتابها و منابر و مساجد کشاند. علقمه هر چند موجب شد داغ هزار ساله‏اي در دل ما ريشه بگيرد اما از آنجا که بعدها در زير قدوم زائران حرم عباس قرار گرفت موج تبارک بسويش روانه گرديد. بنابراين داراي دو وجهه گشت. وجهي که اين نهر را بايد بعد از تشنگي عباس خشکيده ببينيم. وجهي ديگر اينکه چون قدمگاه شير حق عباس شد به رويشي سبز مژده داد. يعني هر چند ماه بني‏هاشم از راه ايثار از اين نهر ننوشيد و نهر از اين حيث گناهي ندارد اما اي کاش ادراک داشت و بعد از آن حادثه يا خون مي‏جوشيد يا خشک مي‏شد تا بسان همه موجودات داغدار عباس گردد. ليکن ما به اين جهت که اکنون خاک پاي زائران است با آن آشنا مي‏شويم. در ضمن برخي ائمه به زائران سفارش غسل زيارت را در آن کرده‏اند. علقمه واژه‏اي است مکرر اذهان مشتاقان را جلب نموده است که بي‏مناسبت نديدم اشاره‏اي گذرا به آن داشته باشيم شايد معلوم شود که چرا اين کلمه در کتب و زبان مردم تکرار مي‏گردد. گاهي مي‏گوئيم: ماه علقمه. شهيد علقمه و.. در اشعار هم مي‏خوانيم و مي‏شنويم. گاهي زبان حال امام حسين را مي‏شنويم خطاب به ابوالفضل )ع( که: در علقمه دست تو را افتاده ديدم‏ بوسيدم آن را چون کمان از غم خميدم‏ سقاي طفلان مني‏ آب آور و جان مني‏ مظلوم اباالفضل‏ مظلوم ابالفضل‏ يا در يکي از اشعار از زبان حال قمر بني‏هاشم مي‏خوانيم: حسين جان حسين جان يکدم بيا علقمه‏ آمده از جنت مادر تو فاطمه‏ منم يا افضل الناس‏ باب الحوائج عباس‏ [ صفحه 153] و اشعار متون ديگري در اين باره گفته شده است چه به نظم و يا نثر. حتي شعراي عرب هم از علقمه ياد نموده‏اند: هيهنا يا صاح طاحت بعدما طاحت اليمني بجنب العلقم‏ و تعابيري از اين دست که ما را وادار مي‏کند بيشتر در مورد آن غور کنيم. زيرا عاشق بسيار مايل است که از احوال از امور مربوط به معشوقش باخبر شود. ما هم که خود را عاشقان ماه بني‏هاشم شبيه نموده‏ايم از عمق جان به متعلقات معشوقمان علاقمنديم. مرحوم مقرم در کتاب »العباس« مي‏فرمايد: ناگفته نماند اصحاب معاجم، از علقمه ياد نکرده و مورخان نيز درباره آن اهمال ورزيده‏اند. اما سرور و استاد ما مرحوم طريحي در کتاب »منتخب« جرياني را از مردي اهل کوفه نقل مي‏کند که آهنگر بوده و در لشگر ابن‏زياد حضور داشته است. او گويد: من همراه سپاهي که از کوفه عازم کربلا شد، بودم و در جنب نهر علقمه خيمه زديم؛ اما آنان آب را از حسين )ع( و همراهانش منع نمودند تا اينکه او و اهل و يارانش در تشنگي کشته شدند. سپس ما به کوفه بازگشتيم و بعد از آنکه ابن‏زياد اسيران را به شام فرستاد، در خواب مشاهده نمودم که گوئي قيامت برپا شده است و مردم موج مي‏زنند در حاليکه همه در تشنگي بسر برده و در نظرم من از همه تشنه‏تر بودم؛ و اين با وجود آن بود که خورشيد به شدت مي‏تابيد و زمين چون قير گداخته مي‏جوشيد. در آن هنگام مردي را ديدم که نورش همه جا را فراگرفته و به دنبالش سواري در حرکت است که صورتش از ماه شب چهارده منورتر است. همانگونه که ايستاده بودم مردي ديگر آمد و مرا به زنجير به سوي خودکشي. گفتم: ترا قسم به کسي که از او فرمان برده‏اي تو کيستي؟ گفت: از فرشتگانم. گفتم: اين اسب سوار کيست؟ گفت: اين علي اميرالمؤمنين )ع( است. گفتم: آن مرد ديگر کيست؟ گفت: محمد )ص( سپس عمر سعد و گروهي که آنها را نمي‏شناختم ديدم که در گردنهايشان زنجيرهايي آهنين انداخته شده و آتش از چشمها و گوش‏هايشان [ صفحه 154] مي‏جهيد. پيامبران را مشاهده نمودم که گرد محمد )ص( حلقه زده‏اند. رسول خدا به علي فرمود: چه کردي؟ گفت هيچيک از قاتلان حسين را نگذاشتم مگر اينکه آنها را آوردم. سپس آنان را خدمت رسول خدا آوردند و حضرت از آنان مي‏پرسيد که در کربلا چه بر سر فرزندانش آورده‏اند. يکي گفت: من آب را از او جلوگيري کردم. ديگري گفت: من تيري به سوي او افکندم. سومي گفت: روي سينه‏اش نشستم. چهارمي گفت: فرزندش را کشتم و... حضرت رسول هم گريه مي‏کرد. تا اينکه اطرافيانش نيز به گريه افتادند. پس رسول الله دستور داد تا آنان را بسوي آتش بردند. در اين هنگام فردي را آوردند که تو چه کردي؟ گفت: من در سپاه ابن‏زياد نجار بودم و هيچ جنگي نکرده‏ام. حضرت فرمود: سياهي لشگر عليه فرزندم زياد کردي. پس امر به بردن او به جهنم فرمود. سپس مرا به خدمتش بردند. من هم کاري کرده بودم به حضرت گفتم. دستور داد مرا هم به آتش اندازند چون که اين مرد راوي سخنش تمام شد زبانش خشک شد و به حالت بسيار بدي هلاک شد. [1] . بنابراين علقمه معروف بوده و کساني که در سپاه يزيد بوده‏اند نام آن محل را دانسته‏اند. همچنين در مدينه‏ي المعاجز نقل شده از مردي که از تيره بني‏اسد بود که گفت: بعد از عزيمت لشگر بني‏اميه، در کنار نهر علقمه زراعت مي‏کردم. پس در آنجا عجايبي ديدم که قادر نيستم جز برخي از آنها را نقل کنم. مثلا بادي مي‏وزيد و نسيمي آکنده از عطر و مشک و عنبر به مشامم مي‏رسيد. ستارگاني که مي‏ديدم به زمين آمده و مثل همانها از زمين به آسمان مي‏رفت. غروبها شيري سهمگين مشاهده نمودم که از ميان کشتگان گذشت. به جسدي رسيد که نور آن تلألوء نمود پس هيکلش را بخون وي مي‏ماليد و به صداي بلند مي‏غريد. شمعهايي ديدم که معلق بود. صداي گريه و فغان مي‏آمد و کسي ديده نمي‏شد و... [2] . [ صفحه 155] در مناقب ابن‏شهرآشوب از جماعتي که سخنشان مورد اعتماد است نقل کرده است که: چون متوکل تصميم گرفت قبر سيدالشهدا را خراب سازد و بر آن کشاورزي کند دستور داد نهر علقمه را ببندند زيد مجنون و بهلول مجنون به کربلا آمدند و مشاهده نمودند که قبر مطهر حضرتش کمترين آسيبي نديده است. [3] . در همه اين روايات و رجوع به کتاب تحيه‏ي الزائر. ص 135 و مصباح المتهجد شيخ طوسي ص 499 که از امام صادق نقل کرده که به صفوان جمال فرمود: چون به فرات وارد شدي - مقصودم نهر علقمه است - بگو: »اللهم انت خير من...« همچنين از اسامي برخي افراد هم که با عنوان »علقمي« و »ابن علقمي« و... اينکه امام ششم خطاب به نهر فرمود: »اي نهر! تو هنوز جاري هستي و حال اينکه جدم حسين از تو محروم گشت« يکي از وزراي شاهان پيشين که اين سخن امام بگوشش رسيد دستور به انسداد و ويراني علقمه صادر کرد، مشخص مي‏شود که نهر علقمه که از فرات منشعب مي‏شود از مدتها پيش به همين نام مشهور بوده است. [4] . محراب مسجد کوفه و نهر علقمه در کربلا به هر روي در اينکه علقمه از عاشوراي سال 41 ه. ق تاکنون محل هبوط ملائکه الهي است ترديدي نيست. زيرا سردار لشگر حسين کنار اين نهر به شهادت رسيد و اين نهر خاطرات آسماني فراواني از آن چند لحظه حضور ابوالفضل )ع( را در سينه دارد. از جمله اينکه عباس وارد اين نهر شد و با اينکه تشنه بود از آن ننوشيد. اين نهر شاهد جنگاوري و کافرکشي عباس بود. اين نهر مي‏ديد که چگونه تير به چشمان ابوالفضل نشست. اين نهر چگونگي جدا شدن دستان ماه بني‏هاشم را مشاهده کرد. اين نهر مثل محراب مسجد کوفه که ديد چگونه فرق علي دو تا شد مشاهده کرد که چگونه فرق عباس شکافت. محراب مسجد کوفه ديد علي چگونه مولايش را صدا مي‏زند و فزت و رب الکعبه گفت، اين جوي آب يا اخا ادرک اخاک را شنيد. يعني ياس علي مولايش حسين را صدا زد. در مسجد کوفه که محراب [ صفحه 156] و محل حرب و جنگ با شيطان و دشمن خدا و نفس اماره بود. نهر علقمه محل حرب و جنگ با شيطان و طاغوت زمان يزيد بود و محل مبارزه با نفس و بلکه والاترين ايثار و پاگذاشتن بر روي نفس و گذشتن از خود و ريختن آب و ننوشيدن بياد لبان تشنه حسين و کودکان تشنه‏تر از او بود. محراب کوفه محل نمايش کل مظلوميت علي بود و علقمه ميدان مظلوميت حيدر ثاني. عاملان جنايت در محراب کوفه مارقين بودند. صحنه گردان فاجعه کربلا و علقمه مارقين و ناکثين و قاسطين بودند.

[1] مقرم بنقل از منتخب طريحي / 91. [2] همان. 306. [3] مناقب ابن‏شهرآشوب، ج 2 ص 190. [4] العباس. 307. مقرم.