حمزه سيدالشهداء )ع( طالب )ع( عقيل )ع( جعفر طيار )ع( حمزه: اخبار وارده زيادي در دست داريم که فرزند، همانگونه که به دائي‏هايش شبيه مي‏شود به عموهايش نيز شبيه مي‏شود. پيامبر )ص( حضرت حمزه )ع( را اسدالله و اسد رسوله، يعني شير خدا و رسولخدا )ص( ناميد. [1] . حمزه شخصيتي بود که پيامبر )ص( و علي )ع( و اهل‏بيت به عنوان سندي ماندگار به او افتخار مي‏کردند و سرانجام پس از مجاهدتها و تلاش فراوان براي دين نوپاي اسلام و مبارزه با غوغاسالاران مشرک، در نبرد سرنوشت‏ساز احد به شهادت رسيد و هنده تمام خشم مشرکان را با حمله‏اي سبعانه بر سر جنازه‏اش خالي کرد يعني اينکه با چنگ و دندان امعا و احشاء حمزه را بيرون آورد و با پاره کردن جگر او.. نشان داد که مادر لايقي! براي معاويه خال المومنين است؟ [2] . [ صفحه 39] امام مجتبي )ع( فرمود خدا به حمزه لقب سيدالشهدا عطا کرد. [3] . امام حسين )ع( روز عاشورا فرمود: آيا حمزه سيدالشهدا عموي من نيست؟ [4] . امام سجاد )ع( در مجلس يزيد فرمود از افتخارات ما اين است که حمزه سيدالشهدا از ماست. [5] . امام صادق )ع( فرمود: روز قيامت حمزه گواه رسول الله )ص( است. [6] . طالب: از ديگر عموهاي عباس )ع( است. رسول اکرم )ص( فرمود در شب معراج خداوند طالب را به من نشان داد که به مقام والائي رسيده بود و علت اين مقام را از خداوند سؤال کردم که فرمود: به خاطر تقيه و ايمان و صبر و پايداري در راه آن تا هنگام مرگ به اين مقام نايل گشته است. [7] . عقيل: رسول الله به عقيل فرمود: »اني احبک حبين حبا لک و حبا لحب ابي‏طالب اياک. من به دو جهت ترا دو برابر دوست دارم يکي به خاطر خودت و يکي به خاطر محبت ابي‏طالب به تو.« [8] . متأسفانه ناآگاهي برخي افراد تصورات غيرقابل تصديقي در ذهن‏هاي غافل و مريض نسبت به عقيل بوجود آورده است. از جمله رفتن عقيل به نزد معاويه و گرفتن هديه از او. که اين امر در اينکه پيش از خلافت علي )ع( بوده يا قبل از آن محل ترديد است. [9] . ابن ابي‏الحديد سني مي‏گويد: »که اين سفر بعد از شهادت علي )ع( بوده است شايد براي اعتراض به ستم‏هاي معاويه به علويان، عقيل به شام رفته باشد چنانچه برخي گفته‏اند بخاطر تنگي معيشت بوده و لذا اگر اين امر هم صحت داشته باشد بنا بقول علامه مقرم سرزنشي بر عقيل نيست. و عقيل هم هيچگاه به پيشوايي معاويه اقرار نکرده تا عيبي بر او باشد. بلکه آنچه نقل شده اين است که عقيل معاويه را رسوا کرد و به سوابق هند جگرخوار و مادربزرگ معاويه پرداخت. از جمله در پاسخ سؤال معاويه که پرسيد لشگر من و علي را چگونه مي‏بيني؟ عقيل گفت: »سپاه برادرم را ديدم که گويي در رکاب رسول خدايند و در حال قرائت قرآن [ صفحه 40] و نماز. اما لشگر تو، همه منافقان و دورويان هستند که در شب عقبه مرکب رسول خدا را رم دادند تا حضرتش را بکشند. [10] . معاويه براي اينکه خاطره بيت‏المال و آهن داغ علي را به ياد عقيل بيندازد و شايد او سخني عليه علي بگويد گفت: عقيل علي در پرداخت بيت‏المال حق خويشاوندي رعايت نکرد و به بچه‏هاي تو رحم نکرد. عقيل گفت »بخدا سوگند! برادرم عطاي بزرگ و وافر نمود و حق خويشاوندي رعايت کرد و نسبت به خدا گمان نيکو ورزيد و امانتي که در اختيار داشت نگهداري کرد. پس زبان کوتاه کن اي بي پدر.« سپس رو به معاويه گفت: آگاه باش اي زاده هند! بخدا سوگند تو هيچگاه کار خيري را انجام نمي‏دهي. [11] . بنابراين عقيل فردي فاضل بود تنها به خاطر اينکه به علم نسب احاطه داشت و افعال زشت قريش و اجداد افراد را بيان مي‏کرد عده‏اي به دشمني او برخاستند و سخنان باطل درباره‏اش گفتند. [12] . شاهد مدعا مسلم فرزند عقيل پيشاهنگ شهيدان حسين )ع( و ديگر برادران و فرزندان او هستند که جملگي در راه حسين )ع( شرف شهادت را درک کردند. اين قطعه درباره عقيل تنها به پاس احترام دفاع از مظلوميت اهل‏بيت )ع( بود. و اينکه عموهاي عباس چگونه بوده‏اند. جعفر طيار عموي ديگر عباس )ع( است که نياز به معرفي ندارد. جعفر شخصيتي بود که همه امامان به وجود او افتخار کردند و سردار رشيد سپاه محمد )ص( بود که در تبوک ابتدا دو دستش قطع و سپس به شهادت رسيد و پيامبر )ص( فرمود: »جعفر در بهشت با دو بال پرواز مي‏کند.« [13] . نماز جعفر طيار هديه‏اي بود که جايزه ويژه رسول الله )ص( بپاس سفرش به حبشه به جعفر داده شد. و در زمان فتح خيبر، پيامبر که او را با سلامت يافت فرمود: »ما ادري بايهما اسر بقدوم جعفر؟ ام بفتح خيبر؟ [ صفحه 41] نمي‏دانم به فتح خيبر بيشتر خوشحال باشم يا بازگشت جعفر؟ [14] . بنابراين عموهاي ابوالفضل هم افرادي فوق‏العاده و باکرامت بودند.

[1] همان / 84. [2] امالي طوسي. بخش زندگاني حمزه. [3] سردار کربلا / 87. [4] همان / 87. [5] همان / 89. [6] همان. [7] سردار کربلا / ص 93. [8] تذکره الخواص سبط ابن‏جوزي / 7. [9] ابن ابي‏الحديد معتزلي. شرح نهج‏البلاغه / ج 3 ص 82. [10] الدرجات الرفيعه / سيد علي خان. بنقل المقرم ص 99. [11] العقد الفريد / ج 2 ص 134 باب: جوابهاي ساکت کننده. [12] نکت الهميان صفدي / ص 200. [13] اصول کافي. باب توحيد. [14] مناقب ابن‏شهرآشوب. ص 98.