حقيقت امر اين است که اعتراف و اقراري بدهکارم. و آن اين است که قبل از هر نگارش ولو در حد يک کلمه بايد عرضه بدارم که من در حدي نيستم که از ماه بنيهاشم ابوالفضل )ع( بنويسم. اما زماني که براي مطالعه حالات حضرتش قصد تهيه کتابي مستقل داشتم يک نوشته جامع و به زبان ساده را نيافتم و همين مثل خورهاي بجانم افتاد که مگر ميشود شخصيتي مثل ماه بنيهاشم با آن همه عظمت شناسانده نشود نسل جوان و ابوالفضلي ما منبعي براي شناخت او نداشته باشند. مگر نه اينست که عباس مظهر وفا و جوانمردي و الگوي همه مردم اعم از زن و مرد است؟ مگر او اولين جانباز تشيع نيست که دستانش و بينائيش را براي راه امامت فدا کرد؟ مگر الگوي جانبازي کسي غير از عباس هست؟ پس چرا بايد ما پيروان عباس بيتفاوت باشيم؟ چرا نبايد دهها کتاب که معرف و تبيين کننده شخصيت آن حضرت باشد در دسترس مردم عاشق قرار گيرد؟ پس اينهمه عزاداريهاي دو آتشه بدون معرفت شخصيت حضرت کمارج و کماجر نميشود؟ اينگونه بود که با مدد خدا و توسل به ذيل عناياتش تصميم گرفتم که با توجه به پژوهشي که قبلا در اين زمينه داشتم نتيجه آن را تدوين نمايم. در اين گيرودار بودم که نه بضاعت مالي انديشيدن در اين زمينه را اجازه مي داد و نه منابع و کتب مادر و معتبري در استان کرمانشاه وجود داشت. تا اينکه پروژهاي بقصد نابوديم و هتک حرمتم توسط عدهاي کليد خورد که حسادت و يا سادهلوحي صنفي موجب شد عداوت خبرسازاني که هيچگاه با اهداف اسلامي سر آشتي نداشتهاند نه پيشينه شخصيتي و خانوادگي باتقوي و ديانت ميانهاي دارند و نه اخلاق ديني خودشان نشانهاي از پايبندي به اوليهترين احکام دين را داشت بخاطر مؤثر بودنم در جذب جوانان بسوي دين و روحانيت عصبانيتشان را در قالب هر آنچه توان داشتند تبلور داد. همانجا از غم سادهلوحي همراه با... برخي افراد موجب شد تصميمي بگيرم و مثل هميشه با مولايم ابوالفضل نجوايي کردم و حوالت همه را به
[ صفحه 7]
وي دادم و نذر کردم اگر از اين ورطه ناجوانمردانه رهائي يابم با امکاناتي محدود حقايقي را از حيات و سيره آن باب الحوائج کشف و استخراج و به قلم بسپارم. هنوز هم منتظرم با آن نعره حيدري و ضربت شيرافکنش چنان خوارشان سازد که مرا اگر ببينند نشناسند. هر چند جرأت لازم است امثال بنده در اين وادي بدون فاخلع نعليک وارد شويم. اما شنيده بوديم که علي )ع( با انگشت سبابه بر روي خاک قبر سلمان به سلمان ياد داد که در قيامت بگو:
وفدت علي الکريم بغير زاد
من الحسنات و القلب السليم
و حمل الزاد اقبح کل شيئ
اذا کان الوفود علي الکريم
لذا چون دستمان از زاد و توشه معنوي خالي بود
و تقاضاي مساعدت و مشاوره نموديم که معظم له همچون گذشته و بسان پدري مهربان ياريمان دادند.
و کار را بصورت تحقيقي و تتبعي در کتب و آثار پيشينيان شروع کرديم تا شايد لقمه گندهتر از دهان محسوب نگردد. وگرنه:
من گدا و تمناي وصل او هيهات
مگر بخواب ببينم جمال و طلعت دوست
در نامگذاري اين اثر متحير بودم که تفألي به کتاب جناب حافظ زدم که عنوان کتاب کدام واژه باشد که اين غزل هويدا شد:
مابدين در نه پي حشمت و جاه آمدهايم
از بد حادثه اينجا به پناه آمدهايم
رهرو منزل عشقيم و ز سر حد عدم
تا به اقليم وجود اين همه راه آمدهايم
سبزه خط تو ديديم و ز بستان بهشت
به طلبکاري اين مهر گياه آمدهايم
با چنين گنج که شد خازن آن روح امين
به گدائي در خانه آن شاه آمدهايم
لنگر حلم تو اي کشتي توفيق کجاست؟
که درين بحر کرم غرق گناه آمدهايم
آبرو ميرود اي ابر خطاشوي ببار
که بديوان عمل نامه سياه آمدهايم
[ صفحه 8]
حافظ اين خرقه پشمينه بينداز که ما
از پي قافله با آتش آه آمدهايم
که غزل فوق تقريبا ذکر توسلي از لسان الغيب است. با واژههاي »پناه« و »سبزه خط« و لنگر حلم. بحر کرم »شاه« و کشتي توفيق. ابر خطا شوي. روح امين. که تماما از القاب عباس در اخبار مأثوره ميباشد. چونکه اهلبيت کهف الحصين مساوي پناهگاه مردمانند. سبزه خط اشاره به عمامه سبز اهلبيت عصمت و لنگر حلم و شاه. اشاره به امير و علمدار لشگر حسيني و اميد خيمهها بودن حضرتش است. بحر کرم هم اشاره به تشنه لبي است که در کنار شط فرات آب ننوشيد. ابر خطا شوي اشاره به شفاعت عباس )ع( و روح امين يعني جان اهلبيت که اشاره به گفته اباعبدالله است که به عباس فرمود جانم به فدايت عباس جان! لذا ما بدين در نه پي حشمت و جاه... اشاره به باب الحوائجي ميباشد که لقب عباس است. لذا حيرت ما را در انتخاب لقب افزود:
علمدار گلها. زيباترين علمدار. مالک اشتر حسين. سردار اردوي تشنگان بر قمر بنيهاشم چه گذشت؟ به هر روي اين اثر با اشک و وضو تحرير شد و نگارنده سعي وافر داشته که هنگام نوشتن آن با وضو باشد و در هنگام مطالعه کتب منبع و سرگذشت مصائب سردار کربلا گريه امان نميداد. اميد که مقبول اهلبيت و مورد پذيرش مادرش حضرت امالبنين )س( و پدر گراميش اميرالمؤمنين )ع( و برادر بزرگوارش امام مجتبي و اباعبدالله )ع( قرار گيرد. آمين.
|