روزها سپري ميشد و هارون کربلا در راه تولد بود. و فرزندان زهرا هم امالبنين را بسان مادر واجب الاکرام ميدانستند. بانوي عرفات و مشعر که گويي ابروانش توازن دو آيه مکرر بود و چشمانش چون دو کتاب آسماني به بالا دوخته بود که از هارون محمد؛ - علي )ع( - هاروني براي حسين و کربلا ذخيره سازد. يا از خوشه ستارگان حبهاي يا از رداي خداوند دامن جبهاي، فراچنگ آورد. قلب زمينياش فرونميايستاد و دل آسمانيش به تپش مينشست و همه چيز در او از آيه نور ميگذشت و آيههاي عشقش را در کتابي مينوشت تا به شمار همه به پاخاستگان روي زمين ورق داشته باشد.
آخر مدتي بود که شير خدا، سوگوار بود و نوا در چاه ميخواند، تنگ. نوا از دل تنگ برميآيد و بر باريکه تاريک چاه مينشيند. اهل خانه در ماتماند و اندوه فرشته مانده بر دلهاي آنها. شهر در خلوتگاه تنهايي هر شب اشک ميريزد که فرشته رخت برگرفته است از اين دنيا. ولي مگر ميشود دنيايي چنين غدار. نه، فرشته اگر رفته است فرشتهخو باقي است. فاطمه نيست و فاطمهاي ديگر پاي بر سراي روحاني فرشته ميگذارد. فاطمه است او و قرار مقدر است که امالبنينش بگويند که دل نلرزد از نام همنامش با فرشته. دست بر پيشاني گرم پسر ميگذارد، نوعروس خانه مولا. تب دارد گويي. آري سر در دامان ميگذارد و چون فاطمه، فاطمه ميشود طفل نازک فرشته را. مدينه نيز ستايش ميکند خالق زيباييها را در آينه راستين باطن و تحسين ميگويد خلق نيکوي امالبنين را. خانه ديگر نميگريد و اهل خانه دلشاد است از قدمهاي آهسته پيوند که بر لطافت احسانشان راه ميرود. شهر آهسته ميخواند ترانه مولود شبي ديگر را. شبي در ماهي در همسايگي رمضان، و ماه شب نو شاهد ميلاد مولود خانه است. چهار شب است که ماه از هلال نو سر برآورده و مدام مرغان زمان را ميشمارد به اعداد نجومي آسمان. سالها برايش گذشته است و حال در چهارمين شب حلول، شهر را ميبيند که آذين کردهاند آن را به انفاس پاک
[ صفحه 25]
ملائک. بر سر هر کوچه شهر، رسولي ميبيند بيدار که لوايي در دست به سوي خانه مولا اشاره ميکند. ماه سر از آستين خواب به درميآورد و ميخندد و اين نشانه ميلادي ديگر است که تاريخ را مزين ميکند ديگر بار. ميلاد پرشکوه مولود علي و امالبنين. و او کيست؟ کيست که در گوش فلک نامي فرياد ميزند و شهر ميشنود و آسمان ميخندد؟ کيست که ايستاده است در شب و جهان او را مينگرد؟ تهنيت؛ او مولودي است که در دستان پاک حيدر است اکنون و ميشنود نواي ملکوتي اذاني بر گوش و اقامهاي بر گوش ديگر. سر صاف اللهاکبر است که خوشامد اوست به جهان، جهاني مطهر چون ضمير هشيارش. نامش چيست؟ سحر پرسيد از امالبنين. و مرتضي گفت آهسته با آهنگي خوش که او عباس است، عباس. همنام عموي مولاست و همنام شيربيشهاي که بر دشمنان خدا عبوس و سختگير. مولودي که از شجاعتش ترس بر هيبت اهريمن ميافتد و زردي بر چهرههاشان از بيم.
و... پنجمين پسر علي ميآيد زيرا:
1- امام حسن )ع( تولد: سال سوم هجرت. 15 رمضان شهادت در سال 50 ه. ق
2- سيدالشهدا حسين )ع( تولد: سال چهارم هجرت. سوم شعبان. شهادت 61 ه. ق
3- حضرت محسن مظلوم در سال 11 توسط فردي شقي به شهادت رسيد و اولين شهيد امامت شد.
4- محمد حنفيه. تولد سال 16 ه - وفات سال 81
5- عباس به علي )ع( تولد 26 - 24. شهادت 61
يکي از روزها، يعني چهارم شعبان سال 24 - 26 ه. ق. علي] ع [در مسجد خطبه ميخواند، به او خبر رسيد که امالبنين وضع حمل کرده و فرزندي به دنيا آورده است. امير به خانه آمدند بدون اينکه بپرسند پسر است يا دختر؛ قنداقه را دستش دادند ابتدا او را بوسيد، و بنا به گفتاري از راوي که: علي زبانش را مابين گوش و چشم و دهان عباس گردانيد تا علمي به او تزريق کند که عباس با چشمانش تنها
[ صفحه 26]
حق ببيند و با گوشش فقط حق بشنود و با زبانش منحصرا حق بسرايد. ثم اذن في اذنه اليمني و اقام في اليسري: و سپس در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه خواند. در گوش راست 4 بار الله اکبر گفتند و در گوش چپ 2 مرتبه الله اکبر و در مجموع 6 بار به تعداد ايامي که در قرآن براي خلقت بيان گرديده است. هوالذي خلق السموات و الارض في سته ايام.
پروردگار شما خداوندي است که آسمان و زمين را در شش پاره از زمان آفريد [1] .
حضرت فرمود امالبنين آيا براي بچه نام انتخاب کردهاي؟ فرمود: من در هيچ امري به شما پيشي نميگيرم. حضرت فرمود: دوست دارم اسم او را عباس بگذاريم.
پس علي] ع [آستينهاي عباس را بالا زد و بازوهايش را بوسيد و گريه کردن آغاز نمود و سپس پيشاني و فرق عباس را غرق بوسه نموده امالبنين گريههاي حضرت را ديدند ظاهرا ديگر حضار عرض کردند: آقا خدا پسري به شما عنايت نموده بسان قرص قمر چرا گريه ميکنيد؟ امالبنين عرضه داشت آقا دستهاي پسرم طوري شده؟ فرمود من روزي ديگر را ميبينم که در يوم الطف در کنار شريعه فرات در راه ياري دين خدا قطع خواهد شد. [2] .
و... به اين منوال ولادت ابوالفضل] ع [تبديل به مجلس روضه و اشک شد و از همان روز باب شد که بزرگان شيعه ولادت قمر بنيهاشم را با اشک و شادي توأمان شروع ميکردند.
|