عرض کرد: من از ايشان طلب آب کردم، با تير و شمشير جوابم دادند.
امام حسين گريهاش بلندتر شد. عباس عرض کرد: چون صبح بيايد من آب ميآورم. امام به عباس دعا کرد و گفت: شکر الله سعيک. من شنيدم و به جاي خودمان رفتم و خبر را ابنسعد دادم او پنج هزار نفر ديگر به فرماندهي خولي مأمور کرد تا اجازه ندهند حتي يک قطره آب به حسين برسد. صبح شد و منتظر شديم تا عباس مانند ماه از افق خيمه حسيني به شريعه رسيد ما هم مثل مور و ملخ او را تيرباران کرديم اما او لشگر را تار و مار کرد مشک را پر و بدون اينکه بياشامد برگشت. من صيحه زدم اگر حسين آب بياشامد يکي زنده نميگذارد. همه لشگر به يک دفعه حمله کردند مردي از طايفه من ضربتي به دست راست زد و آن را قطع کرد. شمشير بدست چپ گرفت و به ما حمله کرد و خيلي از ما را کشت و ما همت کرديم مشک را پاره کنيم. من شمشير به دست چپش زدم و قطع کردم. پس فردي عمودي آهنين بر فرقش زد و مغزش بر کتفش ريخت و از بالاي اسب بر زمين افتاد و گفت: وا اخا وا حسينا وا علياه. ناگاه حسين مانند شهباز رسيد و هفتاد نفر ما را کشت و همگي فرار کرديم. او بر بالين برادر نشست و گريه کرد و صدا از زنان و مخدرات بلند شد که گوئي ملايک با او همنوا شدند و زمين بر ما موج ميزد. پس حسين سوي ما آمد والله چنان گمان کرديم که پدرش علي است. پس ما را مانند گوسفند متفرق کرد و وارد شريعه شد تا بياشامد. ناگاه اسبش سر به جانب آب برد و آن جناب حتي ايستاد حيوانش آب بياشامد و با آسودگي سيرابش سازد و خودش ننوشيد با آن تشنگي. با خود گفتم احتمال دارد حسين آب بنوشد همه را بکشد لذا دروغي ساز کردم و گفتم: يا حسين! زنان و اطفال خود را درياب که حرمتشان هتک شد و خيمهها را تاراج کردند! با شنيدن اين سخنان مضطرب شد و با لب تشنه بيرون رفت و ديد عيال و خيمهها سالمند. و دانست آن سخن از مکر و حيله بوده و اراده کرد به شط برگردد تا تشنهها را سيراب سازد که ممکن نشد و پس اشک او جاري شد و بگريست و من بر فريب خود خنديدم و مکافاتش را داري ميبيني.
عبدالله اهوازي راوي خبر گويد که چون اين حکايت را شنيدم دلم آتش گرفت و به آن مردود پستتر از يهود گفتم: راست گفتي پس بنشين تا برايت غذا بياورم. داخل شده
[ صفحه 229]
شمشير خود را صيقل داده بيرون آوردم. چون شمشير را ديد گفت: مهمان را چنين اکرام ميکنيد؟ گفتم آري!! اکرام به کشندگان حسين نزد ما اين است. غلامان و خدام کمکم کردند او را کشتيم و قبل از آتش آخرت به آتش دنيا سوزانديم. [1] .
خلاصه اينکه احدي از قاتلان عباس بن علي و ديگر اهلبيت سالم نماندند چه به دست مختار و توابين و چه با حوادث عجيب و معجزات.
|