در کتب سيره و مورخان و مقاتل عناوين متعددي که به يادگار مانده نامهاي گوناگوني براي ابوالفضل العباس] ع [بيان گرديده که تاکنون مدد جستن از اين اسماء متبرک موجب اداي حاجات گرفتاران و نجات متوسلين به آن حضرت حتي در ميان غير شيعيان و غير مسلمانان گرديده ما هم با آن اسماء مقدس ترنمي نماييم تا کمک راه دشوارمان و تبرک قلم و زبانمان گردد.
عباس
[ صفحه 27]
الاسماء تنزل من السماء در نامگذاريها از آسمان به انسان الهام ميشود. اسامي اشخاص غالبا با رابطه است
اولين نام زيبا و بامسماي ماه بنيهاشم عباس است. عباس صيغه مبالغه از ماده عبس است به معناي درهم شدن بشره و قبض و گرفتگي صورت. [1] .
مقرم گويد: »عباس در جمال و زيبائي هر زيبارويي را پشت سر مينهاد و همگان در برابر چهره دلفريبش لب به تحسين ميگشودند گويي که در عالم زيبائي او يگانه دوران بود. و اگر زيباروياني هم وجود داشتند در برابر قمر بنيهاشم چون ستارگاني بودند که گرداگرد ماه تابان قرار ميگرفتند. راويان گويند عباس زيبا و نيک منظر بود، چون بر اسب درشت هيکل سوار ميشد پاهايش بر زمين کشيده ميشد و بدو ميگفتند ماه بنيهاشم [2] .
در کتابهاي لغت عباس به چند معنا آمده است: در فرهنگ لغت دهخدا که معتبرترين کتاب لغت ادبيات است گويد: عباس يعني شير بيشه. عباس به معني شيري که شيران ديگر از او ميگريزند. [3] .
در کتاب فرهنگ معين مينويسد: »عباس به معناي شير است.« [4] .
در کتاب لغت فرهنگ جامع نوين عباس و عبوس به معناهاي زير ترجمه گرديده »شير درنده و جمعيت بسيار. کسي که نيروي جمع زيادي و جمعيت بسياري را در خود دارد و مثل شير درنده حمله مي کند« [5] .
مؤلف کتاب عربي المنجد الطلاب در اثر خود ميگويد: »العبس و العبوس هما من اسما الاسد: عبوس و عباس نامهايي براي شيرند«. [6] .
در کتاب ماه بي غروب مينويسد: عباس صيغه مبالغه است به معناي بسيار باصولت و يکي از نامهاي شير است. [7] .
علي] ع [اين اسم را براي او انتخاب فرمود و تمام فضيلتها و خصال وجودي را در قالب يک لفظ فشرده و با دريايي معنا معرفي ميکند.
در کتاب العباس نوشته المقرم تعابير لطيفي براي عباس برميگزيند:
[ صفحه 28]
- عباس المعرفهي به معناي قهرمان ميدان معرفت
- عباس الهدايه به معناي شير بيشه هدايت
- عباس اليقين به معناي شير اهل يقين به خدا
- عباس البصيرهي به معناي سردار بينش و دانايي
- عباس الشجاعهي به معناي شير دلاوري
- عباس الفضيلهي به معناي فاني در فضيلت و کرم
- عباس الصبر به معناي صبورترين شير خدا
- عباس المحبهي به معناي سرور مهرباني و عطوفت و رأفت
- عباس العبوديهي به معناي درياي بندگي و عبادت خدا
- عباس التسليم به معناي مظهر تسليم در برابر فرامين الهي
- عباس التوحيد به معناي سرحلقه خداپرستان و موحدان
- عباس الحق به معناي شير حقطلبي
اينها گوشهاي از اسامي زيباي حضرت بود. [8] .
- قمر بنيهاشم به معناي ماه قبيله بنيهاشم، از ديگر القاب اوست. بد نيست بدانيم که بنيهاشم و دودمان رسول الله] ص [همگي از نظر چهره و ظاهر بسيار بانمک و خوش ترکيب بودهاند که هيچ مثل و مانندي نداشتهاند و در عرب نظير آنان وجود نداشته و هيچ نقصي در جمال چهره و هيکل آنان نبوده است. البته بايد دانست اعتقاد و عشق و علاقه شيعه به معصومين و آل بيت به جهت زيبايي ظاهرشان نيست و برخلاف برخي مداحان که اشعار... در مجالس مدح در خصوص خط و خال و چشم و ابروي حضرات ارائه ميکنند، علاقه به ايشان تنها به جنبه معنوي است. هر چند بيان اين صفات در اينجا به خاطر نقل تاريخ است. يکي از دشمنان - لعنت الله عليه - در مورد امام حسين )ع( و در آستانهي قتلگاه گفت: »شغلي نور وجهه عن التفکر في قتله« يعني نور و زيبائي حسين مرا به خود مشغول و به عالمي ديگر برد بگونهاي که از فکر کشته شدن وي بجايي ديگر رفتم.
[ صفحه 29]
در اين ميان عباس به حدي جذاب و دلربا بود که ماه بنيهاشم] قمر بنيهاشم [خوانده ميشد و از همه بنيهاشم هم زيباتر و موزونتر بودند. از الطاف خداوندي به عباس )ع( اين بود که همراه با صفات جلال، مثل شجاعت و مناعت طبع را با صفات جمال بسان بزرگواري و کرامت و نيکخويي و عطوفت و سيماي دلفريب و جمال شگفتيآور و صورت شکفته و خندان که حسن و زيبايي بينظير از آن ميباريد و نور ايمان و لواي مجد و شکوه برجسته بود. بدين جهت او را قمر بنيهاشم ميخواندند. يکي از اهل سنت گويد »و کان العباس رجلا وسيما جميلا يرکب الفرس و رجلاه يخطان علي الأرض و کان يقال له قمر بنيهاشم و کان لواء الحسين معه«. يعني: عباس خوش سيما و زيبا بود و پاهايش به زمين ميرسيد هنگام سوار شدن بر اسب قوي هيکل و به او ماه بنيهاشم گفتند و پرچمدار حسين )ع( بود. [9] .
- عبد صالح به معناي بنده شايسته از ديگر القاب وي است. که اين لقب را امام صادق در زيارتنامه حضرت عباس بيان کردند
السلام عليک ايها العبد الصالح المطيع لله و لرسوله و لاميرالمؤمنين. [10] .
- اطلس: به معناي شجاع و دلير از ديگر اسماي اوست
|