يکي از نشانههاي وارستگي و اصالت ايشان گريه و روضه و ياد حسين بود. در اين باره چند روايت از کيفيت مواجهه امالبنين با بازماندگان کربلا موجود است.
برخي نوشتهاند... چون اهلبيت امام حسين عليهالسلام به مدينه آمدند، امالبنين بر کنار مرقد مطهر رسول اکرم )ص( با زينب کبري )س( ملاقات نمود و به وي عرض کرد: اي دختر اميرمؤمنان! از پسرانم چه خبر داريد؟ آن بانوي بزرگ فرمود: همه کشته شدند. امالبنين با استواري و بدون آن که تغييري در روحيهاش پديد آيد، عرض کرد: جان همه به فداي حسين عليهالسلام! از او چه خبر داريد؟ خواهرش با ناگواري گفت: او را با لب تشنه کشتند. تا اين سخن را شنيد، دستهاي خويش را به سر و سينه کوبيد و با صداي بلند و به حالت گريان گفت: واحسيناه! واي که ريشه دلم پاره شد. رگهاي دلم از هم گسست. اولادي و ما تحت الخضراء فداء لابيعبدالله. فرزندانم و هر چه روي زمين است و زير آسمان، فداي حسين )ع( زينب کبري )س( فرمود: از فرزندت عباس يک يادگار آوردهام و آن، سپري خونين است. با مشاهده آن سپر، امالبنين طاقت نياورد و بيهوش شد. چون به هوش آمد به دليل شهادت آن جانبازان راه حقيقت و مجاهدان طريق انسانيت به گريستن و نوحهسرايي ادامه داد و در چنين حالتي به اطرافيان گفت: به من امالبنين نگوييد؛ زيرا ديگر پسري ندارم که مادرشان باشم. و از آن پس، گوشه عزلت گزيد و يار و همدمش غصه و اشک بود تا آن که در مدينه امالبنين اين شجاعترين زن بنيکلاب همسر شهيد مادر چهار
[ صفحه 59]
شهيد و عزادار پيامآوران کربلا بعد از وفات زينب سلام الله عليها لحظه به لحظه عمر خويش را با خداي خود معامله کرد و بالاخره در سيزدهم جمادي الثاني سال 64 هجري اين اسوهي ادب و وفا اين مادر مهر و عاطفه چشم از جهان فروبست. دعوت حق را لبيک گفت و در گورستان بقيع دفن گرديد که آرامگاهش هم اکنون زيارتگاه شيعيان و اهل ايمان ميباشد. [1] .
بعضي ديگر چنين گفتهاند:... به بشير جذلم که سخنگوي اسيران آل محمد بود خبر دادند که امالبنين آمد. خانم خيلي باوقار به اهلبيت نزديک شد و پرسيد: از کربلا چه خبر؟ بشير گفت: خانم چهار پسرت شهيد شدند. رويش را برگرداند. دوباره برگشت و فرمود: چه خبر؟ باز هم گفتند: پسرانت شهيد شدند. خشمگين شد و گفت: اولادي و ما تحت الخضراء کلهم فداء لابيعبدالله الحسين، اخبرني عن الحسين:
يعني؛ فرزندانم و همه آنچه زير آسمانند فداي حسين. از حسين برايم بگوئيد که چه خبر داريد؟
|