حجةالاسلام و المسلمين جناب آقاي حاج شيخ اسدالله اسماعيليان )ره( در تاريخ 24 صفر الخير 1415 ق نقل کردند:
8. بنده به اتفاق شيخي، از نجف اشرف به کربلاي معلي رفتيم. وسيلهي حرکت، ماشينهايي بود که زوار را پس از زيارت به جاي اول برميگرداندند. وقتي وارد کربلا شديم، شيخ گفت من به زيارت حضرت امام حسين عليهالسلام ميروم، و افزود: اما به زيارت حضرت ابوالفضل العباس عليهالسلام وقت نميرسد؛ شد و شد، و نشد هم نشد، چون آن حضرت که امام نيست.
زماني که وي از زيارت امام حسين عليهالسلام فارق شد و آمد تا سوار ماشين شود، ماشين از مسافرين پر شده و در حال حرکت بود عدهاي از مسافرين داخل ماشين سوار بودند و عدهاي هم بالاي ماشين مينشستند. باري، شيخ دستي به نردبان زد که سوار شود، اما ماشين نايستاد و حرکت کرد و او نيز هر چه فرياد زد، سودي نبخشيد...
شيخ با مشاهدهي اين صحنه به طرف کربلا برگشت و گفت: يا اباالفضل العباس عليهالسلام، غلط کردم، اين دفعه ديگر از اين بيادبيها نميکنم! اگر اين دفعه به کربلا آمدم حتما به پابوس شما خواهم آمد.
اينجا بود که پس از لحظاتي ماشين توقف کرد و شيخ سوار شد.
|