او را »ابوالقربه« )پدر مشک( هم مي‏گفتند به خاطر مشک آبي که به دوش مي‏گرفت. و از کودکي ميان بني‏هاشم سقايي مي‏کرد. »سقا« لقب ديگر اين بزرگ‏مرد بود. آب آور تشنگان و طفلان، به خصوص در سفر کربلا، ساقي کاروانيان و آب آور لب تشنگان خيمه‏هاي اباعبدالله )ع( بود و يکي از مسؤوليتهايش در کربلا تأمين آب براي خيمه‏هاي امام بود و وقتي از روز هفتم محرم، آب را به روي ياران امام حسين )ع( بستند، يک بار به همراهي تني چند از ياران، صف دشمن را شکافت و از فرات آب به خيمه‏ها آورد. عاقبت هم روز عاشورا در راه آب آوري براي کودکان تشنه به شهادت رسيد )که در آينده خواهد آمد(. او از تبار هاشم و عبدالمطلب و ابوطالب بود، که همه از ساقيان حجاج بودند. علي )ع( نيز آن همه چاه و قنات حفر کرد تا تشنگان را سيراب سازد. در روز صفين هم سپاه علي )ع( پس از استيلا بر آب، سپاه معاويه را اجازه داد که از آن بنوشد تا شاهدي بر فتوت جبهه‏ي علي )ع( باشد. عباس، تداوم آن خط و اين مرام و استمرار اين فرهنگ و فرزانگي است. در کربلا هم منصب سقايي داشت تا پاسدار شرف باشد. لقب ديگرش »قمر بني‏هاشم« بود. در ميان بني‏هاشم زيباترين و جذاب‏ترين چهره را داشت و چون ماه درخشان در شب تار مي‏درخشيد. اي ماه تو بر اين شط شراب افتاده‏ ماه هم ديده ترا در تب و تاب افتاده‏ چنگ بر ساز دل سوخته و مشک به دوش‏ يا ششماهه رنجور رباب افتاده‏ کشته تشنه آن چشمه منم چشم مبند بي خود از لعل لبت بر لب آب افتاده‏ آه، اي علقمه شق القمري مي‏بينم‏ کيست اين در بر تو مست افتاده‏ [ صفحه 33] ثمر جهل بشر در پسر سعد ببين‏ خيمه را سوخته و فکر ثواب افتاده‏ او با عنوان »باب الحوائج« هم مشهور است. اختصاص اين لقب به سه شخصيت بزرگ يعني: 1- حضرت موسي بن جعفر )ع( 2- حضرت ابوالفضل )ع( 3- طفل ششماهه جناب علي اصغر )ع( اهل نظر در بيان وجه و تاريخچه اختصاص اين لقب به عباس )ع( تعابير مختلفي دارند. يکي از اين وجوه خبري است که نقل شده که روز عاشورا هيچ يک از شهيدان کربلا لب تشنه نمردند غير ابوالفضل. چون پيامبر از حوض کوثر به نينوا آب رساند و همه شهدا از دستان مبارک رسول الله )ص( آب نوشيدند اما ابوالفضل آب را قبول نکرد. رسول خدا آب آورد اما عباس فرمود: من نمي‏خورم. پيامبر فرمود: عباس جان همه کساني که در اين صحرا به شهادت رسيده‏اند، از دست من آب نوشيده‏اند تو چرا آب نمي‏خوري؟ ابوالفضل فرمود: يا رسول الله! صداي العطش بچه‏ها را مي‏شنويد مگر العطش گفتن کودکان تشنه اجازه مي‏دهند که من آب بنوشم؟ شعري از: سيد مصطفي آرنگ. از شهيدان کربلا گويند با لب تشنه، جان نداده کسي‏ هر شهيدي به وقت دادن جان‏ داشت به جام عشق دسترسي‏ ليک سقاي تشنگان حسين‏ آن که بي عشق شه نزد نفسي‏ جام پس زد، که پيش‏تر از شاه‏ نيست بر آب کوثرم هوسي! اي بنازم که جز خيال لبش‏ به دلش راه نيافت ملتمسي‏ [ صفحه 34] هر يک، جلوه‏اي از روح بلند و عظمت او را نشان مي‏دهد. عباس در طول زندگي، پيوسته جانش را سپر حفاظت از امام زمان خويش ساخته بود و همراه امامين حسنين بود و از اين دو معصوم جدا نمي‏شد و در راه آنها مي‏جنگيد. بعد از امام مجتبي با سيدالشهدا و سايه به سايه‏ي امام حرکت مي‏کرد و خود، سايه‏اي از وجود سيدالشهدا بود. با آن که خود از نظر علم و تقوا و شجاعت و فضيلت، در درجه‏ي بالايي بود و الگويي مثال زدني در اين بزرگي‏ها و کرامتها محسوب مي‏شد، اما خود را يک شخصيت فاني در وجود برادرش و ذوب شده در سيدالشهدا و مطيع محض مولاي خود ساخته بود و آن گونه عمل مي‏کرد تا به ديگران درس موالات و مواسات بياموزد و شيوه‏ي صحيح ارتباط با ولي خدا را نشان دهد. شايد اين نکته‏ي لطيف که ميلاد امام حسين در سوم شعبان و ميلاد اباالفضل در چهارم شعبان است، رمز ديگري از وجود سايه‏اي آن حضرت نسبت به خورشيد امامت باشد، که در تمام عمر و همه‏ي زندگي، حتي در روز تولد هم، يک روز پس از امام حسين است و شاهدي بر اين پيروي و متابعت )البته با حدود بيست سال فاصله( در حادثه‏ي عاشورا و در آن شب موعود و خدايي هم، محافظت و پاسداري از خيمه‏هاي حسني را بر عهده داشت و نگهبان حريم و حرم امامت بود. اين لقبهاي معني‏دار و گويا، هر يک تابلويي است که فضايل او را نشان مي‏دهد و ما را به خلوتسراي روح بلند و قلب استوار و ايمان ژرف و جان نوراني او رهنمون مي‏شود و محبت آن سرباز فداکار قرآن و دين را در دلها افزون مي‏سازد. کربلا کعبه‏ي عشق است و من اندر احرام‏ شد در اين قبله‏ي عشاق، دو تا تقصيرم‏ دست من خورد به آبي که نصيب تو نشد چشم من داد از آن آب روان، تصويرم‏ بايد اين ديده و اين دست دهم قرباني‏ تا که تکميل شود حج من و تقديرم‏ [ صفحه 35] از بزرگترين فضيلتها و عبادتهاي وي، نصرت و ياري پسر پيامبر و حمايت از فرزندان زهراي اطهر و سيراب کردن کودکان تشنه‏ي اباعبدالله الحسين )ع( بود و فدا کردن جان عزيز در اين راه پاک. من و از حق جدا گشتن، شگفتا به ناحق، هم‏صدا گشتن، شگفتا من و راه خطا، هيهات هيهات‏ من و ترک وفا، هيهات هيهات‏ اين دو فراز از سايت تبيان استفاده شده بود که با گفتاري از جناب جواد محدثي و جناب علي رباني خلخالي که يکسال در معيتشان در قم کسب معارف نمودم و همچنين نشريه پاسدار اسلام همراه بود. جزاهم الله خير الجزاء. [ صفحه 38]