وقتي شمر خواست به کربلا حرکت کند يکي از حضاري که در آنجا بود به ابن‏زياد اظهار کرد که بعضي از خويشاوندان مادري ما همراه حسن بن علي هستند خواهش مي‏کنم امان‏نامه‏اي براي آنها بنويس. ابن‏زياد هم نوشت. شمر در يک فاصله دور از قبيله‏اي بود که قبيله ام‏البنين با آنها نسبت داشتند. اين پيام را در عصر تاسوعا شخص او آورد. اين مرد پليد آمد کنار خيمه حسين بن علي عليه‏السلام و فريادش را بلند کرد اين بنو اختنا خواهرزادگان من کجا هستند؟ ابوالفضل عليه‏السلام در حضور اباعبدالله نشسته بود، برادرانش همه آنجا بودند يک کلمه جواب ندادند امام فرمود: اجيبو و ان کان فاسقا جوابش را بدهيد هر چند آدم فاسقي است. آقا اجازه دادند. گفتند: براي ما تقول چه مي‏گويي؟ مژده‏اي براي شما آورده‏ام بشارتي براي شما آورده‏ام. براي شما از امير عبيدالله امان آورده‏ام شما آزاديد، اگر الان برويد جان بسلامت مي‏بريد. گفتند خدا تو را لعنت کند و اميرت ابن‏زياد و آن امان‏نامه‏اي که آورده‏اي، امام خودمان برادر خودمان را رها کنيم به موجب اينکه تأمين داريم؟ در شب عاشورا اول کسي که اعلام ياري نسبت به اباعبدالله کرد برادر رشيدش حضرت عباس بود. بگذريم از آن مبالغات احمقانه‏اي که مي‏کنند ولي آنچه که در تاريخ مسلم است اين است که ابوالفضل بسيار رشيد بسيار شجاع، بسيار دلير، بلند قامت و خوشرو و زيبا بود. کان يدعي قمر بني‏هاشم او را ماه بني‏هاشم لقب داده بودند. اينها حقيقت است البته شجاعتش را از علي به ارث برده است داستان مادرش حقيقت است که علي به برادرش عقيل فرمود زني براي من انتخاب کن که ولدتها الفحولة يعني از شجاعان [ صفحه 192] بدنيا آمده باشد. عقيل ام‏البنين را انتخاب مي‏کند و مي‏گويد آن همان زني است که تو مي‏خواهي لتلدلي فارسا شجاعا دلم مي‏خواهد از آن زن فرزند شجاع و دلير بدنيا بيايد. تا اين مقدار حقيقت است آرزوي علي در ابوالفضل تحقق يافت. روز عاشورا مي‏شود بنابر يکي از دو روايت ابوالفضل جلو مي‏آيد عرض مي‏کند برادر جان به من هم اجازه بدهيد اين سينه من تنگ شده است ديگر طاقت ندارم مي‏خواهم هر چه زودتر جان خودم را فداي شما کنم. من مي‏دانم روي چه مصلحتي امام جواب حضرت را چنين داد. خود اباعبدالله بهتر مي‏دانست. فرمود برادرم حال که مي‏خواهي بروي برو بلکه بتواني مقداري آب براي فرزندان من بياوري. لقب سقا آب‏آور کربلا به حضرت ابوالفضل داده شده بود چون يک نوبت يا دو نوبت ديگر در شبهاي پيش ابوالفضل خواسته بود برود صف دشمن را بشکافد و براي اطفال اباعبدالله بياورد. اين جور نيست که سه شبانه روز آب نخورده باشند سه شبانه روز بود که ممنوع بودند، ولي در اين خلال توانستند يکي دوبار از جمله در شب عاشورا آب تهيه کنند حتي غسل کردند بدنهاي خودشان را شستشو دادند. ابوالفضل فرمود: چشم. ببينيد که چقدر منظره‏ي باشکوهي است چقدر عظمت است چقدر شجاعت است چقدر دلاوري است چقدر انسانيت است چقدر شرف است چقدر معرفت و فداکاري است؟ يک تنه خودش را به جمعيت مي‏زند. مجموع کساني را که دور آب رفته بودند چهار هزار نفر بودند. وارد شريعه فرات شد، دست را داخل آب برد. اول مشکي را که در دست دارد پر از آب مي‏کند و به دوش مي‏گيرد. تشنه است هوا گرم است اسب جنگيده است. همانطور که سوار است و آب تا زير شکم اسب را فراگرفته است دست زير آب مي‏کند، مقداري آب با دو دستش نزديک لبهاي مقدسش مي‏آورد. آنهائي که از دور ناظر بوده‏اند. گفتند اندکي بعد ديديم آب نخورده بيرون آمد، آبها را روي آب ريخت. کسي نفهميد که چرا ابوالفضل در آنجا آب نياشاميد؟ اما وقتي که بيرون آمد رجزي خواند که در اين رجز مخاطب خودش بود نه ديگران. از اين رجز فهميدند چرا آب نياشاميد: يا نفس من بعد الحسين هوني [ صفحه 193] هذا الحسين شارب المنون فبعده لاکنت ان تکوني و تشربين بارد المعين والله ما هذا فعال ديني و لا فعال صادق اليقين اي نفس ابوالفضل مي‏خواهم بعد از حسين زنده نماني. حسين شربت مرگ مي‏نوشد حسين در کنار خيمه‏ها با لب تشنه ايستاده باشد و تو آب بياشامي؟ پس مردانگي کجا رفت، شرف کجا رفت، مواسات و همدلي کجا رفت؟ مگر حسين امام تو نيست. مگر تو مأموم او نيستي؛ مگر تو تابع او نيستي؟ هذا الحسين شارب المنون و تشربين بارد المعين: هيهات هرگز دين من چنين اجازه‏اي به من نمي‏دهد هرگز وفاي من چنين اجازه‏اي به من نمي‏دهد. ابوالفضل مسير خود را در برگشتن عوض کرد. از داخل نخلستانها آمد. قبلا از راه مستقيم آمده بود. چون مي دانست همراه خودش امانت گرانبهايي دارد، راه خود را عوض مي‏کرد و تمام همتش اين بود که آب را به سلامت برساند، چون امکان داشت تيري بيايد و به مشک بخورد و آبها بريزد و نتواند به هدفش برسد در همين حال بود که ديدند که رجز ابوالفضل عوض شد و عن امام صادق اليقين نجل النبي الطاهر الامين بخدا قسم اگر دست راست مرا ببريد من دست از دامن حسين برنمي‏دارم طولي نکشيد که رجز عوض شد: يا نفس لا تخشي من الکفار و ابشري برحمة الجبار مع النبي السيد المختار قد قطعوا ببغيهم يسري‏ در اين رجز فهماند که دست چپش هم بريده شده است. نوشته‏اند که با آن هنر و فروسيتي که داشت بهر زحمت بود مشک آب را چرخاند و خودش را روي آن انداخت. من نمي‏گويم چه حادثه‏اي پيش آمد، چون خيلي جانسوز است. در شب تاسوعا معمول است که ذکر مصيبت اين مرد بزرگ خوانده مي‏شود. اين را هم عرض مي‏کنم که ام‏البنين مادر حضرت عباس در حادثه کربلا زنده بود. ولي در کربلا نبود در مدينه بود. به او خبر دادند که در حادثه کربلا هر چهار پسر تو شهيد شدند. اين زن بزرگوار به قبرستان بقيع مي‏آمد و براي فرزندان [ صفحه 194] خودش نوحه‏سرايي مي‏کرد. نوشته‏اند نوحه‏سرايي اين زن آنقدر دردناک بود که هر کس مي‏آمد گريه مي‏کرد، حتي مروان حکم از دشمن‏ترين دشمنان بود. در نوحه‏سرايي خود، گاهي همه فرزندانش و گاهي ارشد آنها را بالخصوص ياد مي‏کرد. ابوالفضل هم از نظر سني و هم از نظر کمالات روحي و جسمي ارشد فرزندانش بود. من يکي از اين دو مرثيه‏اي را که از اين زن بخاطر دارم براي شما مي‏خوانم: يا من راي العباس کر علي جماهير النقد و وراه من ابناء حيدر کل ليث ذي لبد اي چشم ناظر، اي چشمي که در کربلا بودي و آن مناظر را مي‏ديدي، اي کسي که آن لحظه را تماشا کردي که شير بچه من ابوالفضل از جلو و شيربچگان من از پشت سرش بر اين جماعت پست حمله برده بودند، براي من قضيه‏اي نقل کرده‏اند، نمي‏دانم راست است يا دروغ؟ گفته‏اند در وقتي که دستهاي بچه من بريده بود عمود آهنين بر فرق فرزند من وارد شد آيا راست است؟ ويلي علي شبلي امال براسه ضرب العمد: بعد مي‏گويد ابوالفضل! فرزند عزيزم من خودم مي‏دانم اگر دست داشتي مردي در جهان نبود که با تو روبرو شود. اينکه آنها چنين جسارتي کردند براي اين بود که دستهاي تو از بدن بريده شده بود.