1. روزي براي ملاقات و احوالپرسي به منزل ثقه المحدثين مرحوم حاج سيد حسين فخرالحسيني، معروف به حاج سيد حسين اصفهاني )روضه‏خوان(، رفتم. ايشان درب را باز کردند و مشغول صحبت شديم. در اين اثنا، ناگهان يک زن رزتشتي سراسيمه و گريه‏کنان به طرف منزل ايشان آمد و تا ايشان را ديد، سلام کرده گفت: حاج آقا، فورا به منزل ما بياييد و يک روضه حضرت ابوالفضل العباس عليه‏السلام بخوانيد که بچه‏ام در حال جان کندن است! آقا گفت: من مريض هستم و حالم براي آمدن به منزل شما مقتضي نيست. خانم مزبور با آه و ناله اصرار کرد و ايشان گفتند: خوب، برويد يک ساعت ديگر مي‏آيم. جواب داد: حاج آقا، فرصت نيست، بچه‏ام الان مي‏ميرد، اگر نمي‏توانيد بياييد همين جا روضه‏اي برايم بخوانيد. گفتند: اينطور که نمي‏شود! گفت: مانعي ندارد. در نتيجه، در دهليز منزل که داراي چند سکو بود نشسته و متوسل به حضرت ابوالفضل العباس عليه‏السلام شدند. زن زرتشتي گريه زيادي کرد و به منزل رفت. سؤال کردند: آقا، زرتشتيان هم به حضرت ابالفضل العباس عليه‏السلام عقيده دارند؟! گفتند: بله، هر وقت گرفتاري‏يي دارند متوسل به حضرت مي‏شوند و حاجت خود را هم خيلي زود مي‏گيرند چند روز بعد از وقوع اين قضيه، مرحوم حاج سيد حسين را ملاقات کردم و از نتيجه امر سؤال نمودم، گفتند: زن زرتشتي آمده و گفته است وقتي به منزل رسيدم ديدم حال بچه‏ام خوب شده، چشم باز کرده و غذا هم مي‏خورد. خداوند به برکت حضرت ابوالفضل العباس عليه‏السلام به او شفا داده است.