مؤلف کتاب تذکره الشهدا آورده است: در شرافت عباس همين بس که شيرخدا را پسر و دو گوشواره عرش را برادر است. در کمال و فضل و معرفتش همين بس که ابوالفضلش کنيت است و اين نه تنها از اين جهت است که نام يکي از فرزندانش فضل بوده است بلکه همچنين براي آن بوده که داراي مراتب علم و فضل بوده است... و در سخاوتش همين برهان که چشم از زن و فرزند پوشيد و اين قدر کوشيد تا شربت شهادت نوشيد. يعني در راه محبت و ارادت برادرش جان خود را که از هر چيز عزيزتر است بذل نمود که: کمال الجود بذل الموجود.
سر جانان ندارد هر که او را خوف جان باشد
که جان گر صحبت جانان برآيد رايگان باشد
مغيلان چيست تا حاجي عنان از کعبه برپيچد
خسک، در راه مشتاقان بساط پرنيان باشد
[ صفحه 195]
نخواهم رفتن از دنيا مگر در پاي ديوارت
که تا در وقت جان دادن سرم در آستان باشد
گر از راي تو برگردم بخيل و ناجوانمردم
روان از من تمنا کن که فرمانت روا باشد
و بالاخره، در حيا و ادبش همين دليل کافيست که هرگز برادرش حسين )ع( را برادر خطاب نکرد بلکه او را مولا و سيد ميخواند. [1] .
- دعوت به مردانگي برادران: از خاطرات زينب بنت علي )س(
زينب کبري )س( گويد شب عاشورا از خيمهها خارج شدم تا به خيمه حسين بروم )ع( او در خيمهها تنها بود و مشغول مناجات با خداوند و قرآن تلاوت ميکرد. با خودم گفتم در جنين شبي سزاوار نيست برادر را تنها بگذارم. با اين فکر به دنبال برادران و پسرعموهايم رفتم تا به آنها بگويم چرا حسين را تنها گذاشتهايد؟ نزديک خيمه برادرم عباس رفتم ديدم صداي همهمه و فريادي به گوشم ميرسيد پشت خيمه ديدم همه برادران و پسرعموها و برادرزادهها گرد هم حلقه زدهاند و عباس نيز در حلقه آنها و وسط جلسه نشسته و مانند شير نيمخيز و بر روي دو پا نشسته و در حال سخن گفتن براي آنان است: نخست خطبهاي ايراد کرد که مانند آن را جز از برادرم حسين نشنيده بودم. پس از حمد و ثناي خداوند و درود بر پيامبر اسلام )ص( گفت: »برادران! پسرعموها و برادرزادهها! فردا هر کدام چکار خواهيد کرد؟ آنها گفتند: اختيار ما با توست و تحت فرماندهي شما گوش به فرمانيم. عباس فرمود: بدانيد که اصحاب برادرم نسبت به ما بيگانهتر و تا حدودي اولويت ما بيشتر است و بار سنگين مرد هميشه و در درجه اول بر دوش اهل و دودمان خودش قرار دارد. فردا شما بايد در شهادت پيشقدم شويد و نگذاريد اصحاب بر شما پيشقدم شوند و در نبرد سبقت بگيرند. بعدها دنيا خواهد گفت بنيهاشم ياران خود را جلو انداختند و مرگ را با شمشير ديگران از خود دفع نمودند. چون سخن عباس به پايان رسيد همه شمشيرهاي خود را از نيام بيرون کشيدند و گفتند: حتما اينگونه خواهيم کرد و گوش بفرمان توئيم. حضرت عباس )ع(
[ صفحه 196]
با جلال و شهامت خاص آن شب به پاسداري و نگهباني خيام حسيني پرداخت و دشمن از ترس برق شمشير ابوالفضل نه تنها قدرت شبيخون و حمله به آنان را نيافت بلکه به خواب نيز نرفت. در نتيجه کودکان و زنان حرم پيامبر با خاطري آسوده به خواب رفتند. [2] .
|