نقل کرده‏اند که در هنگامي که سرهاي جدا شده شهيدان را همراه اسيران آل محمد )ص( بسوي کوفه و شام مي‏بردند و رقيه چهار ساله را با دست بسته بر روي شتر سوار کرده بودند شروع کرد به بابا بابا گفتن، که زجر بن قيس از ددمنشان يزيدي سر رسيد و با سيلي بر او زد و او را از بالاي شتر بر زمين انداخت در حاليکه [ صفحه 197] دستهايش با طناب بسته شده بود؛ لذا فرياد زد و گفت: اي مردم الآن فهميدم عمويم ابوالفضل که با دستان بريده از اسب بر زمين افتاد چه حالي داشته است.. خاطره حجةالاسلام و المسلمين حاج سيد باقر گلپايگاني سبط مرحوم آيةالله العظمي گلپايگاني و ذکر خواجه نصير طوسي. ايشان نقل کرده از قول يکي از روحانيون بنام که گفت: من به خواندن صلوات خواجه نصيرالدين طوسي که در مفاتيح و ديگر کتب اذکار موجود است؛ مداومت داشتم، شبي حضرت خاتم الانبيا محمد بن عبدالله )ص( را در خواب ديدم، فرمود: صلوات را بخوان! خواندم. حضرت فرمود: درست نيست. چند مرتبه ديگر خواندم فرمود: درست نمي‏خواني. تکرار کردم... تا رسيدم به جمله: و الشجاعه الحسينيه.. و ادامه دادم. فرمود درست نمي‏خواني. عرض کردم چرا؟ فرمود: بعد از کلمه »و الشجاعه الحسينيه« بگو: »و الغيره العباسيه« [1] .

[1] ترجمه مقتل الحسين. محدثي. 165.